نوشته اصلی توسط
گرد آفرید
با درود؛رای من آنست که:در این روزگار وانفسا که همه مثل سگ پاسوخته به دنبال نیازها و سیر کردن شکم خود می دوند و با این آلودگی اندیشه ای و دیداری و شنیداری و با این غوغای سرسام آور شهرنشینی و تمدن و با این جهان پر از تنش و بی رحم و با این تنهایی های ناشی از خودخواهی و با این مهریه های هنگفت و با این مخارج کمرشکن مجالس عقد و عروسی و . . . و با این بی درآمدی یا کم درآمدی و با این اخلاقیات منبعث از سننی پوسیده و زیان رساننده و با این بی حوصلگی ها و عدم تحمل همدیگر و با این کنار هم نبودن ها و بجای آن کار و کار و کار و هی پول و پول و پول و با این مکانیکی شدن ما و زندگی هایمان و با این بی اعتمادی ها و مهمتر از همه با این ناآگاهی ها. . . . . . . . . . . . . .. . . براستی چگونه باید تن به ریسکی بنام ازدواج داد؟؟؟؟؟؟؟؟ای لعنت به هرچی تولید مثل و و لعنت مصلحت جویی،راحت طلبی و ثروت خواهی و نفرین بر تحمل هم در سالیانی دراز و در عین *طلاق عاطفی* در 95% موارد و نفرین بر آن ازدواجی به دلیل حرف دیگران و فشار آنان باشد؛؛؛بدرود.
علاقه مندی ها (Bookmarks)