موضوع: **مادر "شوهر/زن" خوب من**

سلام
صحبت همه بچه ها خیلی قشنگه خصوصا صحبتهای سارابانو و اویژه واقعا به دل میشینه
[b]قبول دارم محبت محبت میاره
[color=#000080]اما اگه فرهنگ مادرشوهر در حدی نبود که درک کنه باید حدود خودش را بازندگی عروس تشخیص بده و مدام سعی کنه حس مدیریتیش رو در زندگی پسر و عروس هم اعمال کنه و براشون تصمیم گیری کنه اونوقت عروس باید چکار کنه؟
تجربه من نشون داده من هرچی بیشتر به مادر شوهرم رو بدم دخالتش بیشتر میشه اما هرچی رسمی تر برخورد کنم کمتر به خودش جازه اظهار نظر میده و این در مورد مادرشوهر من مصداق داره ادم ها باهم فرق دارن.
البته این رو هم بگم الان که رو نمیدم هم تیکه انداختن رو داره و اظهار نظرش رو گذاشته واسه پسرش انجام میده ایا رفتار من برای حفظ زندگیم از دخالتهاش درست نیست ؟

ناراحتيتو درك ميكنم دوست عزيز

ولي هر چيزي يه قانوني داره هرسخن جايي و هر نكته مكاني دارد

تالار همدردي هم از اين امر مستثنا نيست.
ببين من تا اسم تاپيكو ديدم فوري باز كردم كه با شنيدن يه خوبي مثبت از يه مادر شوهر
بار مثبت بگيرم كه حرف شما ضد حال زد. اين درسته؟
شما ميتوني يه تاپيك بزني براي حل مشكلاتت

اين تالار پره از تاپيكهاي گله و شكايت كه ميتوني حرفتو توش بزني پس اين يه تاپيك مثبت رو خراب نكنين لطفا

البته سخن من با همه دوستانه

مادر شوهرم میون بچه هاش با همسر من هست که خیلی احساس نزدیکی میکنه و به همسرم وابسته هست.
اوایل که می رفتیم خونشون مادر شوهرم همسرم را صدا می زد تو اتاق و باهاش نیم ساعت پچ پچ می کرد .

اون اوایل خیلی ناراحت می شدم و چندین بار به همسرم گفتم که این کار درستی نیست اگه کارت داره خوب وقتی من نیستم بهت زنگ بزنه .

اما الان بعد از چند سال متوجه شدم که همسرم محرم راز مادر شوهرمه و مادر شوهرم با همسرم درد ودل می کنه.

الان نه تنها ناراحت نمی شم بلکه اکثر اوقات سعی می کنم اون ها رو به حال خودشون بذارم .

مهم این هست که همسرم آدم تو داریه ونه حرف های من روش سریع اثر می ذاره ونه حرف های دیگرون.

نوشته اصلی توسط گلنوش67

ناراحتيتو درك ميكنم دوست عزيز

ولي هر چيزي يه قانوني داره هرسخن جايي و هر نكته مكاني دارد

تالار همدردي هم از اين امر مستثنا نيست.
ببين من تا اسم تاپيكو ديدم فوري باز كردم كه با شنيدن يه خوبي مثبت از يه مادر شوهر
بار مثبت بگيرم كه حرف شما ضد حال زد. اين درسته؟
شما ميتوني يه تاپيك بزني براي حل مشكلاتت

اين تالار پره از تاپيكهاي گله و شكايت كه ميتوني حرفتو توش بزني پس اين يه تاپيك مثبت رو خراب نكنين لطفا

البته سخن من با همه دوستانه

گلنوش عزیزم شرمنده واقعا از بقیه هم همینطور
راستشو بخوای اهل گله زیادنیستم شاید اگه پستامو بخونی متوجه میشی که بیشتره پستام بازگو کردن لحظه های خوشیمه تا به امروز که شاید 6-7ماه میشه که عضوم همیشه از خوشحالی بقیه خوشحال شدم ودلم هیچانسوخت ودنبال یاداوری دردم هم نبودم دیشب همینجوری این پستارو خوندم ودلم واقعا سوخت انقدی که نتونستم جلوی خودمو بگیرم
واقعا بازم شرمندم

یافتم یافتم :310:
پنجشنبه شب خونه مادرشوهرم اینا بودمو من فهمیدم کههههههههههههه:
مادرشوهرم دستپختش تکه وغذایی رو که من دوست دارم درست میکنه
اصلانمیپرسند که لباستو یا توگردنیتو کی خریده یا کی خریدی ؟!(بااینکه واسه شرایط مالیمون خیلی نگرانند)
بقول رایحه جون اصلا ازم توقع کار ندارند
وقتی هم ازشون تشکرمیکنم اونا هم تشکر میکنند فک کنم بخاطر اینه که مودبم
دنیا بهار میشه اگه عینک خوشبینی داشته باشیم
تقدیم به گلنوش عزیزم که شرمندم ازاینکه ضدحال زدم

اخیرا موضوعی پیش آمده بود که شاید در هر خانواده دیگری می توانست جنگ جهانی سوم را، راه بیندازد! اما بزرگواری مادر شوهر گل من نگذاشت.
قضیه از این قرار بود که این چند وقت اخیر که من و همسرم رفته ایم زیر یک سقف، مادر همسرم هر از گاه، از چیزی که برای خودشان خریده بودند، به ما هم می دادند و یا هر از گاهی که مهمان ما می شدند دست خالی نمی آمدند. متاسفانه طبع من چنین چیز هایی را نمی پذیرد و این کمک های از سر لطف و مهر، برایم خیلی سنگین بود...
بالاخره یک روز پیش همسرم گله کردم که من اینها را ترحم می پندارم، کاش نمی پذیرفتی ... دیشب فهمیدم همسرم همین ناراحتی و عذاب مرا به خانواده اش منتقل کردهفکر می کنید پاسخ مادر شوهرم چی بوده
ایشون گفته بودند" قدر زنتو بدون که اینقدر طبعش بلنده، مبادا بابت این موضوع باهاش بداخلاقی کنی ..." .و تازه هیچی هم به روی من نیاورده بودند. می دیدم مدتی است خبری از آن کمک های نیست. نگو این مادر مهربان و فهمیده رعایت حال مرا می کرده ...

خداییش دور یه همچین مادر شوهر فهیمی، باید گشت. نه؟

خیلی دوست داشتم می تونستم بهترین هدیه ها رو برای عیدی بخرم واسشون. افسوس که ... :

اصل موضوع حساسیت روی رفتار مادرشوهره...و بنظرم قیاس بین رفتارهای اونها با مادر خود که خودش مادرشوهر زنداداش ها می باشد.براستی که چه غوغا می کند این حساسیت ها و قیاس ها

من هميشه واسه اين كه روي رفتارهاي مادر شوهرم حساس نشم تا ميبينم دارم ناراحت ميشم به چند تا موضوع فكر مي كنم:

1.به ياد خوبي هاي مادرانه ش مي افتم.مثلا اون روز من و اون تنها خونه بوديم ازش پرسيدم مامان ادامس داري؟گفت نه.من تو اتاق دور كامپيوتر بودم بعد از چند دقيقه با سه بسته ادامس اومد فهميدم رفته بود سوپري تو خيابون خريده بود و خيلي موارد ديگه

2.وقتي حس مي كنم داره بد جنسي مي كنه فكر مي كنم همه ادما من جمله مادر خودمون هم گاهي بد جنسي مي كنه ولي با اينهمه ازش به دل نمي گيريم.مي بخشمش و مي گم اگه همسرم از دست مادرم دلخور بشه من دوست دارم ببخشه و فراموش كنه...پس مي بخشم.اگر واقعا مي خوام همسرم هميشه به مادرم احترام بذاره من هم بايد هميشه به مادر اون احترام بذارم.

3.توي روابطشون با هم به هيچ وجه دخالت نميكنم.و همسرم رو در ابراز محبت به اون ازاد مميذارم.توي دعواهاشون دخالت نمي كنم.

4.به رفتار بزرگوارانه عروسهاي خودمون فكر مي كنم و مي گم من هم بايد مثل اونا بزرگوار باشم.

5.و در نهايت حتي اگر بدترين ادم دنيا مادر شوهر شما باشه كه محاله با اين حرف ميتونين خودتون رو اروم كنين كه

هيچ كس اونقدر در زندگي ادم مهم نيست كه بخاطرش خوشبختيمونو از دست بديم.

4.