تشکر digitalman!
مسئله اینجاست که چطور به دلم بگویم: ولش کن. من هیچوقت کاری را بر اساس دل انجام ندادم و این اولین باری هست که دلم اینقدر پافشاری می کند. نمی دانم چکار کنم تا آرام شود و به زندگی عادی برگردد. این مسئله شرایطی را ایجاد کرده است که به نظر خودم شدم دو نفر، نفر عقل می گوید این کار را بکن و نفر دل می گوید اون کار را بکن!
می دانم در زندگی باید به عقل ارزش بدهم اما در این مورد نمی دانم چطور باید این کار را بکنم. اوایل نمی خواستم فراموشش کنم اما وقتی دیدم خیلی آزاردهنده است تصمیم گرفتم این کار را بکنم ولی اصلا دست خودم نیست، نمی توانم دلم را آرام کنم. دیشب بی اختیار گریه می کردم هر چی به خودم می گفتم آرام باش، با اون زندگی کردن نتیجه بدی دارد و چیزهایی شبیه به این. اما...
با کسی هم نمی توانم درددل کنم چون بلد نیستم احساسم را بگویم. باز خدا را شکر این تالار را پیدا کردم تا بنویسم. فقط اگر با جزئیات نمی نویسم به این خاطر هست که هنوز سخته که احساساتم را به دیگران بگویم. من کسی ام که هنوز نتوانسته ام حتی یک دوست صمیمی برای خود انتخاب کنم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)