دانه جان
به نظر من مدتی زیر نظر روانپزشک باشی خیلی مفید است البته اجازه نده که همسرت متوجه شود
من مطمئنم که تو به آرامش خواهی رسید
تشکرشده 498 در 242 پست
دانه جان
به نظر من مدتی زیر نظر روانپزشک باشی خیلی مفید است البته اجازه نده که همسرت متوجه شود
من مطمئنم که تو به آرامش خواهی رسید
درد من حصار برکه نیست درد من زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور
نکرده است\"
تشکرشده 33 در 29 پست
دانه گرامی این فشار ریشه در گذشته داره. من یک زمان با یک مشاور صحبت می کردم به من می گفت افرادی که گاهی اوقات به شدت عصبی می شن بسیار قلب مهربونی دارند و عصبانیتشون مربوط به تلی از مشکلاتی هست که در گذشته اونها بوده و قلب مهربون و باگذشتشون رو گاهی اوقات پنهون می کنه.
مشاوره با یک مشاور-روان شناس چیز بدی نیست. شما حالت تیمی رو دارید که بسیار بسیار عالی کار می کرده تحت استرس روحیه خودش رو باخته. نیازی هم نیست که همسر شما این رو بفهمه. "در ابتدای کار" به کودکیتون برگردید. کارتون نگاه کنید. با عروسکهای دوران بچگیتون بازی کنید. شاید بچگونه به نظر میاد اما در کاهش این استرس نهفته و پنهانتون بسیار راهگشاست.
تشکرشده 992 در 530 پست
ايده هاي شما دوستان بسيار خوب است
باور كنيد در اين شرايط همينها هم به فكر خودم نمي رسيد .
ممنون از راهنمايي هاي شما
باور كنيد الان به كمك همتون احتياج دارم
بعد از اينهمه تلاطم در زندگيم هنوز نتوانسته ام فرصتي را راحت براي خودم باشم
بهترين چيزها هم برايم آزار دهنده است.
تشکرشده 281 در 126 پست
دانه جان بیشتر با همسرت باش. برو تو دوارن شیرین عقد. حالا مسافرت نرو ولی بیرون که می تونید برید . کمی با همسرت گرم بگیر و بیشتر با هم باشید.
تشکرشده 992 در 530 پست
رابطه خوبي با همسرم دارم اما اكثر رفتارهايم ظاهريست. با او بيشتر مي خندم و تظاهر به خوش گذشتن مي كنم.
اعتراف مي كنم كه دوستش دارم و دلم برايش تنگ مي شود و زماني كه با او هستم را دوست دارم اما او زياد رفت و آمد نمي كند، زياد مرا بيرون نمي برد و فقط جمعه ها به صرف شام به منزل ما مي آيد و زياد زماني را براي ديگر كارها صرف نمي كند و قبول نمي كند كه بيايد.
راستش را بخواهيد اعتراف مي كنم كه همسرم به هيچ عنوان احساسات مرا درك نمي كند و دنياي خودش را دارم.
تشکرشده 498 در 242 پست
دانه جان دنیای ما زنها با مردها کاملا" متفاوت است
این را باید همیشه مد نظر داشته باشی
درد من حصار برکه نیست درد من زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور
نکرده است\"
تشکرشده 498 در 242 پست
اما بهتره بهش بگی که دوست دار وقت بیشتری رو باهاش بگذرونی
درد من حصار برکه نیست درد من زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور
نکرده است\"
تشکرشده 574 در 212 پست
دانه عزيز!
خيلي دلم ميخواهد يه اعترافي بكنم ولي ميترسم به زبانم بياد كه:
مگر خدا عشق را نيافريد
پس شما اي ديگران
چرا براي عشق من قانون وضع كرديد؟
مگر شما نبوديد كه ميگفتيد منطقي باش
كدام قانون و منطقي گناه نكرده مرا محكوم خواهد كرد
من كه به جرم عاشقي زير دستهاي بي عدالتي شما به ويراني كشيده خواهم شد
پس ديگر با خاكستر پاره هاي عشقي ديگر چه ميكنيد
مگر اين شما نبوديد كه با سلاحي به نام منطق(توجيه آدمهاي زمان از دست داده!)
مرا به دوريو نابودي و جدائي محكوم كرديد
ديگر از خاكستر پاره هاي باقيمانده ام چه مي خواهيد
بگذاريد خدا معجزه كند
شايد ازخاكستر هاي باقيمانده ققنوسي از يك عشق دوباره متولد شود
هيچ وقت نميدونم اونوقتي كه منم مثل بقيه بهت ميگفتم كسي رو كه تركت كرده و راهي ديگه براي خودش انتخاب كرده رو رها كن راهي درست بوده يانه!چون نه جاي تو بودم نه اون شخص ديگري /حتي نمي تونم مطمئن باشم اين شخص جديدي كه وارد زندگيت شده بوئي از اين گذشته باشكوه نبرده باشه/مگه عشق هر چند سال يكبار متولد ميشه كه به همين راحتي بشه از بين برده اش ؟
فقط اينو بگم تا وقتي بين گذشته وآينده داري زندگي ميكني تو برزخي/ خودت بايد مسيري را شروع كردي ادامه بدي /هر چند شايد اين راهي نيست كه...
نميدونم ولي بدون همه دوستت داريم و از ته دل براي خوشبختيت و آرامشي كه بايد بگيري دعا ميكنيم!
niloofar 25 (چهارشنبه 03 خرداد 91)
تشکرشده 992 در 530 پست
راهي نيست كه...نوشته اصلی توسط niloofar 25
كه چي؟! نيلوفر جان
منظورت اينه كه من راهمو اشتباه انتخاب كردم؟!
شايد به خودم و عشق پاكي كه داشتم ظلم كردم اما به يه پسر بچه معصوم 4 ساله رحم كردم. من اگر قرار بود حس مادري داشتم و از اون بچه نگه داري مي كردم بهتر بود اول مادر بودنم رو از همون ابتدا بهش ثابت مي كردم و زندگيشو براش اينجوري رقم مي زدم. شايد ديگر هيچ وقت اون پسر بچه مرا نبينه و حس مادرانه من ر ومتوجه نشه اما خدا كه اون بالاست......
دانه (چهارشنبه 03 خرداد 91)
تشکرشده 657 در 204 پست
سلام دانه جان
من تاحالا برات هیچ پیغامی نذاشتم خانومی ولی همه ی پست ها تو خوندم
اولا که بهت تبریک می گم اول برای عشق و احساس پاکت دوم برای شجاعتت و سوم برای ازدواج قشنگت
عزیزم راهی که توش اومدی خیلی قشنگه چرا همش به دلت شک و تردید راه میدی عزیزم تو دیگه راه تو انتخاب کردی و از یه قسمت مهمش هم گذشتی و مسئولیت یه زندگی رو بر عهده گرفتی پس سعی کن دیگه گذشته رو مرور نکنی و محکم به خودت بگی من بهترین راه و انتخاب کردم و هیچ اشتباهی هم نکردم
البته تو خودت راهنمایی من فقط نظر خواهرانه بهت دادم یه خواهره کوچیک تر
خوشبخت باشی
bloom (چهارشنبه 03 خرداد 91)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)