به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 18 , از مجموع 18
  1. #11
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 مرداد 94 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1387-6-12
    محل سکونت
    همدردی
    نوشته ها
    2,295
    امتیاز
    31,060
    سطح
    100
    Points: 31,060, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    11,614

    تشکرشده 12,542 در 2,269 پست

    Rep Power
    256
    Array

    RE: دوستان ؛ چشم انتظار کمکتون هستم

    خیلی تنهای عزیز
    همینطور که نظر خودت برات مهمه ، سعی کن بتونی برا نظر دیگران هم اهمیت قائل بشی ، بدون اینکه بخوای دلیلش رو بفهمی. چرا که نحوه تفکرتون با هم متفاوته . اگه موضوع رو با اون دختر مطرح کردی و او نظرش اینه که الان جوابش منفیه حداقل چند ماهی صبر کن .

    مساله بعدی اینه که شما باید با معیارهائی که تا حالا بدست آوردی ، رفتارت رو محک بزنی .... اگه رفتارت درسته و خودت می دونی که اهل دروغ و دغل و .... نیستی به حرف این و اون توجه نکن و وارد حاشیه ها نشو ، درست عمل کن و مصداق این بیت شعر نباش که :

    خواهی نشوی رسوا
    همرنگ جماعت شو

    راستی چرا خیلی تنهائی ؟؟؟ تا حالا از خودت پرسیدی که چرا یه دوست نداری تا باهاش گفتگو کنی ، دردو دل کنی ، نه اینکه رازهات و بگی ، فقط در این حد که مشورت کنی و تبادل اطلاعات داشته باشی؟

  2. کاربر روبرو از پست مفید baby تشکرکرده است .

    baby (شنبه 02 بهمن 89)

  3. #12
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 آبان 00 [ 00:10]
    تاریخ عضویت
    1388-2-15
    نوشته ها
    532
    امتیاز
    15,820
    سطح
    80
    Points: 15,820, Level: 80
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience PointsSocial
    تشکرها
    2,510

    تشکرشده 2,960 در 521 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    77
    Array

    RE: | خیلی تنها

    نقل قول نوشته اصلی توسط خیلی تنها
    کامران عزیز سلام جواب خوبی دادی ، ممنون
    پستت رو قبول دارم ، سنم کمه ، ثبات ندارم و . . . ؛ اما نگفتی من الآن چیکار باید بکنم؟ با این دشمنی ها چی کار بکنم؟ با این همه بدگویی ها و دروغ ها چی کار کنم؟ حرفهای ایشون رو چه جوری تفسیر کنم؟ با این همه وقتم و انرژیم که صرف فکر کردن به ایشون میشه چی کار کنم؟ با این همه روزهای پی در پی که با استرس و... از جوونیم میگذره چی کار کنم؟ با این همه بی اعتمادی که به من پیدا کرده یا شاید هم از قبل داشته چی کار کنم؟ آینده چی میشه؟ با احساسم چی کار کنم؟ و . . .

    برم و بگم ببخشید من اشتباه کردم ، حواسم نبود سنم کمه ، ثبات ندارم ، و خلاصه اینکه متأسفانه چون نمیتونم چند سال آینده رو پیش بینی کنم! پس شما رو به خیر و ما رو به سلامت
    خواهش میکنم بگو که الآن با این مشکل چی کار کنم؟(راستی گفتی "اگر خواستی‌ ببینی‌ یه آدم چقدر بزرگه ببین جنس مشکلاتش چیه و مشکلاتش چقدر بزرگن" به نظر مشکلات من چطوری اند؟کوچیک یا بزرگ؟)
    سلام،

    پرسیدی چیکار کنم!

    اون محلی که شما الان رفتی‌، اسمش دانشگاه هست، یعنی‌ محل تحصیل دانش!!!

    به عبارت دیگه، یعنی‌ فقط باید درس بخونی‌، در حالیکه شما فکر و ذهنت رو به جای فکر کردن به درس، داری صرف فکر کردن به چیزهایی‌ میکنی‌ که الان واقعا وقتش نیست...

    بشین فکر کن ببین، واقعا چه تصوری از زندگی‌ مثلا ۵ ساله آیندت داری...در ۵ ساله آینده چگونه خواهی‌ بود؟

    بعد برای زندگیت برنامه بریز، ببین در ۵ ساله آینده میخواهی‌ کجا باشی‌؟ ۱۰ ساله آینده؟ برنامت برای زندگی‌ چیه؟

    زندگی‌، درس بزرگی‌ به من داده، اونم این بوده که هیچوقت کاری نکنم یا تصمیمی نگیرم که گزینه‌‌های انتخابم رو در آینده محدود بکنه...

    کاری که تو الان داری میکنی‌ و ممکنه در آینده حسرتش رو بخوری،


    تو الان بهترین فرصت رو داری که خوب درس بخونی‌، تا آینده زندگیت رو روشن بکنی‌ و بسازی، ابهام زدایی بکنی‌...

    نمیگم ازدواج نکن، ازدواج هم بخشی از زندگی‌ هست، اما قبلش سعی‌ کن به حداقلی از ثبات تو زندگیت برسی‌...

    تحصیلی‌، روحی‌، مادی...آیا الان میدونی‌ چه معیار‌هایی‌ برای زندگی‌ آیندت داری؟چقدر شناخت از این خانوم داری؟ در مورد معیار‌هات به ثبات رسیدی؟این خانوم این معیار‌ها رو داره؟ مشکله من اینه که، ۳ ساله دیگه، ممکنه معیار‌هات زمین تا آسمون فرق بکنه، اونوقته که، باختی!

    چون تصمیمی که امروز گرفتی‌، بر اساس معیار‌های نا پایدار زندگی‌ امروزت بوده و مطمئناً جبرانش، ممکنه خیلی‌ سخت باشه...

    یه نگاهی‌ هم به این ۲ پست من بنداز...

    http://www.hamdardi.net/thread-8914-....html#pid89959

    http://www.hamdardi.net/thread-8914-....html#pid90019

    چیز بیشتری ندارم که بهت بگم، این زندگی‌ تو هست، خودت باید براش تصمیم بگیری،

    و تصمیمات امروزت، کل زندگیت رو تحت تاثیر قرار میده،

    بشین خوب با خودت فکر کن،

    برات آرزوی موفقیت دارم،
    کامران

  4. 2 کاربر از پست مفید kamran2007 تشکرکرده اند .

    kamran2007 (سه شنبه 22 شهریور 90)

  5. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 10 تیر 91 [ 13:06]
    تاریخ عضویت
    1388-12-05
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    2,973
    سطح
    33
    Points: 2,973, Level: 33
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    176

    تشکرشده 167 در 63 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Talking | خیلی تنها

    سلام
    از شما بابت پاسخ ، کمک ، خوشامدگویی و مطالعه ی تاپیکم متشکرم
    از همه ی دوستان که مرحله به مرحله منو توی این تاپیک کمکم میکنن صمیمانه تشکر میکنم
    باید معترف بود که از لطف دوستان ، بعضی وقتها دیگه اسم "خیلی تنها" هم معنای خودشو از دست میده ؛ روزی که این تاپیک رو زدم "خیلی تنها" بودم ، و مونده بودم با یه عشق یه طرفه چی کار کنم؟ اما الآن . . . . . . . خلاصه اینکه قدردان زحمت هاتون هستم ؛ ممنون

    دوست عزیزم توضیحات شما تا حدی کافی ست و تا حدی نه...تقریبا با توضیحاتی که از محیط کلاس شما شنیدم حدودا می تونم متصور بشم تو چه دانشگاهی ممکنه باشید ..دوست و همکار عزیزم..شما قدم های خود را اشتباه بر نداشتید ولی از نظر من سنجیده کار نکردید و البته شاید اگر شرایط را بازتر کنید بهتر باشد..
    اگه لازم میدونین درباره شرایط اطلاعاتی داده بشه ، در هر موردی که بفرمایین در خدمتم / منظورتون از "نسنجیده" رو کامل متوجه نشدم

    معمولا در دانشکده های پزشکی راه و تعامل برای شناخت بسیار زیاد است و من بسیار متعجب هستم که شما می فرمایید حتی سن ایشان را نمی دانید...البته نمی شود قیاس کرد ولی ما همه دختر ها و پسرها کلاس با اینکه 100 نفری بودیم حتی شماره شناسنامه هم رو می دونستیم و خیلی خصوصیات دیگر..از نقطه نظر من شما می توانستید یک شناخت اولیه از شرایط خانوادگی..سن..عقاید و..ایشون بدست بیاوردید..میشه بپرسم چه مشکلی هست که شما آنقدر شناختتون کم هست و خودتون رو درگیر فردی با شناخت اینقدر کم کردید؟
    می تونم دقیقا بدونم چطور عاشق ایشون شدید و از نظر شما دقیقا عشق و زندگی مشترک یعنی چی؟
    و چطور ایشون را مناسب دیدید؟
    من خوب یادمه در کلاس های عملی آناتومی یا مثلا بافت شناسی یا حتی ایمونولوژی خیلی راحت میشد در حیطه کاری یا حتی گاهی کارهای ساده تبادل جزوات و ...اطلاعاتی بدون جلب توجه کردن بدست آورد..واقعا امکانش هست ..چطور در دانشگاه شما نتونستید با زیرکی این اطلاعات رو بدست بیاورید؟کاش کمی در این 2 سال تلاش کرده بودید و اطلاعات حداقلی همان طور که دوستان اشاره کردند از ایشان بدست می آوردید و آنقدر بی شناخت قدم جلو نمی گذاشتید....
    راستش ، خب دانشکده ی ما یه جورایی فرق می کنه ، یا شاید بهتره بگم ورودی ما خیلی خیلی فرق میکنه ، جو کلاس بین آقایون و خانمها خوب نیست ، از همون اول هم خوب نبود ؛ حتی بعد از 4 ترم بهم دیگه سلام نمی کنیم و...
    این رابطه ی بد هم به زعم اکثر بچه های کلاس کاملاً مربوط میشه به همون خانم های محترم ِ دشمن! توی حرف در آوردن برای دیگران به قدری حرفه ای اند که تصورش برای شما غیرممکنه!!(باز هم تأکید میکنم حرفهای اونها برای من هیچ اهمیتی نداره ، همونطور که 4ترمه نداشته) (بعداً در مورد این دسته از بچه ها توضیح میدم)
    ساده و صادقانه میگم که من آدم زیرکی نیستم ، اما خب با این وضعیت چه طوری میتونستم اطلاعاتی کسب کنم؟؟!!
    میدونم که کم کاری کردم و این توجیه خوبی نیست ، اما خب وضعیت منو اینجور مجبور کرد و . . .
    گفتین کلاس آناتومی ، یاد یه خاطره ی تلخ افتادم که : سر رویو قبل از امتحان آناتومی یکی از پسرها داشت یه سِکشِن رو واسه چندتا از خانم ها توضیح میداد که بنده خدا گویا دستش میلرزیده و خانمهای محترم واسه این آقا آبرو نذاشتند که فلانی از کی خوشش اومده!!!!!!!!!! و . . . حالا پسر بیچاره از همه جا بی خبر ، دو سال بود که نامزد داشت!!!!!!

    بگذریم ، من تونستم شناخت کمی بدست بیارم شما برای مثال گفتین شرایط خانوادگی ، سن و عقاید : سن ایشون رو که دقیقاً نمیدونم اما به احتمال 90% یکسال از من کوچیکتر هست! شرایط خانوادگی ایشون تا حد خیلی زیادی شبیه خانواده ی منه یعنی سنتی ، مذهبی و مقید (اینارو توی صحبت با ایشون کاملاً مطمئن شدم) ، عقاید رو هم که توی صحبت نمیشه فهمید چه برسه به نامحسوس و زیرکانه!

    در ادامه چون من هم جز دختران پزشکی بودم و دیدگاهشون رو که البته کلی نیست تا حدی می دونم براتون می گم...
    برخی از دختران که به اصطلاح از همان اول تابلو هستند و مراوده با آقایون را شروع می کنند که دو حالت دارد پسران آنها را برای خوش بودن جذب می کنند یا نمی کنند..اگر کردند مشکلی با این دسته دختران ندارند.حتی تا پایان سال 7 و همه چیز به قول خودش شاد و خوش است..ولی پسرانی که آنها را تحویل نمی گیرند که گویا شما جز آن دسته هستید ..مدام در تیر رس هستند تا به اصطلاح آتویی از آنان گرفته شود و وای به حال کسی که اتو دهد..به هر نحوی از کاریکاتور کشیدن روی برد ..بدگویی و اگر بفهمند عاشق شده از دو بهم زنی انجام می دهند..خود همکلاسی من خانمی بود با یکی از پسران کلاس سر همین بدگویی ها از هم جدا شدند و هرگز ازدواجی رخ نداد در حالیکه همو خیلی هم دوست داشتند ولی آنقدر بدگویی ها زیاد شد که به هم بی اعتماد شدند....
    دسته دوم دختران حد وسط که مراوده در حد معقول دارند و کاری به کسی ندارند..اگر کسی باهاشون وارد صحبت بشه که شده ..مشکلی نیست و راختند و اگر نکند هم براشون مهم نیست....سعی می کنند تعامل سالم با پسران داشته باشند و به مرور همه کلا س می فهمند که این دسته هیچ قصد بدی ندارند حتی اگر 2 ساعت با پسری تنها حرف بزنند چون شخصیتشان شناخته شده است...
    دسته سوم هم کسانی که اصلا تعامل با آقایون رو نمی پسندند و اصلا قبول ندارند....(به قولی داخل آدم حساب نمی کنند) که این دسته معمولا نا شناخته می مونند و حتی دخترها هم گاها نمی شناسندشون و کاری به کارشون ندارند..حالا سوال من اینه دختر مورد پسند شما توی کدام دسته است؟و شما جز کدام دسته پسران؟
    دشمنان که جزء دسته ی اول هستن ؛ ما هم هر دومون دقیقاً جزء دسته ی دوم هستیم یعنی آروم و به کار هیشکی کار نداریم از هر گونه جلب توجه اجتناب میکنیم
    سارا خانم ، آفرین به این هوش با این حدس درست تون که
    " ولی پسرانی که آنها را تحویل نمی گیرند که گویا شما جز آن دسته هستید "
    من نمیخواستم کامل توی تالار بگم اما حالا مجبورم بقیه ش رو هم بگم : همونطور که قبلاً گفتم بدگویی ها از اونجا شروع شد که پشت سر من و دوستم گفته بودند فلانی و فلانی چقدر مغرورن و . . . و تازه به دوران رسیده اند!!! ؛ بعد از مدت تقریباً زیادی وقتی کمی فکر کردم و رفتارهاشون رو تفسیر کردم متوجه شدم که یکی از این گروه دشمنان(!) سعی داشت به من نزدیک بشه و . . .
    " همکلاسی من خانمی بود با یکی از پسران کلاس سر همین بدگویی ها از هم جدا شدند و هرگز ازدواجی رخ نداد در حالیکه همو خیلی هم دوست داشتند ولی آنقدر بدگویی ها زیاد شد که به هم بی اعتماد شدند.... "
    خیلی ناراحت شدم ، از کجا معلوم کار ما هم به این جا که گفتین نکشه؟؟ ؛ تو رو خدا بگین من چی کار باید بکنم که اینطور نشه؟؟

    مورد بعد حالا گیریم شما شناخت اولیه دارید که نداشتید....با ایشان بالاخره صحبت کردید جهت شناخت..شما ایشان را آنقدر دوست دارید که اذعان کردید توی عید ندیدنش نارحتتون می کنه ولی از طرفی حتی به خانواده خود چیزی نگفته اید چون مطمئن نیستید!!! اصلا قابل قبول نیست..
    حتی شما برایشروع اشنایی و پیشنهاد شناخت هم باید والدین هردو شما در جریان باشند وگرنه نام کار شما چون پنهان از خانواده هاست از نظر من نامش دوستیست ولو به قصد ازدواج..می دانید چرا؟چند درصد مطمئن هستید منجر به ازدواج می شود؟؟
    من خانواده ی خودم رو میشناسم خانواده ی ایشون رو هم از صحبتاشون شناختم ، خیلی خیلی شبیه اند ، بسیار به اصول معتقدند ، من هم دقیقاً همین رو میخوام ، اما به نظر شما من برای معرفی ایشون به خانواده ام چی برای گفتن دارم؟ چی برای دفاع کردن دارم؟ ؛ بابا! اصلا بهم نمیگه نسبت به من چه احساسی داره؟
    من از اول قصدم این بوده ، به شما هم قول میدم همین کار رو بکنم؛ اینکه اگه قدری شناخت برای معرفی به خانواده ام بدست بیارم حتماً خانواده ام رو در جریان میذارم ، مطمئن باشین


    سعی کردم به همه ی سوالات تون جواب بدم و فکر نمیکنم چیزی از قلم افتاده باشه ، اگه چیز بیشتر و مفصل تری میخواین بدونین ، بگین ، حتماً اطلاعات بیشتری خواهم داد.

    سارا خانم ، خواهر خوبم یا همکار خوبم ؛ یه بار دیگه بابت پاسخ بسیار قابل درک تون که شاید به خاطر هم رشته بودن باشه تشکر میکنم ؛ خواهش میکنم تنهام نذارین




    منتظرم مثل همیشه

  6. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 10 تیر 91 [ 13:06]
    تاریخ عضویت
    1388-12-05
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    2,973
    سطح
    33
    Points: 2,973, Level: 33
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    176

    تشکرشده 167 در 63 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Arrow | کمک

    دوستان سلام
    حالتون خوبه؟

    امروز یه موضوع خیلی مهم متوجه شدم که واقعاً مستأصلم کرده!
    سارا خانم شما توی پست تون گفتین :

    برخی از دختران که به اصطلاح از همان اول تابلو هستند و مراوده با آقایون را شروع می کنند که دو حالت دارد پسران آنها را برای خوش بودن جذب می کنند یا نمی کنند..اگر کردند مشکلی با این دسته دختران ندارند.حتی تا پایان سال 7 و همه چیز به قول خودش شاد و خوش است..ولی پسرانی که آنها را تحویل نمی گیرند که گویا شما جز آن دسته هستید ..مدام در تیر رس هستند تا به اصطلاح آتویی از آنان گرفته شود و وای به حال کسی که اتو دهد..به هر نحوی از کاریکاتور کشیدن روی برد ..بدگویی و اگر بفهمند عاشق شده از دو بهم زنی انجام می دهند..خود همکلاسی من خانمی بود با یکی از پسران کلاس سر همین بدگویی ها از هم جدا شدند و هرگز ازدواجی رخ نداد در حالیکه همو خیلی هم دوست داشتند ولی آنقدر بدگویی ها زیاد شد که به هم بی اعتماد شدند....
    من متوجه شدم برای من چنین اتفاقی افتاده! / حالا تقریباً همه از ارتباط ما دو نفر با خبرند / از اون بدتر اینکه اتفاقی که خانم "meral" قبلاً پیش بینی کرده بودند اتفاق افتاده ؛ یعنی همون خانم های دشمن با سوءاستفاده از این موضوع این خانم رو اذیت میکنند و خلاصه از همه نظر به شدت پرکار هستند ، نمیتونین تصور کنین که الآن چقدر خوشحالن ، روز خوششونه!
    واقعاً نمیدونستم و نمیدونم چه عکس العملی باید نشون بدم؟؟؟
    عکس العمل اون خانم اخم کردن به منه! (نمیدونم احتمالاً برای کتمان قضیه پیش بقیه س ، شایدم بدگویی های دشمنان کار خودشو کرده!)
    خیلی فکر کردم ؛ به این نتیجه رسیدم جز تظاهر به بی تفاوتی و صبر کار دیگه ای نباید و نمیتونم بکنم ؛ من هر کاری که میتونستم انجام دادم ، اگه ایشون میخواد همچنان موضوع رو مسکوت نگه داره و به جای صحبت با من و پرس و جوی حقیقت و شناخت من ، تحت تأثیر حرف دیگران قرار بگیره دیــــگــــه از من کاری ساخته نیست!
    به وجود آوردن اعتماد که زورکی نمیشه! اصلاً کار ایشون به نظرم کار درستی نیست ، در پروسه ی اعتماد نباید بدنبال ایراد بود که آیا اعتماد کرد یا خیر؟ بلکه باید ابتدا اعتماد کرد و اگه انحراف یا بدی دیده شد سلب اعتماد کرد.
    خسته شدم به خدا ؛ این روزها هیچ چیز برای من درست و سر جای خودش نیست نه توی این مسأله و نه بقیه ی مسائل زندگی ؛ هر روز یه اتفاق ، یه حرف و حدیث ، یه مشکل و........... / عیبی نداره ، صبر می کنم هر چند سخت باشه ؛ منتظر می مونم ببینم که زمان چی برام پیش میاره ؛ مشکلی ندارم چون امیدم به خداست.

    منتظر نظراتون هستم

  7. #15
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 02 شهریور 01 [ 10:24]
    تاریخ عضویت
    1386-6-22
    محل سکونت
    قم
    نوشته ها
    1,166
    امتیاز
    41,377
    سطح
    100
    Points: 41,377, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    2,961

    تشکرشده 3,583 در 906 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دوستان ؛ چشم انتظار کمکتون هستم

    سلام :
    خیلی تنها ورودت رو به تالار همدردی خوش آمد می گویم

    امیدوارم هرچه زودتر به طور صحیح و معقول از تنهایی در بیایی و حسابی دورت شلوغ بشه .هرچند الان هم دورت شلوغ هست ولی نیازت به یه همسر و یه همراه این احساس رو برات ایجا د کرده .
    مدیر همدردی:
    حل این مشکل در مرحل اول خونسردی و صبوری هست.اگر صبوری و سعه صدر ، براتون مشکل است. بدانید که زندگی هم براتون مشکل خواهد شد.

    psy133نوشته:
    از مهم ترين و مؤثرترين راه هاي شناخت يكديگر قبل ازدواج صحبت و گفت و گوي رو در روي دختر و پسر است. لازم و ضروري است كه دختر و پسر، " مذاكره ي مستقيم " داشته باشند و در فضايي آرام و بدون خوف و فشار از طرف ديگران، مسائل و نظرات خود را بررسي كننداين گفت و گو بايد خونسردانه و با آمادگي قبلي باشد.. بين تصميم گفت و گو و انجام آن ، بايد فاصله باشد تا طرفين بتوانند خود را آماده كنند و آنچه را مي خواهند مطرح كنند، يادداشت نمايند
    مدیر همدردی نوشته:

    لذا عبارات زیر را می گوید که همه نشان دهنده عدم تعهد، عدم مسئولیت پذیری، نداشتن شرایط ازدواج و ... هست.
    1 - به جای فاز منطقی شناخت برای ازدواج ، سراغ فاز احساسی می رود.
    2 - با عبارت علاقه ، عشق و احساس شروع می کنه، اما هیچ وقت از آن خارج نمی شود تا به مسائل ازدواج برسه.
    3 - از آشنایی با خانواده و والدین دختر طفره می رود و به زمان فردای نامعلوم حواله می کنه
    4 - خواهان طول کشیدن آشنایی ، بدون مشخص کردن زمان پایان آشنایی و شروع ازدواج می باشد.
    5 - مخفی کاری، مکانهای خاص و خلوت و ساکن را جهت لذتهای عاطفی یا احتمالا جنسی خواهان هست.
    6 - معمولا این پسرها بیشتر از اینکه در عمل تعهدی به ازدواج یا مسائل زندگی داشته باشند، در کلام و حرف زدن در مسائل احساسی پیشقدم هستند.
    7 - اگر دختران جهت آزمایش به اینها رابطه صمیمی ، لمس یا هم آغوشی در یک مکان خلوت بدهند، اینگونه پسرها به شدت استقبال کرده و این را نشانه عشق می دانند. در واقع این پسرها برای ازدواج و حریم خانواده حرمتی قائل نیستند. اینها کسانی هستند که برای لذت جویی مرزی را بنام عقد زناشویی قائل نیستند. این پسران در عمل می گویند که بدون تعهد همسری شما را لمس و هم آغوش می شوند. و این احتمال به شدت وجود دارد که در آینده هم ، با افراد دیگری بدون عقد و ازدواج همآغوشی کنند. و این یکی از نکات ظریفی هست که ممکن است دختران به آن توجه کافی نداشته باشند.
    6 - معمولا این گونه پسرها همیشه در چنته خود خروارها دلیل برای به تاخیر انداخت بحث ازدواج دارند. مثلا
    - درسم تمام شود
    - سربازی بروم
    - شغل پیدا کن
    - پس انداز داشته باشم
    - شرایط خانواده را آماده کنم
    - مخالفت خانواده و فامیل را کم کنم
    - مسئله مسکن حل شود
    - کسی در خانواده جلو من هست، صبر کن او ازدواج کنه
    - امتحان یا کنکورم را بدهم
    -و هزاران دلیل دیگر که همگی در یک امر مشترک هستند:

    من با تو ازدواج می کنم. و فقط تو را دوست دارم، اما زمانش در آینده هست و نا مشخص هست.
    این یعنی تا اطلاع ثانونی و نا مشخص تو را وابسته می کنم. تو را درگیر احساسات می کنم. و در آینده هم هیچ تضمینی برای ازدواج با تو وجود ندارد.


    اما اگر دختری می خواهد متوجه شود که چه پسری به ازدواج فکر می کند، باید این را بداند پسری که زمان درس به درس ، زمان کار به کار، زمان سربازی به سربازی فکر می کند یعنی مسئولیتها کارهایش را دارد پس زمان ازدواج هم به سراغ ازدواج می آید. آنهم نه با سر دوانیدن دختر و امروز و فردا کردن و گاهی ماهها و در گاهی اوقات سالها فرد را به دنبال خود کشیدن.
    اگر بحث شناخت هست باید از همان اول زمان شروع و خاتمه آن مشخص باشد. چه معنا دارد زمان شروع رابطه مشخص شود ولی زمان خاتمه و نتیجه گیری نامشخص باشد.

    پس دختران باید بدانند پسری قصد ازدواج با آنها دارد که ابتدا شرایط ازدواجش را فراهم کرده است.
    متعهدانه و بدون مخفی کاری در ارتباط ظاهر می شود.
    به جای تمرکز افراطی روی احساسات رابطه، به مسائل ازدواج و شناخت معیارها همت می گمارد.
    از آشکار شدن رابطه و در جریان گرفتن خانواده ها بیمی ندارد.


    آقا پسرها، احساسات و زمان ازدواج
    اما آقا پسرها که شرایط ازدواج ندارند به جای بازی کردن با احساسات دختران و دوستی های دم دستی، چه کارهایی باید بکنند.
    آیا به بازی گرفتن زندگی و احساس یک دختر برای پرکردن اوقات فراغت و تنوع بخشیدن به هیجانات شخصی کار صحیحی هست؟
    آیا نباید به وقت درس و کار و ....، انرژی خود را به مسائل خود متمرکز کنند تا به وقت ازدواج دارای توانایی لازم اداره زندگی باشند؟

    وقتی ما کوچیکتر بودیم از جلوی هر مغازه که عبور می کردیم و چیزی دلمون می خواست ، و یک لنگه پا می ایستادیم و پا به زمین می زدیم و گریه می کردیم که اونو می خواهیم. گریه می کردیم ، التماس می کردیم و خلاصه به هیچ چیزی و کسی هم کاری نداشتیم. نه به قیمتش، نه وقتش ، نه شرایطش.
    البته این از خصوصیات کودکی هست. یعنی نسبت به امیال و خواسته ها صبور نیستیم. و نمی توانیم خواسته های خود را به تاخیر بیندازیم. و البته این کار را بزرگترها به اجبار برای ما می کردند. مثلا می گفتند الان وقتش نیست و دست ما رو می کشیدند و می بردند تا سر فرصت به خواسته ما رسیدگی کنند.
    اما کم کم که بزرگتر می شویم یاد می گیریم که نیازهای خود را بسته به شرایط به تاخیر بیندازیم. ابتدا مسئله دفع ادرار است. قبلا در زمان نوزادی هر وقت نیاز به دفع داشتیم بدون توجه به موقعیت به نیازمان پاسخ می دادیم. بعدها یاد گرفتیم که صبر کنیم تا شرایط مهیا شود و به دستشویی برسیم.
    کمی بزرگتر شدیم یاد گرفتیم که نیاز خوردن و خوابیدن خود را تحت کنترل قرار دهیم. لذا در زمان مدرسه ، یکساعت کلاس را تحمل می کردیم تا به زنگ تفریح برسیم و گرسنگی و تشنگی خود را جواب معقولانه بدهیم.
    با توجه به این مطالب توصیه مشاوران خانواده و ازدواج همواره اینست که قبل از فراهم آمدن شرایط انتخاب و ازدواج خود را درگیر روابط عاطفی ، هیجانی یا جنسی با جنس مخالف (متفاوت)، نکنید. و هر وقت نیز شرایط ازدواج فراهم آمد باز برای شناخت کامل بیشتر روی شناخت معیارها متمرکز شوید نه احساسات انفجاری و خام.
    برای نمونه :
    من متوجه شدم برای من چنین اتفاقی افتاده! / حالا تقریباً همه از ارتباط ما دو نفر با خبرند / از اون بدتر اینکه اتفاقی که خانم "meral" قبلاً پیش بینی کرده بودند اتفاق افتاده ؛ یعنی همون خانم های دشمن با سوءاستفاده از این موضوع این خانم رو اذیت میکنند و خلاصه از همه نظر به شدت پرکار هستند ، نمیتونین تصور کنین که الآن چقدر خوشحالن ، روز خوششونه!
    حالا تقریباً همه از ارتباط ما دو نفر با خبرند چه اشکالی داره مگر قصد شما ازدواج نبوده ؟؟؟؟


    نتیجه:
    1- فراهم آوردن شرایط ازدواج
    2 - بررسی شناختی دقیق معیارها در شخصی که به او علاقه مندیم از طریق رسمی و آشکار

    و تا قبل از فراهم آمدن موقعیت ازدواج نیاز است که انرژی خود را روی سایر زمینه های لازم متمرکز کنیم
    خیلی تنهانوشته :
    اما به نظر شما من برای معرفی ایشون به خانواده ام چی برای گفتن دارم؟ چی برای دفاع کردن دارم؟ ؛ بابا! اصلا بهم نمیگه نسبت به من چه احساسی داره؟
    من از اول قصدم این بوده ، به شما هم قول میدم همین کار رو بکنم؛ اینکه اگه قدری شناخت برای معرفی به خانواده ام بدست بیارم حتماً خانواده ام رو در جریان میذارم ، مطمئن باشین
    مدیر همدردی نوشته :وقتی این ارتباط با نظارت خانواده ها برقرار شود، مسیرهای شناخت باز می شود ، مثلا هر دو به مشاور خانواده مراجعه کنید، با اعضای خانواده مشورت کنید، یا وقت کافی داشته باشید که در مورد مسائل با هم صحبت کنید.
    به خانواده تون بگید این کیس را در نظر گرفتید و لازمه پا پیش بگذارن تا شناخت حاصل بشه !


    خیلی تنهانوشته :

    خیلی فکر کردم ؛ به این نتیجه رسیدم جز تظاهر به بی تفاوتی و صبر کار دیگه ای نباید و نمیتونم بکنم ؛ من هر کاری که میتونستم انجام دادم ، اگه ایشون میخواد همچنان موضوع رو مسکوت نگه داره و به جای صحبت با من و پرس و جوی حقیقت و شناخت من ، تحت تأثیر حرف دیگران قرار بگیره دیــــگــــه از من کاری ساخته نیست!
    به وجود آوردن اعتماد که زورکی نمیشه! اصلاً کار ایشون به نظرم کار درستی نیست ، در پروسه ی اعتماد نباید بدنبال ایراد بود که آیا اعتماد کرد یا خیر؟ بلکه باید ابتدا اعتماد کرد و اگه انحراف یا بدی دیده شد سلب اعتماد کرد.
    پسر خوب!
    هرچه زودتر این موضوع را فیصله بده !
    یعنی یا
    یا منچستریه منچستری یا رُمیه رُمی
    یا جواب بله ! یا جواب منفی !
    تمام شد رفت !بیش از این خودت رو آزار نده !
    به خدا توکل کن و به طور رسمی ازش خواستگاری کن شناخت هم برای بعد مرحله به مرحله سر صبر

  8. کاربر روبرو از پست مفید setareh تشکرکرده است .

    setareh (شنبه 02 بهمن 89)

  9. #16
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:04]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,411
    امتیاز
    286,450
    سطح
    100
    Points: 286,450, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,556

    تشکرشده 37,047 در 6,993 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: دوستان ؛ چشم انتظار کمکتون هستم

    با سلام
    این تاپیک عاشقا ببین چه سرعتی داره! هرچی بیشتر این تاپیک ادامه پیدا کنه کمتر نتیجه می بینی!


    ببنید با اینکه داستان عشقی پسرها و دخترها تفاوت دارد ولی بعضی چیزها در اکثر اونها مشترک هست.

    عچله
    احساس
    رویاپردازی
    تجزیه و تحلیل
    لذت بردن از حرف زدن در مورد آن
    طفره رفتن از راههای وصل اساسی
    لذت بردن از خود رابطه به نفع خویشتن
    بی توجهی به شرایط فرد مقابل



    اما من رک و صریح نظر شما را به نکات ذیل جلب می کنم

    یکم:
    اون دختر خانم منطقی عمل می کنه! چون می خواهد ببینه یه خواستگارقطعی نقد داره که می خواهد بیاید با او ازدواج کند، یا یه آقا پسری که می خواهد چند سالی او را بندازه تو یه احساس و وابستگی و آخرش هم معلوم نمیشه چی میشه؟! (نسیه بودن و چکی که معلوم نیست نقد بشه اگرچه قیمتش بالاباشه)

    دوم:
    شما خودت تاپیکتو بخون و دقت کن به اون.
    هر کجا حرف از صحبت کردن و ارتباط و ... خیلی قوی هستی و دوست داری همین طوری چند سالی ادامه بدهی،
    اما بحث ازدواج را فقط به عنوان حرفهای قشنگ در کلام شما دیدم. یعنی می خواهی دور دخترخانم یک حصار احساسی بکشی، تا یه روزی یه طوری با او ازدواج بکنی.

    سوم:
    اگر همین روزها قصد ازدواج داری، به جای هر حرفی و بحثی و ...، فقط از او آدرس بگیر و با خانواده هماهنگ کن و مراحل شناخت و ازدواج را عملا شروع کن(اینکه هی شعار شناخت را برای اون خانم تکرار می کنی خودت گفتی که خسته شدی، معلومه اون خانم هم از این حرفهای بی پشتوانه خسته میشه).
    اما اگر شرایط ازدواج را در حال حاضر نداری بی خیال این دختر و عشق و از این حرفها بشو. چون اون دختر خانم کاملا برای ازدواج با یک شخص مناسب آماده است. او نمی تواند منتظر چند سال دیگر بشود، چون چند سال شما هیچی که از دست نداده ای، بلکه احساسات هم آبیاری شده، درست هم خوندی، وضعیت سربازی و شغلت هم مشخص شده و اگر معیارهایت تغییر کند و یک رابطه غیر رسمی را با یک تلفن به هم بزنی هیچی از دست نمی دهی. اما اون خانم در این مدت باید بهترین خواستگارهای نقد و مناسب را جواب کند، وابسته شود و در آن وقت هم از اینجا رونده و هم از آنجا مونده می شود.
    یعنی هم گندم ری را از دست می دهد (بخوانید خواستگاران نقد و مناسب)، هم خرما بغداد را از دست می دهد(منظورم شما هستید.)

    چهارم:
    پس اگر اون دختر چنین درکی نداشته باشد و با شما وارد رابطه بشود در واقع ریسکی می کند که ریسکی بالایی هست که زندگیش را روی آن شرط بندی کرده است. اما او خوب می داند که الان خواستگار نقد و مناسب که البته عاشقش هم باشد بسیار عالی هست.
    پس اگر شما خودتون را مناسب او می دانید، و اورا مناسب خود، و عاشقش هستید، اگر نقد اقدام کنید که همه مسائل صحیح پیش می رود. اما اگر بخواهید به جای اقدام عملی، تن دادن به مسئولیت ازدواج و سختی های آن و ....، فقط یک رابطه بی تعهد را برای چند سال ادامه بدهید ، پس فقط یک راه دارید و آن اینکه بیایید در تالار هم دردی یه نامی به نام «خیلی تنها»، انتخاب کنید ودلخوش باشی به همین حرفهای خودت و حرفهای دیگران در مورد معشوقت.
    به حال وصف العیش نصف العیش.
    اما با حلوا حلوا دهانتان شیرین نمی شود.

    خلاصه:

    - یا سریع شرایط و بسترهای ازدواج را فراهم کن و سختی ها را به تن قبول کن و مسئولیت ها را بپذیر و برو خواستگاری(حالا در این مرحله با شناخت بیشتر طرفین و خانواده ها یا جور میشه، یا نمیشه)
    - یا به جای عاشقی و تنهایی و گریه کردن و ... خیاالپردازی ، سفت و سخت بچسب به درسها و فعالیت هایت.
    در غیر اینصورت نه به معشوقت می رسی نه به درسهایت.(پزشکی با این بی مهارتی های احساسی نمی خوره و مشروط شدنت قطعی میشه.)

    به قول setareh یا زنگی زنگ یا رومی روم.
    این ره که این وسطه داری میروی زندگیتو فلج می کنه و آخرش هم .

  10. 4 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    فدایی یار (سه شنبه 20 اسفند 92), مدیرهمدردی (جمعه 06 مرداد 91)

  11. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 10 تیر 91 [ 13:06]
    تاریخ عضویت
    1388-12-05
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    2,973
    سطح
    33
    Points: 2,973, Level: 33
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    176

    تشکرشده 167 در 63 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دوستان ؛ چشم انتظار کمکتون هستم

    از خانم meral و سارا خانم متشکرم ؛ جواب های خوبی دادند که حس دلسوزی رو خیلی خوب میشد توی متن شون پیدا کرد ؛ ممنون

    خانم meral ، جواب شما به نوعی بیانگر حقیقت بود ، من جز چند راه محدود چاره ای ندارم و جز این ها کاری از من ساخته نیست ، به قول شما هر چی تلاش و تقلا کردم برای این رابطه ، برای اثبات خودم ، برای پاکی خودم و کارم و هدفم ؛ هیچچچچچییییی!

    سارا خانم ؛ به نظر شما مسکوت گذاشتن موضوع ، در حال حاضر کار درستیه؟ فکر میکنم "مسکوت" مورد نظر شما با " مسکوت " مورد نظر این خانم متفاوت باشه! ایشون میخواد به هیچ وجه فعلاً به من فکر نکنه!! و از من هم میخواد که فکر نکنم!! خب نشدنیه! اونم بعد این همه داستان! ایشون میخواد هیچگونه صحبتی نداشته باشیم ، خب همین میشه بهترین فرصت برای افراد بی ارزشی که میخوان بین ما قرار بگیرن! هر حرفی و حدیثی که پیش میاد یا اتفاقی میفته ، وقتی با من صحبت نمیکنه پس لزوماً مجبوره حرفهای نادرست رو بپذیره!(این موضوع اتفاق افتاده ها!)

    بله همیشه ، همه جا آدم های بدجنس پیدا میشن ، فقط یه سوال برام مونده که جوابش خیلی خیلی برام مهمه : به من بگین که من توی این بازی به کی باختم؟؟؟؟ به اشتباهات خودم؟؟؟؟؟ یا به همین آدم های بدجنس؟؟؟؟؟ یا به چیز دیگه؟؟؟؟

    هرچند شرایط تا حدودی ناامیدکننده س ؛ اما من هنوز کاملاً ناامید نشدم ، امیدم به خداست نه به این آدم های بدجنس ، مگه امضای شما "الا بذکر الله تطمئن القلوب " نیست؟

    دوستان نظرتون چیه؟ یه بار دیگه با ایشون صحبت کنم و هر چی حرف ناگفته دارم ، بگم؟


    __________________________________________________ _____________________

    راستی چرا من نمیتونم به بخش کنترل پنل کاربری دسترسی داشته باشم؟ آواتار و امضا داشته باشم؟ حتی نمیتونم مشکلم رو توی تاپیک مشکلات تالار بذارم؟
    __________________________________________________ _____________________



    منتظرم

  12. #18
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 02 شهریور 01 [ 10:24]
    تاریخ عضویت
    1386-6-22
    محل سکونت
    قم
    نوشته ها
    1,166
    امتیاز
    41,377
    سطح
    100
    Points: 41,377, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    2,961

    تشکرشده 3,583 در 906 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دوستان ؛ چشم انتظار کمکتون هستم

    سلام

    دوستان نظرتون چیه؟ یه بار دیگه با ایشون صحبت کنم و هر چی حرف ناگفته دارم ، بگم؟
    ما میگیم نر شما میگی بدوش!

    چرا دست از آبیاری احساست برنمی داری؟





    شاید براتون جالب باشه ، برای خودم که جالب بوده و صد البته نقطه ی ضعف منه و چیزی نیست که بخوام بهش افتخار کنم ؛ من تا به حال به ایشون حتی یک جمله با مفهوم "دوستت دارم" ، "عشق" یا "علاقه" نگفتم!!!!! فکر میکنم کارم اشتباه بوده باشه اما من فقط قصدم این بوده که منطق ام به احساساتم غلبه داشته باشه اما شاید افراطی رفتار کردم
    اتفاقا کارت بسیار درست بوده قبل از ازدواج

  13. 2 کاربر از پست مفید setareh تشکرکرده اند .

    setareh (سه شنبه 22 شهریور 90)


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: چهارشنبه 26 مرداد 90, 09:49
  2. به نظر شما ماهواره ميتونه باعث اختلاف بين زن وشوهرها بشه؟
    توسط بيصدا در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: چهارشنبه 29 دی 89, 08:33
  3. نميخواد يا نميتونه؟
    توسط hamishetanha در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 29 آبان 89, 21:55
  4. +احساس زيادي به همسر دارم ولي نميتونم ازدواج كنم كمكم كنيد دوستان
    توسط M_d در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: دوشنبه 05 اسفند 87, 09:51
  5. احساس زيادي به همسر دارم ولي نميتونم ازدواج كنم كمكم كنيد دوستان
    توسط M_d در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: دوشنبه 05 اسفند 87, 09:51

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:31 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.