همچنان متاسفم برای نظرات عجیبی که می شنوم !
جامعه هنوز هم داره به برچسب زدن هاش ادامه می ده ، بدون تحقیق ، بدون فکر ، بدون قضاوتی درست. نظر می دیم
فقط دورادور ولی وارد ابعاد شخصیتی و افکار انسان ها نمی شیم و بسیــــــــــار جای تاسف داره.
فرهنگ عزیز اول پاسخ سوال شما از نظر من:
به نظر من هر مکان مناسبی (محیط کاری) که بشه در اونجا خانم یا آقایی رو پیدا کرد که شرفتمندانه کار می کنه ، زحمت می کشه، کار رو عار نمی دونه ، و به لحاظ تفکر و ظاهر و باطن ،در دید اول و با شناختی کلی و ابتدایی با معیارهای ما همخوانی داره لایق انتخاب شدنه برای آشنایی بیشتر!
دوست من با دیدگاههای این جامعه معیوب نمی شه پیش رفت اگر اهل تعقلی ! از نظر مردم ما تمام روش ها اشتباهه ، ما کم کم داریم
تمام راههای آشنایی دو جنس رو به روی خودمون می بندیم و بعد می پرسیم چرا دخترها و پسرهای ما
دیر و یا غلط ازدواج می کنند؟ رابطه "دوستی" به دلیل جا نیفتادن فرهنگش در جامعه ما به اون آسیب ها می رسه ، روابط اینترنتی
فاجعه آمیزتر ، معرف ها هم که جدیداً از این راه دلالی می کنند! در محیط کار هم که برچسب زده می شه!!!!
اما در این بین شما چه راهی داری؟
1) روش همون اکثریت افراد جامعه رو پیش بگیری. در این صورت همیشه مردم تائیدت خواهند کرد و شما هم دیگر
زحمت فکر کردن و انتخاب راه را نخواهی داشت چون همه تفکرات از قبل حاضر آماده و پخته شده هست.
2) به تفکرات قالبی بدون پشتوانه فکری پشت کنی و راهتو و زندگیتو و تفکرت رو خودت انتخاب
کنی با فکر! که در این صورت مردم و تائیدشان را از دست می دهی ،حتی گاهی آنها مقابل تو خواهند بود . باید توان انتخاب همچین راهی را داشته باشی!!!
پسرها و دخترهای شاغل در فروشگاه ها شغلشون ایجاب می کنه که جلب مشتری رو بدونند اما یادتون باشه
رفتارهای حساب شده یک فروشنده ماهر با یه چاپلوس بدون اطلاعات و پر رو کاملاً فرق داره. از دید دختری گفتم که
همچین شغلی داره. خود من هیچ وقت از فروشنده ای خرید نمی کنم که تمام ابزارش زبونشه و پرت گویی. کار من فروشه (البته در فروشگاه پدرم) ، روز اولی که به این کار اومدم از همین برچسب ها
می ترسیدم، و این سوال که چرا با این مدرک و رتبه بالا باید یه فروشنده باشم؟ اما هیچ وقت کار شرافتمندانه برای من عار نبود ، امروز در همین شغل چیزهایی رو از روابط با انسان ها آموختم که در هیچ دانشگاهی به من آموزش داده نمی شد و یاد گرفتم هیچ کسی رو بر حسب شغلش و ظاهرش قضاوت نکنم . کاری که از نظر من پست بود
امروز جایگاه پیشرفت های بعدی من شده ، چون هیچ وقت در کنارش اهداف ، جاه طلبی ها و مطالعاتم رو رها نکردم .
یه خاطره کوچیک دارم از این برچسب خوردن ها که خیلی دوستش دارم:
روز اولی که با معدل خوب وارد هنرستان شدم ، ثبت نامم نمی کردن
چون هنرستان در تفکرات قالبی ایران جای خنگ هاست و به من گفتن نام نویسی نمی شی چون معدلت بالاست!!!بالاخره قبولم کردن ، یه دبیر ادبیات داشتیم که خیلی سر این موضوع با ما بحث کرد که شماها حتماً درس ضعیفی داشتید و خنگ هستید که اومدید اینجا (دبیرستان سابق من رتبه اول مسابقات علمی در منطقه بود و درست دیوار به دیوار هنرستانم! و چقدر برام دردناک بود که در دید این مردم ، شعور و فضل انسانها وابسته به یه دیواره! اون طرف دیوار نابغه بودم و مخ ، این طرف دیوار خنگ و کودن) و حاضر نبود از حرفش کوتاه بیاد ، آدم رکی بود و خیلی مغرور.
سال آخر وقتی که داشت از ما جدا می شد در حالی که اشک تو چشماش حلقه زده بود گقت:"
50 سال سابقه کار دارم ، دبیرستان های زیادی تدریس کردم ،دختر دکتر الهی قمشه ای شاگرد من بود ولی در تمام عمرم کلاسی مثل این کلاس نداشتم، شما بهترین شاگردهای من بودید ، فراموشتون نمی کنم " با شوخی گفتیم :" هنوزم هنزستانی ها خنگن؟" با صدای بلند خندید و گفت:" نه ، دیگه اینطوری فکر نمی کنم"
علاقه مندی ها (Bookmarks)