چند خوردي چرب و شيرين از طعام
امتحان كن چند روزي در صيام
چند شبها خواب را گشتي اسير
يك شبي بيدار شو دولت بگير
باز یکسال گذشت؟
کی به ما چی گفت؟
ما برای کی چی کار کردیم؟
چی از کی به ما رسید؟
چه چیزی به کی دادیم؟
چی خریدیم؟
چقدر سود کردیم؟
چه زیانی دادیم؟
از چی خوشمان آمد؟
کدام را رها کردیم؟
چی دلمون می خواد؟
چی دلزده امان کرد؟
کدام خوراکی لذتمان بخشید؟
چقدر به خیال مرکب و منزلمان بودیم؟
زنم چطور هست؟
فرزندم چه کار کرد؟
شوهرم چطور شد؟
شغلم به کجا رسید؟
سرمایه ام چقدر افزود؟
چقدر تعریف شدم؟
کجا تحقیر شدم؟
به کجا می خواهم برسم؟
عشقم چی میشه؟
مدرکم به چه سطح برسه؟
موقعیتم چطور ارتقاء یابد؟
دردم کدام بود؟
و هزاران هزار توهمات بی شمار و تمام نشدنی ، از خرده بازی های سالانه امان را کجا متوقف سازیم؟!
دل نگرانی هایی که چون سراب هر لحظه بیفزاید و چون آب شور عطشمان را فرو ننشاند.
بازی هایی که که برد و باختش جایزه ای جاویدان ندارد و انرژی هایمان را به تدریج بر باد دهد.
خیالاتی که عمر گرانمایه امان را برباید و در ازایش باز هم کمبود دیگری بر ما بیفزاید.
باتلاق هوس و آرزوهایمان، با گرفتاری های یومیه اش ، ما را بیشتر در خود فرو می برد و تقلاهایمان مبتلاترمان می کند.
در میان جمع هستیم و مشکلاتمان مشابه ، اما احساس تنهایی منحصر به فرد ما از نسخه عمومی و تکراری زندگی ها منتج شده است.
یکسال گرفتار حل مسائل از یک راه و یک فکر هستی. و اسیر یک بازی بی نتیجه
و وقتی که خسته و درمانده می شوی ، درست همان وقت که زمینیان و ابزارهای زمینی را ناکارا می بینی. همان وقت که محاسبات دنیوی بر حیرانی ات می افزاید.
ندای ملکوتی تو را به میهمانی خود دعوت می کند.
رمضان می آید. و تو را ندا می دهند که هر چه هستی و هر آنچه می خواهی باز آ
بیا که درمان ما درمان دیگریست.
درست لحظه ای که امیدت نا امیدست و دلت شکسته تر از همیشه ، یکی مهربانتر از همه ، قویتر از همه و حکیم تر از همه تو را به خانه خود می طلبد، تا در آغوشش آرام گیری.
ماه رحمت می آغازد و روحش را در تو می دمد.
درمان تو از درونت آغاز می شود. در حالیکه از همه ابزار مادی قطع امید کردی.
قلبت با او نجوا می کند که نمی شناسمت، اما تو مرا شیفته کرده ای:
مـگـرم چـشـم سـیـاه تـو بـیـامـوزد کــــــــار
ورنه مستوری و مستی همه کس نتـوانـنـد
و اینک رمضان است.
و تو مرور می کنی دردهای سالانه ات، سود و زیان ها و نیش و نوشهایش را و در می یابی که برای رسیدن به همه چیز ، ناگزیری که از همه چیز بگذری.
فرو به نقش های زمینی
به بازی دنیا
اسیر سود و زیانی
تو در خیال و در اوهام
ملال سکه و زر دائم
نگاه به مرکب و زن گاهی
در اندیشه جسمی و لذت زوج
گرفتار دردی و رنج گاهی
به نیش و نوش شدی همه سال
مگرخراب کند بازیت،رمضان گاهی
به ماه صیام و شکستن عادت
مگر تو نقش زمینی فنا کنی گاهی
اگر به روزه دهی هر چه جز اوست
رسی عزیزم به آنچه بایدت، گاهی
علاقه مندی ها (Bookmarks)