موضوع: باید چیکار کنم؟‌آیا رابطه دوستی در این شرایط اشتباست؟...کمکم کنید

شاید زیادی فکرتو درگیر این مسائل می کنی. این همه تمرکز هم لازم نیست، من هم البته همین طوری بودم ولی به خودم می گم مثلا یک ماه صبر کن، تا جایی که می تونی اصلا به این مسائل فکر نکن، بعد دوباره اگه دیدی دلت می خواد ذهنتو در گیر کنی این کار رو بکن. به خودم می گم تو یک ماه که اتفاق خاصی نمی افته، پس یک ماه از این فاز میام بیرون، بد گذشت دوباره بر می گردم، الان هدف گذاریم رو یه هفته بی خیال شدنه، البته کامل نتونستم این کار رو بکنم ولی در هر حال کم کم باید نتیجه بده...

نوشته اصلی توسط پریماه

از همه دوستان تشکر میکنم..من حواسم جمعه ..اینو بگم که من اصلا با ایشون یا همکارای دیگم رابطه بگو بخندو اینا ندارم.به هیچ وجه...مخصوصا همیشه در طرز حرف زدن و لباس پوشیدنم وسواس خاصی بخرج میدم..اینکه از این..اما نکته مهمتر خیلی واسم جالب بود که بعضی مردها که از زندگیشون راضین اینجورین ..این دیگه به من مربوط نمیشه..چون من اصلا نه در لحن بیان و نه در طرز لباس پوشیدنم کوتاهی نکردم که بخواد جذب من بشه..ظاهر معمولی دارم .اصلا هم در محیط کاری آرایش خاصی نمیکنم...اینو گفتم که جواب بعضی دوستانو داده باشم.... دیشب ازش یه سوال پرسیدم با پیامک:‌ اگر روزی یک ساعت مکالمه تلفنی من و شما ضبط بشه و یک نسخشو خانمتون و یک نسخشو بابا و مامان من گوش بدن چه اتفاقی میوفته؟‌آیا اونها هم معتقدن رابطه ما خیلی معمولی بوده و مشکلی پیش نمیاد؟؟ ...... جواب داد:‌ برای هیچ خانواده ای اینجور روابطی خوشایند نیست حتی معمولی ...و حتی برای همسرم هم خوشایند نیست... خیلی این جوابش برام جالب بود منم سریعا جواب دادم که :‌به همین دلیل من جوابم منفیه . و تمام..........

آفرین خیلی خوب عمل کردید . امیدوارم توی همه مراحل زندگی موفق باشید و زودتر از تنهایی در بیایید و یه همسر خوب پیدا کنید .

دوستای عزیزم سلام.بعد از گذشت حدود 2 ماه اون آقا پویا همچنان به رابطه دوستیش اصرار میکنه.اما یه اتفاقات جدید افتاده.همونطوری که قبلا گفته بودم ایشون فقط میخواستن باهم مثل دو دوست خوب باشیم و چون از هم دوریم میگفت میتونیم بهم کمک کنیم.حدود 20 روز رابطمو باهاش خیلی سرد کردم اما پروژه رو خودم ادامه دادم .راستش دوسش دارم چون میشه باهاش راحت حرف زد وخیلی کمکم میکنه.دو روز پیش ازم خواست یه بلیط واسش بگیرم که از محل پروژه بیاد شهرما و از شهر ما برگرده شهرخودش.بهونه اومدنشم جلسه با مدیرعاملمون بود.من واسش بلیط گرفتم و وقتی اومد شهرما یه جا قرار گذاشتیم بلیطو بهش بدم.اون شب خیلی باهم صحبت کردیم.بازم تکرار کرد که زنمو زندگیمو دوست دارم ولی رابطه دوستی معمولی باتو مشکلی رو پیش نمیاره.راستش من باهاش برخورد بدی کردمو بهش گفتم اهل دوستی مخصوصا با مرد متاهل نیستم ولی ته دلم خیلی بهش علاقمند بودم.به زور هدیه ای که واسم گرفته بودو قبول کردم ولی بدجور باهاش برخورد کردم.آخه بهم گفت اگه برم توی چاه واست بی اهمیته؟ منم گفتم زندگی شخصی خودت به خودت مربوط میشه اونم خیلی ناراحت شد.کلا مرد جالبیه .صریح حرفشو میزنه .بهش وابسته نیستم اما وقتی در لحظات تنهایی باهاش حرف میزنم حتی در مورد مسائل شرکت بازم روحیم عوض میشه.مثل یه داداش واسم میمونه و میدونه من روی اعتقادام ایستادمو حاضر نیستم جز یه رابطه معمولی تلفنی بیشتر باهاش باشم.نمیدونم آیا من دارم اشتباه میکنم با اینکه حواسم جمعه.؟؟ دیشب ازم پرسید اگر مجرد بودم و میومدم خواستگاری چه جوابی میدادی.بله یا خیر؟؟؟ نمیدونم چی بگم ...با اینکه بحثو عوض کردم میگه فقط بگو بله یا نه.........آقایون لطفا کمکم کنینن.. من حواسم هست باهاش محترمانه حرف میزنم ولی نمیخام تمومش کنم چون بدی ازش ندیدم و وابستگی شدیدم ندارم مثل یه داداش خوبه..

اين تاپيك سرانجام خانمي هست كه مقاومت نكرده و حالا به اينجا رسيده...بخون و عبرت بگير...

درمانده در يك رابطه نادرست

پريماه اگه روزي بعد از ازدواجت بفهمي شوهرت يه دوست دختر البته در حد معمـــــــــــــــــــــو لي داره چي كار ميكردي؟به زندگي عادي ات ميرسيدي و برات مهم نبود؟

چرا چيزي رو كه براي خودمون نمي پسنديم براي ديگران مي پسنديم؟؟؟

تو حتي نبايد رابطه تلفني دوستانه هم خارج از حد كاري باهاش داشته باشي ...

نكن اين كارو...




ای دریــده پوستیــن یوسـفــان ‏
گرگ بر خیزی از این خواب گران‏
گشتـه گرگان یك به یك خوهای تو
مـی‏درانند از غضب اعضــای تـو
زانچـه می‏بافی همـــه روزه بپـوش
‏زانچه می‏كاری همه سالـه بپــوش‏
گـر زخاری خستـه‏ای ،خود كشته ای
‏ور حـریر و قز دری ،خود رشته ای‏
چـون ز دستت زخم بر مظلوم رست
آن درختی گشت وزآن زقوم رست
این سخن های چــو مار و كژدمت
مـار و كـژدم گردد و گیـرد دمت

سرگذشت همزبان رو خوندم..ممنون.خوب بگین چیکار کنم.؟ چجوری؟ چی بهش بگم؟ نمیخام یدفه از دستش بدم.....

نگو نميخوام بگو نميتونم...سعي كن...تلاش كن...خواهش ميكنم ازت نذار زندگي يه خانواده هم مثل اون تاپيك از هم بپاشه...پريماه تو شرايط خوبي براي ازدواج با يه پسر مجرد داري...موقعيت هاي خوب زندگي تو با دست خودت سانسور نكن...خط موبايلتو عوض كن...به هيچ تماسي جواب نده سر هيچ قراري نرو...بذار برگرده به زندگي اش و همه چي رو فراموش كنه...تو اين قدرت رو داري كه خودتو از خطر بزرگي كه در انتظارته نجات بدي...

دختر گلم باید بهت بگم ...اینجور مردها حقه بازهای ماهری هستند که میخوان خودشونو خوب جلوه بدهند ...نقش برادر و دوست ..رو اول بازی میکنن بعدش ...که به دامشون افتادی ...خود بخود خودت ....با عذر فراوان میپری ..تو بغلشون ...مراقب خودت باش .....من نمیفهمم این مردها چطور بخودشون اجازه میدن ..در عین اینکه ادعای دوست داشتن زن و بچهشونو دارن با یکی دیگه ..وارد رابطه بشن ...برای ارضائ تنوع طلبی ...و سر گرمی...خیلی هاشون هم که دستشون به دهنشون میرسه ///////.......که اغلب هم از این قماش مردها هستند ....زندگی خوب و راحتی برای زن و بچه شون فراهم میکنن ..که اینطوری وجدان بی وجدانشون از اون بابت راحت باشه ...بعد دیگه اینگونه روابط رو حق خودشون میدونن ...10 درصد از 100 درصد خودشونو می خوان اون کاری رو بکنن که براشون هیجان داره و لذت ...بدون هر گونه تعهد ...............مراقب خودت باش ...اینگونه دامها جدیدا زیاد شده ...اون مرتیکه ی عوضی غلط کرده زنشو و بچشو دوست داره میاد با یکی دیگه وارد رابطه میشه ....اون هم یک دختر جوون ..با هزار آرزو و رویا ...شکننده و حساس........
....اینا حقه بازانی ماهر هستند ...که خود را نجیب زادگانی معرفی میکنن که بر میزان جذابیت خود اضافه کنن .....اگر از اول بیاد بگه میخوام برای .........؟؟؟؟.....باهات ارتباط داشته باشم ...چکارش میکردی ؟؟..یک سیلی تو گوشش نمیزدی ....و تف تو صورتش نمی انداختی ؟......
پس ...دختر گل بدون ..اینطور ادمها کارشونو خوب از بهر هستن............حواست به خودت باشه ....باهاش قطع ارتباط کن ...............