به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 38 از 40 نخستنخست ... 81828293031323334353637383940 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 371 تا 380 , از مجموع 392
  1. #371
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 فروردین 91 [ 10:46]
    تاریخ عضویت
    1390-7-27
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    1,526
    سطح
    22
    Points: 1,526, Level: 22
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    559

    تشکرشده 582 در 62 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: " خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم"

    با اينكه خيلي كار و درس دارم به خودم قول دادم حتما واسه ياد اوري هم كه شده بزرگي هاشو اينجا به ياد خودم بيارم.هفته پيش يه شب من دلم گرفته بود نوي بغل شوشو گريه كردم بهم گفت فقط بگو چي شادت مي كنه منم گفتم مي خوام چند روز برم خونه بابام اينا درس بخونم.اونم قبول كرد.من از شنبه اونجا بودم ولي اون بدجور از قولش پشيمون شده بود و دلش تنگ شده بود.ديگه داشت بهونه مي گرفت.شب يكشنبه اومد دنبالم و از كلاس اوردم خونه بابام/كلي خوش تيپ كرده بود و واسم گل نرگس خريده بود. با تمام وجود فرياد مي زد بيا بريم خونه ولي به روي خودش نمي اورد بخدا من درس داشتم.بالاخره فرداش اومد ديدنم گفت دلم گرفته مي خوان برم خونه مامانم شهرستان.منم چيزي نگفتم.وقتي رفت وسايمو جمع كردم رفتم خونه خودمون.زنگ زد گفت كجايي؟گفتم ارايشگاه.اونم كه همش بهونه مي گرفت گفت تو كه درس نمي خوني همش ارايشگاهي.منم خنديدم گفتم خونه ام.اينقدر ذوق كرد همه دلخوريش مثل هميشه تو يه لحظه يادش رفت.الهي قربونش برم. گفت همين الان بر مي گردم.گفتم تو تازه رسيدي بمون فردا بيا،حد اقل شب بيا مامان اينا ببيننت.گفت نه محاله همين الان راه مي افتم تو بخاطر من اومدي خونه.يه ساعت بعد اومد دنبالم بردم ارايشگاه.
    شب وقتي خواستيم بخوابيم بغلم كرد و گفت:اخخخييششش،بعد چند روز يه شب راحت بخوابيم

  2. 19 کاربر از پست مفید فرشته سفيد تشکرکرده اند .

    فرشته سفيد (سه شنبه 20 تیر 91)

  3. #372
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 اردیبهشت 92 [ 17:11]
    تاریخ عضویت
    1390-7-17
    نوشته ها
    195
    امتیاز
    1,939
    سطح
    26
    Points: 1,939, Level: 26
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    472

    تشکرشده 475 در 135 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: " خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم"

    بچه ها چقدر خاطرات هممون قشنگه به خدا من وقتي اينها رو ميخونم اشك تو چشمام جمع ميشه
    خدا روشكر كه تو اين سختي روزگار مردهايي داريم كه عين كوه جلو سختي ها وا ميستن و آرامشو به ما هديه ميدهند
    خداروشكر

  4. 12 کاربر از پست مفید yekta_b تشکرکرده اند .

    yekta_b (جمعه 12 خرداد 91)

  5. #373
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 08 دی 91 [ 23:03]
    تاریخ عضویت
    1390-10-10
    نوشته ها
    115
    امتیاز
    1,252
    سطح
    19
    Points: 1,252, Level: 19
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    457

    تشکرشده 463 در 95 پست

    Rep Power
    24
    Array

    RE: " خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم"

    همسري من يه مدل شيريني خونگي بلده كه حرف نداره اما واقعا درست كردنش پر زحمته.
    ديشب كه پيش هم بوديم بهش گفتم كاش يه روز بياي خونمون به منم ياد بدي .
    شوهري هر روز 6 صبح ميره سر كار تا 9 شب .از صبح كه ازش خبر نداشتم شب هم كه رسيد فقط يه اس ام اس داد و ديگه هيچي .
    گفتم شايد داره درس ميخونه ( آخه فردا امتحان هم داره ) . بهش اس ام اس دادم كه دلم برات پر ميكشه .
    گفت دارم برات شيريني ميپزم .
    عزيز دلم فردا امتحان داره . صبح ساعت 6 بايد بره و تازه روزهاي فرد 11 شب ميرسه خونشون .
    گريم گرفت از محبتش .

  6. 19 کاربر از پست مفید بهار رهنورد تشکرکرده اند .

    بهار رهنورد (سه شنبه 20 تیر 91)

  7. #374
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array

    RE: " خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم"

    امروز صبح همسرم بعد از خوندن نمازش برای بیدار کردن من، بعد از مدت ها با بوسیدن پیشونیم من رو از خواب بیدار کرد.

  8. 19 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    بی نهایت (سه شنبه 20 تیر 91)

  9. #375
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array

    RE: " خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم"

    شوهرم سرما خورده
    مثل این پسر بچه مظلوم ها کز کرده بود کنار بخاری
    دلم اونقدر براش هلاک شد
    شام می خواستم حاضری و از نوع سرخ کردنی درست کنم ، اون هم چیزی نگفت (گلوش درد گرفته)
    ولی خیلی دلم براش غصه دارشد
    رفتم بیرون براش جوجه کباب گرفتم
    اونقدر ذوق کرد ،دقیقا مثل بچه ها
    من هم از خوشحالی همسرم ذوق کردم ، درست مثل بچه ها



  10. 24 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    بالهای صداقت (شنبه 18 آذر 91)

  11. #376
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 آذر 91 [ 15:38]
    تاریخ عضویت
    1389-3-03
    نوشته ها
    309
    امتیاز
    4,602
    سطح
    43
    Points: 4,602, Level: 43
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 148
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    953

    تشکرشده 977 در 191 پست

    Rep Power
    45
    Array

    RE: " خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم"

    همسری هر روز ظهر غذاشو میاره خونه تا باهم ناهار بخوریم(چون هر دو شاغلیم ) چندباری بهش گفته بودم شما ناهارتو که میدن همونجا بخور گفت نه..میخام با خانمی بخورم..وقتی هم میخاستیم باهم بخوریم واسه من بیشتر ظرف میکرد. و خودش کمتر میخورد و خواهش میکرد من بیشتر بخورم چون خسته شدمو... اما من همیشه عذاب وجدان میگرفتم که چرا عزیزم کم میخوره (بخاطرمن) .خلاصه تصمیم جدی گرفتم که شبها واسه فردا ظهر غذا درست کنم(بطور جدی) دیشب تا دیروقت توی آشپزخونه بودمو آشپزی میکردم.چندبار همسری اومدو منو بوسیدو گفت عزیزم نمیخاد غذا واسه فردا درست کنی من میارم...بیا بریم بخوابیم..فردا باید سرکار بری خواب میمونی ها...اما من با شوق و ذوق غذامو آماده کردم...و رفتم کنار همسرم که خواب بود خوابیدم.یدفه دیدم بیدار شد و اینقدر تشکر کردو اینقدر عشقولانه شده بود که نگو....ذوق کرده بود که واسش غذای خوشمزه درست کردم....

  12. 22 کاربر از پست مفید پریماه تشکرکرده اند .

    کلانتر جو (یکشنبه 06 اسفند 96), پریماه (سه شنبه 20 تیر 91), غبار غم (چهارشنبه 14 تیر 96)

  13. #377
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 فروردین 91 [ 10:46]
    تاریخ عضویت
    1390-7-27
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    1,526
    سطح
    22
    Points: 1,526, Level: 22
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    559

    تشکرشده 582 در 62 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: " خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم"

    ديشب كه داشتم درس مي خوندم شوشو اومد پيشم بهش گفتم من استرس كنكور دارم با حرفاش ارومم كرد وبهم قوت قلب داد.بعدش رفت كه من درس بخونم.چند دقيقه بعد با يه ظرف پر از ميوه هاي پوست گرفته اومد و گفت بايد همشو بخوريبهش گفتم من نمي تونم بقيه شو تو بخور قبول نكرد.
    شب قبل خواب اومد نشست كنارم گفت نمي خوابي؟گفت فعلا نه...اونم بالششو اورد كنار كتاباي من وهمونجا گرفت خوابيد

  14. 23 کاربر از پست مفید فرشته سفيد تشکرکرده اند .

    فرشته سفيد (سه شنبه 16 آبان 91), غبار غم (چهارشنبه 14 تیر 96)

  15. #378
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 21 تیر 99 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,339
    امتیاز
    22,823
    سطح
    93
    Points: 22,823, Level: 93
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 527
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger First ClassOverdrive
    تشکرها
    3,264

    تشکرشده 3,442 در 1,036 پست

    Rep Power
    148
    Array

    RE: " خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم"

    دیروز در مراسم تشییع جنازه یکی از اقوام همسرم شرکت کردیم
    خیلی هم شلوغ بود اونجا و خانوم ها یه طرف بودند و آقایون هم طرفی دیگه طوری که همسرم رو اصلا پیدا نمی کردم و تو جمعیت نمی دیدم
    تلفنم زنگ خورد و منم یه جای خلوتو که از جمعیت فاصله داشت گیر اوردم و شروع به صحبت کردن بودم(از محل کارم بود و درباره کارم)
    یه دفعه دیدم کسی پشتمه ترسیدمو برگشتم دیدم همسرمه و نگران داره نگاه می کنه و میگه کیه؟
    منم گفتم از محل کارمه
    با این همه دلخوری های اخیرمون این کارش برام خوب بود که فهمیدم هنوزم نگرانمه و حواسش بهم هست
    [align=center]خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد
    بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد .[/align]

  16. 12 کاربر از پست مفید eghlima تشکرکرده اند .

    eghlima (سه شنبه 20 تیر 91)

  17. #379
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 بهمن 92 [ 23:55]
    تاریخ عضویت
    1389-10-14
    نوشته ها
    2,085
    امتیاز
    11,615
    سطح
    70
    Points: 11,615, Level: 70
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    12,283

    تشکرشده 12,256 در 2,217 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: " خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم"

    با سلام،

    به علت تعداد زیاد خاطرات عاشقانه شما عزیزان این تاپیک بسیار طولانی شده است و بنابراین قفل می شود.

    دوستان عزیز لطفاً از این به بعد خاطرات زیبا و عاشقانه خودتون رو در نسخه دوم تاپیک بنویسید.

    با تشکر ویژه از آقای tesoke و همه عزیزانی که در این تاپیک که پر از انرژی مثبت است شرکت می کنند.

    موفق باشید.

  18. 4 کاربر از پست مفید hamed65 تشکرکرده اند .

    hamed65 (جمعه 12 خرداد 91)

  19. #380
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 24 بهمن 96 [ 20:44]
    تاریخ عضویت
    1396-3-21
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    714
    سطح
    14
    Points: 714, Level: 14
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 34 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان. ببخشيد تازه واردم و عاشق اين تاپيك شدم .
    دوست داشتم منم خاطرم رو تقسيم كنم.
    ازدواج دومم هست.
    وقتي همسرم به خاستگاريم اومد ، مادرم بر خلاف مهريه اي براي همسر سابقم تعيين كرده بود ، مهريه خيلي سنگيني رو به همسر فعليم پيشنهاد داد. طوري كه خواهر شوهرم داشت ميوه ميخورد تو گلوش گير كرد :))
    ولي همسرم سعي كرد با شوخي يكم رقم رو بياره پايين كه خوب مادرم جدي تر از اين حرفها بود. مشخص بود همسرم قبل از اومدن به اعضاي خانوادش گفته بود مهريه هرچي باشه من قبول ميكنم . با اينكه كه نارضايتي از سر و صورت خانوادش ميباريد همسرم مهريه تعيين شده رو قبول كرد.
    بعد از اون رىز بعدش باهام تماس گرفت و گفت تو كه ميدوني چقدر بهت علاقه دارم و اصلا اين رقمها برام مهم نيست... حتي اگر قادر به پرداختش نباشم. ولي از ديروز تاحالا همه خانوادم ميگن اگه مهريه خانمت اينقدر باشه ما يه پسر مجرد ديگه داريم و نميشه مهريه خانمش از اين كمتر باشه .
    منم با صداقت به همسرم گفتم واسه من اصلا مهم نيست.... بهم يكم فرصت بده ببينم چه كار ميشه كرد. با مادر جان كه نميشد صحبت كرد. پدرم رو كه خيييلي باهاش صميميم در جريان گذاشتم و ايشون كلي مادرم رو نصيحت كرد. ديدم مامانم اومد گفت بگو اقا.... عصري يه سر بياد اينجا. منم با همسرم تماس گرفتم كه بياد. ولي از طرف هردو غافل گير شدم
    شوهرم با يع دسته چك اومده بود و به مادرم گفت شما هر رقمي كه ميخواين اينجا بنويسيد كه خيالتون از بابت مهريه راحت باشه... خانم...... من دخترتون رو دوست دارم. ميدونين دوست داشتن يعني چي؟


    مادرم هم خيلي تحت تاثير قرار گرفته بود و گفت اصلا هرچي مادرتون تعيين كنه

    مهريم زياد نيست.. وضع ماليه همسرم هم الان تعريفي نداره....
    ولي همديگورو دوست داريم..... باور كنيد شدنيه 😍

  20. 4 کاربر از پست مفید تالين تشکرکرده اند .

    alireza198 (چهارشنبه 14 تیر 96), گیس طلایی (جمعه 16 تیر 96), نیلوفر:-) (پنجشنبه 15 تیر 96), بارن (پنجشنبه 15 تیر 96)


 
صفحه 38 از 40 نخستنخست ... 81828293031323334353637383940 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:11 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.