یعنی حتی یک نفر هم پیدا نشد جواب یکی از سولای منو بده؟
تشکرشده 73 در 20 پست
یعنی حتی یک نفر هم پیدا نشد جواب یکی از سولای منو بده؟
تشکرشده 36,001 در 7,404 پست
آسمان ابری عزیز
سلام ، خوشحالم که دوباره می بینمت ، خوبی ؟
اجازه میدی منم حرفی بزنم ؟؟
خودم از طرفت اجازه میدم دیگه ،
اگر عمیق نظر کنی ، هم وابستگیت به نامزد رفته ات ، هم حال کنونیت ، حکایت از ضعف خودباوری شما داره .
عزیز جان اگه خودت خودت رو بپذیری و مطمئن باشی که حتی اگر بنا به اشتباه شناختی میدانی که زمانش نبوده را به نامزدت دادی که ..... ، از ناآگاهی و ضعف مهارت بوده ، نه این که کاملاً دونسته باشی عواقب آن چه می شود و باز هم راه اشتباه رو رفته باشی .
و بپذیری و باور کنی که نه تنها دنیا به آخر نرسیده ، بلکه خیلی خدا بهت لطف کرده که قبل از عقد به اشکالاتی در نامزدت پی بردی .
و......از آنچه که بهت آرامش و با خود کنار آمدن و خود پذیرفتن را می دهد استفاده کن .
در یک کلام محور حل مشکل شما ، خودباوری و برای خود ارزش قائل شدن و از اشتباه درس گرفتن است . وقتی خودت را باور کردی و ارزشمند دیدی رفتارت با خودت به گونه ای دیگر خواهد بود و رفته رفته دیگران هم همانگونه که می خواهی باهات رفتار خواهند کرد
به خودت و درونت مراجعه کن .
فرشته مهربان (دوشنبه 31 خرداد 89)
تشکرشده 222 در 93 پست
آسمان ابری عزیز
هر دوی ما باید با واقعیت روبرو شویم و اینقدر گذشته را مرور نکنیم البته خوش به حال تو که نامزد بودی و شاید با خیلی از مسائلی(.........) که یک نفر که عقد کرده مثل من روبرو نشدی پس یکمی قوی باش و اینقدر برای خودت کارهای بقیه رو توجیج نکن و هر خواستگاری که برایت میاد فکر نکن که اگه رد شده به خاطر اینکه تو قبلاً نامزد داشتی خیلی از مسائل پیش میاد که ممکن طرفی که از تو خواستگاری کرده منصرف بشه پس به اینکه ازدواج بکنی یا نکنی فکر نکن به این فکر کن که در آینده انشالله یک فرد مناسب که قدر تو را بدونه پیدا کنی ولی اگر پیدا نشد ببین چه چیز دیگری تو را خوشحال و خوشبخت می کنه من توی اون دورانی که شوهر داشتم به این نتیجه رسیدم که ازدواج همچین چیز خاصی نیست که آدم برای آن عجله ای کنه من اگر به جای تو بودم اصلاً ناراحت نبودم و بقیه زندگی ام را می کردم و میزاشتم هر کی هرچی دلش می خواد فکر کنه و هرچی می خواهد بگه
ستاره1388 (سه شنبه 01 تیر 89)
تشکرشده 73 در 20 پست
سلام فرشته مهربان،خواهش میکنم
شما به من لطف دارید،خوشحال شدم که پستتون رو تو تاپیکم دیدم
حق با شماست،به خاطر ترسهایی که در قبل گفتم ،نمیتونم مثل سابق قوی باشم، مخصوصا تو امر ازدواج
به قول شما همون خودباوری من دچار مشکل شده،البته بازم میگم که این حالات نوسان داره
بعضی وقتا هم خیلی خوب با همه چیز کنار میام
در 7-8 ماه اخیر 2 موفقیت داشتم که دقیقا همون زمانهایی بوده که کاملا به خودم و توانایی هام باور داشتم و واقعا ترسهام رو کنترل کردم
به طوری که مورد تحسین خیلی ها قرار گرفتم
ولی حالا که مدت بیشتری میگذره و به زمانی که به خودم وعده داده بودم به ازدواج میتونم فکر کنم رسیدم، ترسهای خاصی پیدا کردم. نمیدونم تونستم منظورمو برسونم یا نه؟؟!!
از خودم بیشتر انتظار دارم ولی....؟؟؟؟؟؟؟؟
ممنون ستاره جان،خیلی خوشحالم که میبینم شما دارید به بهترین شکل با مشکلتون کنار میاید
ولی نشونه ها طوری هست که میفهمم که خواستگار به چه علت رفت(گذشته من)
ناراحت میشم از این که قبل از این که من بخوام فکر کنم،اونا به نتیجه میرسن
در صورتی که قبلا ایم من بودم که جواب اول و آخر رو میدادم نه این که اینطور تحقیر بشم،اونم به خاطر چی و کی!
ای خدا کمکمون کن...
تشکرشده 222 در 93 پست
می تونم بپرسم هدف شما از ازدواج چیست ؟
تشکرشده 73 در 20 پست
ستاره جان
به اعتقاد من ازدواج باعث رشد و پیشرفت میشه ،در همه زمینه ها مخصوصا رشد روحی و معنوی
همسر مناسب هم بالی است برای پرواز،همسفری برای حرکت به سوی دوست
بدون شک آرامشی که ازدواج برای ما داره هیچ چیز دیگه ای نداره
اگر روزی ازدواج کنم، هدفم رسیدن به رشد و آرمش هست
ترسهامو چکار کنم؟
در تجربه ای که داشتم ،من وقتی تصمیم به ازدواج گرفتم و نامزد کردم، بهش تکیه کردم، نقشه های زیادی تو سرم بود که باهم انجام بدیم ،ولی به خاطر قضاوت نادرست همش به یک باره .......
من از دوستان همدردی در پست 10 چند تا سوال پرسیدم.از آقایون هم پرسیدم
واقعا هیچ کس جوابی نداره(350 بازدید)
حالا اگر 5 صفحه غرغر میکردم، 250 تا جواب میگرفتم.درسته؟
شاید هم هیچ کس سوالم رو متوجه نشده؟؟؟؟!!!!!
تشکرشده 119 در 54 پست
من به عنوان یه فرد مذکر نظرمو بگم؟ اگه از همون اول اول آشنایی قبل این که من طرفم رو یه کم هم شناخته باشم، از این مسئله خبردار بشم، خوب کارم سخت می شه. یعنی تمام فرایند شناخت تحت تاثیر قرار می گیره. ولی اگه تا حدودی طرفم رو شناخته باشم و به این نتیجه رسیده باشم که موردم مورد خوبیه، خوب خبردار شدن از این مسئله در اون موقع کمی انعطاف پذیریم رو بیشتر می کنه، ولی باید بدونم که رابطه در چه حدی بوده... و چرا به هم خورده.
در هر حال بدترین حالت اینه که این مسئله به طور کامل یا برای مدت طولانی از من مخفی نگه داشته بشه، اصلا اینو نمی شه قبول کرد. به نظرم بعد چند جلسه آشنایی باید این مسائل مطرح بشه.
omidvar (چهارشنبه 02 تیر 89)
تشکرشده 222 در 93 پست
آسمان ابری عزیز
حرف های تو صحیح است ولی خیلی ایده آل فکر می کنی به نظر من ازدواج در ایران رسیدن به آرامش نیست متاسفانه توی این دوره و زمانه کسی برای کسی تره هم خورد نمی کنه حتی شوهرت هم اگه می خواهد کاری برای تو انجام بده اول باید نفع خودش توی اون کار باشه فقط می تونم بهت بگم که توکل کن به خدا
ستاره1388 (یکشنبه 13 تیر 89)
تشکرشده 885 در 224 پست
سلام دوست خوبم..
گم کردن یه عشق و خاطراتش خیلی سخته ولی از اون سخت تر پیدا کردن خودته...من از لابلای سوالات اینجور برداشت کردم که هنوز خوب خودت رو پیدا نکردی ...این حس منه عزیزم...هر برداشتی که خودت از خودت داری سایرین هم همون رداشت رو از تو دارند..اگر فکر می کنی موجود ارزشمندی هستی که داشتنت برای سایرین افتخاره بقیه هم همین حس رو راجع به تو دارند.....پس اصلا فکر نکن که اقایون چی فکر می کنند...عزیزم مهم اینه که خودت چی فکر می کنی..شاید یه کم خودخواهانه باشه اما من قبولش دارم......فکر نکن اصلا که چی بود و چرا اشتباه کردی..اشتباهاتو همونطوری که هست بپذیر و از الان زندگیت لذت ببر..بدون نگرانی..امیدوارم که موفق باشی.
[size=medium]بهترین راه برای پیش بینی آینده خلق آنست.[/size][size=large][/size]
تشکرشده 60 در 19 پست
سلام.من جزئيات تجربه گذشته شما رو نميدونم از اين تاپيك تا اونجايي متوجه شدم كه سال گذشته منم توي موقعيتي مثل موقعيت شما قرارداشتم چه بسا بدتر....من با يكي از همكارام آشنا شدم عقدكرديم و بعد يه مدت با يه شكست سخت مواجه شدم مجبور شدم همه چي رو به هم بزنم.بعدش تا يكسال مثل شما كنج عزلت گزيده بودم و باور نميكردم ديگه هيچوقت بتونم با كسي تا اون مراحل پيش برم.بعلاوه اينكه شوهر سابقم مدام جلو چشمم بود و دائم به اشكال مختلف سعي ميكرد منو برگردونه فكرشو بكنيد من توي چه برزخي بودم؟چون توصيه هاي كاربردي خواسته بودي يه چيزهايي هست كه بايد بدوني:
1-اون ديد منفي و ترسهات در مورد ازدواج رو كنار بگذار.من ميدونم كسيكه يك تجربه ناموفق داشته بيشتر ميترسه اما همه بندگان خدا كه آدمهاي بدي نيستند
2- ديگه بيشتر از اين زندگيت رو بخاطر اون اتفاق خراب نكن.تا همين حد كافيه سعي كن به روال عادي زندگي برگردي
3- مطمئن باش به محض اينكه فرد مناسبي وارد زندگيت شه و چندبار باهاش نشست وبرخاست داشته باشي خودبخود جاي همه چي رو برات پرميكنه.منم همش فكر ميكردم خدايا چطوري با يكي ديگه.....اما باوركن اين مشكل خودبخود وحتي بدون دخالت تو قابل حله.
بنظر من به همه خواستگارات اجازه بده بيان.با همه شون با اعتماد بنفس صحبت كن.تو كار غيراخلاقي انجام ندادي كه بخاطرش سرزنش بشي يا طرد بشي.اين فكر رو در خودت تقويت كن تا در ديگران هم ايجادبشه.موفق باشي
يادآوران (چهارشنبه 02 تیر 89)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)