سلام چشم بارانی عزیزم
فکر می کنم شرایط شما تا حدی مشابه شرایط من قبل از ازدواجمه
البته نه در مورد شک در جواب دادن به خواستگارها، بلکه از نظر عدم اعتماد به نفس و ترس از آینده، مذهبی بودن خانواده و نداشتن ارتباط نزدیک با پدر ( یادمه حتی گاهی خیلی از دستش ناراحت می شدم، به خاطر سخت گیری هایی که داشت و متاسفانه هیچ وقت هم نمی تونستم ناراحتیم رو به طرز درست و معقولی بروز بدم)
وقتی خانواده همسرم اجازه گرفتن تا به خواستگاری بیان اصلا نمی تونستم اونا رو بپذیرم. اتفاقا به خاطر شغل همسرم!
اما بعد از صحبت کردن و آشنایی بیشتر با ایشون، دیدم بسیاری از معیارهام اشتباه بوده و حقیقت چیز دیگه ایه. و الان هم واقعا از انتخابم راضیم و خدا رو شکر می کنم
میخوام بگم که ممکنه تصوری که شما از شغل پدرت داری درست نباشه. من احتمال میدم شما سخت گیری و اخلاق تند پدرت رو به شغل ایشون ربط میدی، اگر احتمالم درسته باید بگم که خلقیات هیچ ارتباطی به شغل نداره. هر انسانی با هر اخلاقی که باشه در هر شغلی که قرار بگیره همون آدمه. مثلا کسی که تعصب بیجا داره لزوما مشاغل مذهبی نداره، در هر لباسی که باشه اخلاقش همینه.
به عنوان مثال، شغل شوهر من و پدر دوستم دقیقا یکیه. اما شوهر من کجا و پدر دوستم کجا! به همین دلیل هم دوستم از ازدواج با کسی که این شغل رو داره بیزاره! هرچقدر هم من بهش بگم که بابا! من از همسرم و از ازدواجم خیلی راضیم، به گوشش نمیره! همش هم به خاطر اخلاق نادرست پدرشه
در مورد عدم اعتماد به نفس و سایر مشکلات شخصیتی خودم هم باید بگم که بعد از ازدواج، این مشکلات تا حد بسیار زیادی رفع شد. چون ازدواج درستی بود و البته تمام اینها از لطفی بود که خداوند در حق من داشت. وگرنه در این روزگار، هیچ ازدواجی کاملا تضمین شده نیست و هیچ وقت نمی توان با اطمینان خاطر گفت که این شخص برای ازدواج کاملا مناسبه. فقط باید از خدا کمک خواست
خلاصه اینکه سعی کن شناختت رو بالا ببری تا بتونی تصمیم درستی بگیری. توکل به خدا
علاقه مندی ها (Bookmarks)