به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 24
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 خرداد 89 [ 11:50]
    تاریخ عضویت
    1389-2-29
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    2,200
    سطح
    28
    Points: 2,200, Level: 28
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 100
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تصمیم برای جدایی

    مثلا چه جور با هم آشنا شدين؟چند وقت نامزد بودين؟از اول دعواهاتون از چي شروع شد؟چرا شهر غريب؟
    متاسفانه با اینترنت! با توصیفی که از خودش و خانوادش می کرد( کمی دروغ کمی هم یک کلاغ چهل کلاغ، کمی هم نادانی من) فکر کردم فرد مناسبیه. بعد چندین بار من شهرستان رفتم. شدیدا اظهار علاقه می کرد. ( به طور غریبی) وقتی میزان عشق و علاقه اش به خودم رو دیدم و با تعریفهایی که از خانوادش می کرد، تصیم گرفتم که برم خواستگاری. توی اون دوران اوضاع خوبی از لحاظ روحی نداشتم و دوست داشتم که زودتر ازدواج کنم که متاسفانه انتخاب اشتباهی کردم. در اینکه این ازدواج اشتباه بوده شک ندارم. تقریبا همه هم با من هم نظرند. منتها الان باید چه بکنم؟ آها اینو بگم که شب خواستگاری با وارد شدن به یک کوچه بن بست تنگ و تاریک در یک محله خیلی پایین او شهرستان، با خونه های گلی، (البته خونه اینها گلی نیست) بعد خانوادش و نوع برخوردشون. مادرش که تقریبا هیچ حرفی نزد. چادرش رو سفت گرفته بود و فقط نگاه می کرد. اصلا هممون دکوراژه شدیم. برگشتیم به تهران یک جلسه گذاشتیم. من ( فرزند اول خانواده هستم) دو خواهرم، شوهر خواهرم، پدر و مادرم. همه چیز رو بررسی کردیم. همه مخالف بودند! اما خوب انتخاب رو به عهده خودم گذاشتند. من هم با وجود اینکه وابستگی عاطفی پیدا کرده بودم اما عقلم بهم میگفت که اصلا فرد مناسبی نیست و ازدواج درستی نخواهد بود. یواش یواش خانمم متوجه شد که من نظرم عوض شده. شروع کرد به دیونه بازی. باور نمی کنید روزی 200 بار زنگ میزد . سر کار، به موبایل ، خونه. آبرومو همه جا برد. نصف شب زنگ می زد میگفت اگر الان به من نگی که با من ازدواج می کنی خودم رو همین امشب می کشم! جدی تهدید می کرد.خلاصه در یک شرایط خاصی و در یک تصمیم احمقانه من ازدواج کردم.
    همسرتون چطور؟تو اين 5 سال چه جوري سپري کردين؟دعواهاتون به چه شکله؟
    همسرم هم فرزند اول است. والا بیشترش رو با دعوا. گاهی اوقات خیلی شدید. از همون روزهای نامزدی (6 ماه) رفتارهای عجیب و غریب. فرض کنید همون دوران برای اینکه اون چیزی رو که می خواست نخریدم، در بازار قهر کرد و تو شلوغی منو گذاشت و رفت! با بدبختی پیداش کردم و اومدیم خونه.
    کاملا معلوم بود که مثلا مادرش بهش گفته بود یه قوت کم نیاری. هرچی اونها گفتند قبول نکنی. اون هم به شکل کاملا بچه گانه ای به این سفارشات عمل می کرد. البته من و خانواده ام سعی نداشتیم چیزی رو به اون تحمیل کنیم با اینکه سلیقه هامون از زمین تا آسمون فرق داشت!
    2 سال اول زندگی خانم کاری کرد که من کارم رو از دست دادم. با تلفنهای بیشمار و بیمورد به محل کار. روزی 10 بار زنگ میزد. بحثهای بیمورد. کافی بود جواب ندی یا بگی الان سرم شلوغه. دائم زنگ می زد بعد هم می گفت حتما با کسی هستی که نمی خوای با من حرف بزنی. باور کنید من هیچ رفتاری که باعث سوظن اون بشه نداشتم. اما هر شب موبالم رو چک می کرد. اینقدر با این کارهاش منو عصب کرد که محل کار دعوام شد و با شریکم به هم زدیم، اون هم پول ما رو بالا کشید، اول ازدواج بیکار شدیم.
    اما خب بالاخره الان دوباره روی پای خودم ایستادم. نمی خوام بگم مشکل مالی نداریم. اما به قدر نیاز داریم. هر چند که مستاجریم!
    بالاخره بعد از دو سال با هزار بار دعوا و خواهش و صحبت و بالاخره پادرمیانی خانواده ها الان خیلی بهتر شده و اون مالیخولیای سابق رو نداره.
    ببخشيد ميپرسم رابطه عاطفي و جنسيتون چه طوره؟
    مشکلی نیست
    تا حالا رک و پوست کنده با خودش يا خانوادش حرف زدين؟
    ده ها بار. مثلا برای همین مشکلی که خونه و زندگیش رو ول میکنه و میره. دقیقا توی اسفند ماه که همه درگیر کارهای آخر سال هستند، موعد اجاره ما هم تموم شده بود و بلاتکلیف بودیم. گذاشت 20 روز رفت. ( قرار بود سه چهار روزه بره) دیگه جدی با پدرش صحبت کردیم. گفتم بله حق با شماست شما ببخشید. دیگه تکرار نمیشه. اما هیچ فایده ای نداره. من واقعا موندم الان که دو هفته است اونجاست ، تازه یک ماه پیش هم پیش خانوادش بوده، قسم هم خورده که سه روزه برگرده، پدرش نمی گه چرا نمیری سر خونه و زندگیت؟!!! می دونید هر چی بچه هاشون بگند می گند چشم. به طرز وحشتناکی لوسشون کردند.
    سر اون قضیه عید که گفتم و یه سری مسائل دیگه. دعوای شدیدی شد. پدر و مادرش مثلا آوردندش سر خونه و زندگیش و نشتیم 6 نفری (پدر و مادرهامون) تمام مسائل رو مطرح کردیم.
    کاملا برای همه مشخص شد که تقصیر اون و مادرشه. نه اینکه من اصلا مشکلی نداشته باشم ها. مگه میشه. منتها در شرایط عادی و با کسی که در کلیات با تو هم نظره زن و شوهر باید عیبهای همدیگر بپوشونند و تحمل کنند. اما مواردی که منجر به اختلاف و دعواهای شدید میشد از طرف اون بود. خودش هم قبول داره. پارسال بعد از سه چهار ساعت صحبت و بیان موارد و رو در رو کردن، در چند مورد خاص به این نتیجه رسیدیم که تقصیره دخالتهای مادرشه. یهو مادرش اون وسط از روی مبل نشست روی زمین و جیغ و داد و زد تو سر خودش و ... که من مادرم مرده ( 7 سال پیش) ما خانواده شهیدیم(پدر بزرگ پدری همسرم) (آخه این حرفها چه ربطی داره) اگه تقصیر منه منو همین الان بکشید. اصلا یک کارهای که شرمم میشه بگم. گفتم دچار یک سری اختلالات رفتاری عجیبی است.
    همسرتون رو دوست دارين؟چقدر همسرتون رو قبول دارين؟
    هر چند با این رفتارهاش روز به زور علاقم کمتر میشه اما ذاتشو دوست دارم. دختر مهربان، خوب و پاکیست اما...
    قبولش ندارم! یعنی تصمیمهاش و افکارش بچه گانه و گاهی احمقانه است. تو رو خدا نگید که از دید تو اینطوریه. من با خودم روراستم. عیوب خودم رو بهتر از هر کس دیگری می دونم. اما واقعا اینطوریه. البته در یک سری مسائل خانمم حرفمم رو قبول. داره. یعنی راستشو بخواهید کلا منو قبلو داره. اما بعضی اوقات از روی لج بازی با اینکه می دونه حق با منه. اما قبول نمی کنه. یا نظرات خواندشو در حالی که اشتباست قبول میکنه. اما فرض کنید در موقع خرید کاملا سلیقه من قبول داره. حتی همیشه من بهش میگم خودت باید انتخاب کنی. اما نظر منو می پرسه و آخر هم همونو می خره. (بدون اینکه من بهش بگم که بخره)

    مثلا چه جور با هم آشنا شدين؟چند وقت نامزد بودين؟از اول دعواهاتون از چي شروع شد؟چرا شهر غريب؟
    متاسفانه با اینترنت! با توصیفی که از خودش و خانوادش می کرد( کمی دروغ کمی هم یک کلاغ چهل کلاغ، کمی هم نادانی من) فکر کردم فرد مناسبیه. بعد چندین بار من شهرستان رفتم. شدیدا اظهار علاقه می کرد. ( به طور غریبی) وقتی میزان عشق و علاقه اش به خودم رو دیدم و با تعریفهایی که از خانوادش می کرد، تصیم گرفتم که برم خواستگاری. توی اون دوران اوضاع خوبی از لحاظ روحی نداشتم و دوست داشتم که زودتر ازدواج کنم که متاسفانه انتخاب اشتباهی کردم. در اینکه این ازدواج اشتباه بوده شک ندارم. تقریبا همه هم با من هم نظرند. منتها الان باید چه بکنم؟ آها اینو بگم که شب خواستگاری با وارد شدن به یک کوچه بن بست تنگ و تاریک در یک محله خیلی پایین او شهرستان، با خونه های گلی، (البته خونه اینها گلی نیست) بعد خانوادش و نوع برخوردشون. مادرش که تقریبا هیچ حرفی نزد. چادرش رو سفت گرفته بود و فقط نگاه می کرد. اصلا هممون دکوراژه شدیم. برگشتیم به تهران یک جلسه گذاشتیم. من ( فرزند اول خانواده هستم) دو خواهرم، شوهر خواهرم، پدر و مادرم. همه چیز رو بررسی کردیم. همه مخالف بودند! اما خوب انتخاب رو به عهده خودم گذاشتند. من هم با وجود اینکه وابستگی عاطفی پیدا کرده بودم اما عقلم بهم میگفت که اصلا فرد مناسبی نیست و ازدواج درستی نخواهد بود. یواش یواش خانمم متوجه شد که من نظرم عوض شده. شروع کرد به دیونه بازی. باور نمی کنید روزی 200 بار زنگ میزد . سر کار، به موبایل ، خونه. آبرومو همه جا برد. نصف شب زنگ می زد میگفت اگر الان به من نگی که با من ازدواج می کنی خودم رو همین امشب می کشم! جدی تهدید می کرد.خلاصه در یک شرایط خاصی و در یک تصمیم احمقانه من ازدواج کردم.
    همسرتون چطور؟تو اين 5 سال چه جوري سپري کردين؟دعواهاتون به چه شکله؟
    همسرم هم فرزند اول است. والا بیشترش رو با دعوا. گاهی اوقات خیلی شدید. از همون روزهای نامزدی (6 ماه) رفتارهای عجیب و غریب. فرض کنید همون دوران برای اینکه اون چیزی رو که می خواست نخریدم، در بازار قهر کرد و تو شلوغی منو گذاشت و رفت! با بدبختی پیداش کردم و اومدیم خونه.
    کاملا معلوم بود که مثلا مادرش بهش گفته بود یه قوت کم نیاری. هرچی اونها گفتند قبول نکنی. اون هم به شکل کاملا بچه گانه ای به این سفارشات عمل می کرد. البته من و خانواده ام سعی نداشتیم چیزی رو به اون تحمیل کنیم با اینکه سلیقه هامون از زمین تا آسمون فرق داشت!
    2 سال اول زندگی خانم کاری کرد که من کارم رو از دست دادم. با تلفنهای بیشمار و بیمورد به محل کار. روزی 10 بار زنگ میزد. بحثهای بیمورد. کافی بود جواب ندی یا بگی الان سرم شلوغه. دائم زنگ می زد بعد هم می گفت حتما با کسی هستی که نمی خوای با من حرف بزنی. باور کنید من هیچ رفتاری که باعث سوظن اون بشه نداشتم. اما هر شب موبالم رو چک می کرد. اینقدر با این کارهاش منو عصب کرد که محل کار دعوام شد و با شریکم به هم زدیم، اون هم پول ما رو بالا کشید، اول ازدواج بیکار شدیم.
    اما خب بالاخره الان دوباره روی پای خودم ایستادم. نمی خوام بگم مشکل مالی نداریم. اما به قدر نیاز داریم. هر چند که مستاجریم!
    بالاخره بعد از دو سال با هزار بار دعوا و خواهش و صحبت و بالاخره پادرمیانی خانواده ها الان خیلی بهتر شده و اون مالیخولیای سابق رو نداره.
    ببخشيد ميپرسم رابطه عاطفي و جنسيتون چه طوره؟
    مشکلی نیست
    تا حالا رک و پوست کنده با خودش يا خانوادش حرف زدين؟
    ده ها بار. مثلا برای همین مشکلی که خونه و زندگیش رو ول میکنه و میره. دقیقا توی اسفند ماه که همه درگیر کارهای آخر سال هستند، موعد اجاره ما هم تموم شده بود و بلاتکلیف بودیم. گذاشت 20 روز رفت. ( قرار بود سه چهار روزه بره) دیگه جدی با پدرش صحبت کردیم. گفتم بله حق با شماست شما ببخشید. دیگه تکرار نمیشه. اما هیچ فایده ای نداره. من واقعا موندم الان که دو هفته است اونجاست ، تازه یک ماه پیش هم پیش خانوادش بوده، قسم هم خورده که سه روزه برگرده، پدرش نمی گه چرا نمیری سر خونه و زندگیت؟!!! می دونید هر چی بچه هاشون بگند می گند چشم. به طرز وحشتناکی لوسشون کردند.
    سر اون قضیه عید که گفتم و یه سری مسائل دیگه. دعوای شدیدی شد. پدر و مادرش مثلا آوردندش سر خونه و زندگیش و نشتیم 6 نفری (پدر و مادرهامون) تمام مسائل رو مطرح کردیم.
    کاملا برای همه مشخص شد که تقصیر اون و مادرشه. نه اینکه من اصلا مشکلی نداشته باشم ها. مگه میشه. منتها در شرایط عادی و با کسی که در کلیات با تو هم نظره زن و شوهر باید عیبهای همدیگر بپوشونند و تحمل کنند. اما مواردی که منجر به اختلاف و دعواهای شدید میشد از طرف اون بود. خودش هم قبول داره. پارسال بعد از سه چهار ساعت صحبت و بیان موارد و رو در رو کردن، در چند مورد خاص به این نتیجه رسیدیم که تقصیره دخالتهای مادرشه. یهو مادرش اون وسط از روی مبل نشست روی زمین و جیغ و داد و زد تو سر خودش و ... که من مادرم مرده ( 7 سال پیش) ما خانواده شهیدیم(پدر بزرگ پدری همسرم) (آخه این حرفها چه ربطی داره) اگه تقصیر منه منو همین الان بکشید. اصلا یک کارهای که شرمم میشه بگم. گفتم دچار یک سری اختلالات رفتاری عجیبی است.
    همسرتون رو دوست دارين؟چقدر همسرتون رو قبول دارين؟
    هر چند با این رفتارهاش روز به زور علاقم کمتر میشه اما ذاتشو دوست دارم. دختر مهربان، خوب و پاکیست اما...
    قبولش ندارم! یعنی تصمیمهاش و افکارش بچه گانه و گاهی احمقانه است. تو رو خدا نگید که از دید تو اینطوریه. من با خودم روراستم. عیوب خودم رو بهتر از هر کس دیگری می دونم. اما واقعا اینطوریه. البته در یک سری مسائل خانمم حرفمم رو قبول. داره. یعنی راستشو بخواهید کلا منو قبلو داره. اما بعضی اوقات از روی لج بازی با اینکه می دونه حق با منه. اما قبول نمی کنه. یا نظرات خواندشو در حالی که اشتباست قبول میکنه. اما فرض کنید در موقع خرید کاملا سلیقه من قبول داره. حتی همیشه من بهش میگم خودت باید انتخاب کنی. اما نظر منو می پرسه و آخر هم همونو می خره. (بدون اینکه من بهش بگم که بخره)

    ببخشید سرتونو درد میارم اما یک موضوع دیگه.
    شدیدا بچه می خواد. مخصوصا این اواخر. من یک کمی به خاطر مستاجر بودن و مسائل مالی یک درصد بیشتری به خاطر اینکه فکر می کنم اساس زندگیمون خیلی مطمئن نیست، موافق نیستم. بعد هم میخواد بچه رو برداره و دائم بره اونجا. من به هیچ عنوان راضی نیستم که بچم توی اون محیط بزرگ بشه یا حتی یک چیزی از اونها یاد بگیره. تصورش هم برایم وحشتناکه. ضمن اینکه می خواد هر روز به مادرش زنگ بزنه و ایشون هم از اون نسخه های 100 سال پیش دهات رو بهش بگه!
    بعد فکر می کنم اول بگذار تکلیف خودمون روشن بشه. بتونیم مثل آدم با هم زندگی کنیم بعد پای یک نفر دیگرو باز کنیم.

  2. 2 کاربر از پست مفید ava72 تشکرکرده اند .

    ava72 (شنبه 01 خرداد 89)

  3. #12
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array

    RE: تصمیم برای جدایی

    همسرتون اشتباهاتشون رو می پذیرن و تکرار میکنند یا اصلا بر این فرض هستند که اشتباهی از سمت ایشون در کار نیست ؟

    ایشون از این طرز زندگی راضی هستند؟

  4. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 خرداد 89 [ 11:50]
    تاریخ عضویت
    1389-2-29
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    2,200
    سطح
    28
    Points: 2,200, Level: 28
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 100
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تصمیم برای جدایی

    همسرتون اشتباهاتشون رو می پذیرن و تکرار میکنند یا اصلا بر این فرض هستند که اشتباهی از سمت ایشون در کار نیست ؟

    ایشون از این طرز زندگی راضی هستند؟
    در بعضی موارد می پذیره. گاهی یک اشتباهی رو ده بار تکرار می کنه. بعد میاد عذرخواهی میکنه. اما دوباره...
    گاهی هم خودش میگه برای اینکه کم نیاره این کارو می کنه. می دونید من فکر می کنم که خودش هم می دونه که بالاخره یک کمبودهایی از نظر خانوادگی داره. اما برای اینکه کم نیاره طرف اونها رو می گیره.
    والا هیچ کس از دعوا و مرافعه راضی نیست. اما میگه همه اول زندگی مشکل دارند. در مجموع راضی به ادامه زندگیست.
    اما خیلی از موارد هم اصلا فکر نمیکنه که اشتباه می کنه. با اینکه یک مورد کاملا بدهیه. الان واقعا مغزم کار نمیکنه که مثال بزنم. اگر به خاطر آوردم مطرح می کنم.

  5. کاربر روبرو از پست مفید ava72 تشکرکرده است .

    ava72 (پنجشنبه 30 اردیبهشت 89)

  6. #14
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 دی 93 [ 13:21]
    تاریخ عضویت
    1388-8-13
    نوشته ها
    302
    امتیاز
    6,606
    سطح
    53
    Points: 6,606, Level: 53
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    396

    تشکرشده 407 در 170 پست

    Rep Power
    45
    Array

    RE: تصمیم برای جدایی

    اميدوارم همون نظر اول منو قبول کنيد و پيش يه مشاور خوب بريد و باور کنيد هر چي باشه بهتون کمک ميکنه حالا منجر به سازش بشه که روابطتون مطمئنا بهتر ميشه و رو خودتون و همسرتون کار ميشه،يا خدايي ناکرده نميخوام اسمش رو بيارم،خوب فکر کنيد و تصميم بگيريد باور کنيد زندگي ارزش اينو داره که برا خوشبخت شدن بجنگي، من خودم معتقدم ولي با اين تفاوت که همسر من مايل نيست بره مشاوره و گرنه تا حالا فکر ميکنم تغييري تو زندگيمون حاصل ميشد، به نظر من تو زندگي زناشويي هر دو طرف کم يازياد مقصرن و اشتباه دارن ولي نميدونن که خودشون هم کار رو خرابتر ميکنن مثلا من خودم فکر ميکردم 90 درصد مشکلاتم بخاطر رفتار همسرمه ولي وقتي يه بار رفتم مشاوره ديدم نه منم تو برقراري ارتباط با همسرم ضعيفم و مشکل دارم که خودم يااونها رو نميدونستم يا برام اونها يه حسن بود...

  7. کاربر روبرو از پست مفید مي مي تشکرکرده است .

    مي مي (پنجشنبه 30 اردیبهشت 89)

  8. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 خرداد 89 [ 11:50]
    تاریخ عضویت
    1389-2-29
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    2,200
    سطح
    28
    Points: 2,200, Level: 28
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 100
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تصمیم برای جدایی

    اميدوارم همون نظر اول منو قبول کنيد و پيش يه مشاور خوب بريد و باور کنيد هر چي باشه بهتون کمک ميکنه حالا منجر به سازش بشه که روابطتون مطمئنا بهتر ميشه و رو خودتون و همسرتون کار ميشه،يا خدايي ناکرده نميخوام اسمش رو بيارم،خوب فکر کنيد و تصميم بگيريد باور کنيد زندگي ارزش اينو داره که برا خوشبخت شدن بجنگي، من خودم معتقدم ولي با اين تفاوت که همسر من مايل نيست بره مشاوره و گرنه تا حالا فکر ميکنم تغييري تو زندگيمون حاصل ميشد، به نظر من تو زندگي زناشويي هر دو طرف کم يازياد مقصرن و اشتباه دارن ولي نميدونن که خودشون هم کار رو خرابتر ميکنن مثلا من خودم فکر ميکردم 90 درصد مشکلاتم بخاطر رفتار همسرمه ولي وقتي يه بار رفتم مشاوره ديدم نه منم تو برقراري ارتباط با همسرم ضعيفم و مشکل دارم که خودم يااونها رو نميدونستم يا برام اونها يه حسن بود...
    دوست عزیز من برای اینکه خودم رو نجات بدهم حاضرم هر کاری بکنم. پیش مشاور رفتن که سهله. اگر بهش بگم اون هم با من میاد. اما فکر می کنم که فایده ای نداره. چون مشکل اصلی همانطور که عرض کردم تفاوت شدید فرهنگیه و اخلاقیه. که اینو کسی نمی تونه عوض کنه.

  9. #16
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array

    RE: تصمیم برای جدایی

    به نظر بنده (نظر شخصی هست و کارشناسی نیست)همسر شما متوجه عمق فاجعه (حداقل از دیدگاه شما)نیست. ایشون از صدمات روحی که به شما وارد میکنند آگاه نیستند و دامنه نگاهشون هم بسته هست .

    شما میتونید از این صفت ایشون که زود تحت تاثیر قرار میگیرن استفاده کنید و از یه مشاور زبده کمک بگیرید که مساله رو واسشون تفهیم کنه (عملا تحت تاثیر قرارشون بده)و حداقل ایشون به مرحله درک آسیب هایی که به بنیان خانوادشون میزنن برسند .

    در مورد بچه دار شدن هم خیلی صریح و قاطع برخورد کنید و اعلام کنید تا زمانیکه مشاجراتتون به میزان قابل توجهی کاهش نیافته از بچه خبری نیست شاید این مساله تلنگری باشه برای تغییر رفتار ایشون.

    برای حل اختلافتتون حداقل دیگه از میانجگری خانواده ایشون استفاده نکنید چون ظاهرا که اوضاع رو بدتر میکنند.

    سعی کنید محیط خونه رو واسه ایشون جذاب تر کنید و اگر اهل مطالعه هستند کتابها و مقالات و... مرتبط با مساله تون رو واسشون فراهم کنید و ازشون بخواین که مطالعه کنند و برداشت هاشون رو با شما در میون بگذارند.

    یه بازه زمانی واسه خودتون تعریف کنید و تو این مدت شما هم کمتر بهانه دستشون بدید و روی خودتون هم کار کنید و ایشون رو تشویق به تغییر و بهبود کنید.

    باز هم تاکید میکنم حضور مشاوری که بتونه خانمتون رو تحت تاثیر قرار بده تاثیر عمیق و گسترده ای بر روابطتتون خواهد داشت . تا خانمتون از شهرستان بر میگرده مشاور مناسب رو پیدا کنید و مشکلاتتون رو باهاش درمیون بگذارید.

    موفق باشید

  10. 2 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    صبا_2009 (شنبه 01 خرداد 89)

  11. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 خرداد 89 [ 11:50]
    تاریخ عضویت
    1389-2-29
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    2,200
    سطح
    28
    Points: 2,200, Level: 28
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 100
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تصمیم برای جدایی

    ممنون.
    فکر می کنم رفتن پیش مشاور آخرین راهه. اگر کسی می تونه مشاور خوبی معرفی کنه، ممنون میشم.
    البته فکر کنم پیغام خصوصی من فعال نیست.

  12. #18
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,001 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array

    RE: تصمیم برای جدایی

    همسر شما وابستگی روحی و عاطفی شدید به خانواده و فرهنگ خانوادگی داره ، به احتمال قوی خودش هم مایل نیست این وضع ادامه پیدا کنه ، اما احساس توانمندی و اعتماد به نفس کافی را در خود برای تغییر وریه نمیبینه و همینم باعث میشه که وقتی شهرستان میره مایل نباشه زود برگرده ( هم وابستگی به اونجا و خونوادش ، هم ناامیدی از یک زندگی همراه با رضایت شما ) . شما هم لازمه جدی باشید ، یعنی در عین اینکه نیازهای ایشون را تأمین می کنید نسبت به انتظارات منطقیتون برای داشتن یک زندگی مناسب با ایشون قاطع باشید و با هم تحلیل کنید و بعد برنامه زندگیتون را تعییت کنید و پیامد هم برای این که هر کدام پای بند این برنامه نبودی تعیین کنید . و به آن عمل کنید ، در نظر داشته باشید که ایشان خود فعال باشد در برنامه ریزی مشترکتون و حتی پیامد را خودش تعیین کند .

    ضمن این که ایشون نیاز به تغییر نگرش و به عبارتی شناخت درمانی دارند ، وقتی امکان مشاوره رفتن را دارید حتماً این کار را بکنید

    اگر تهران هستید به این لینک مراجعه کنید :

    http://www.hamdardi.net/thread-2920-post-25817.html#pid25817

  13. 4 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (سه شنبه 18 خرداد 89)

  14. #19
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 13 بهمن 90 [ 01:46]
    تاریخ عضویت
    1388-12-03
    نوشته ها
    202
    امتیاز
    2,945
    سطح
    33
    Points: 2,945, Level: 33
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 105
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    357

    تشکرشده 353 در 156 پست

    Rep Power
    35
    Array

    RE: تصمیم برای جدایی

    سلام آوای عزیز
    من فکر می کنم که برای طلاق همیشه وقت هست.هیچ فرقی نمیکنه که شما الان طلاق بگیری یا 2 سال دیگه
    (البته اگر بچه دار نشده باشید که اکیدا تاکید می کنم که تا مشکلتان حل نشده به هیچ وجه بچه دار نشید)
    پس به نظر من شروع کنید با مطالعه و کمک گرفتن بر روی رابطه تان و رفتارهای خانمتان کار کنید.مطمئن باش با این تلاش و این کمک ها چیزی از دست نمیدهی:rolleyes:
    من کاملا با فرشته ی مهربان عزیز موافقم.کسی که روحیه ی وابسته دارد حتی اگر اون عامل وابستگی را دور کنیم باز هم نشانه های وابستگی را نشان می دهد.مثلا همینکه همسر شما بدون اینکه شما تاکید کنید چیزی را میخرد که شما می خواهید و نظر مستقلی نمی تواند ارائه بدهد نشان دهنده ی این است که روحیه ی وابسته ی ایشان برخی اوقات به شما هم وابسته می شود.
    راستی من هم یک روزی مشکلم را در اینجا نوشتم و بسیار بسیار زیاد مشکلم حل شد و واقعا دیگه خیلی وقت ها فقط کمی از آثار اونو می بینم مشکل من با مشکل خانم شما گرچه شکلش متفاوت است اما ریشه اش یکی است و اون وابستگی عاطفی به اطرافیان است.چون دوستان پیشنهادات خوبی ارائه دادند اگر علاقه مند بودید تاپیک من را هم بخوانید شاید برای خانمتان مفید باشد

    http://www.hamdardi.net/thread-10999.html

  15. کاربر روبرو از پست مفید mahsa_mhmh تشکرکرده است .

    mahsa_mhmh (شنبه 01 خرداد 89)

  16. #20
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: تصمیم برای جدایی

    آواز محترم

    من از دسته افرادی هستم که شدیدا با دوربین به سمت خود موافقم و با دوربین به سمت بیرون مخالف هستم .حتی اگر 70-80 درصد حرفهای شما در مورد طرف مقابل پذیرفته شده باشد !

    ما کاملا در همین حد و اندازه از زاویه ی دید شما حق را به شما می دهیم .

    اما سر دوربین را 180 درجه می چرخانیم و به سمت شما می گیریم و از زاویه ای دیگر به ماجرا نگاه می کنم و توجه شما را به آن جلب می کنم تا انشالله کمک کننده باشد .


    [quote=ava72]
    متاسفانه با اینترنت! با توصیفی که از خودش و خانوادش می کرد( کمی دروغ کمی هم یک کلاغ چهل کلاغ، کمی هم نادانی من) فکر کردم فرد مناسبیه. بعد چندین بار من شهرستان رفتم. شدیدا اظهار علاقه می کرد. ( به طور غریبی) وقتی میزان عشق و علاقه اش به خودم رو دیدم و با تعریفهایی که از خانوادش می کرد، تصیم گرفتم که برم خواستگاری. توی اون دوران اوضاع خوبی از لحاظ روحی نداشتم و دوست داشتم که زودتر ازدواج کنم که متاسفانه انتخاب اشتباهی کردم. در اینکه این ازدواج اشتباه بوده شک ندارم. تقریبا همه هم با من هم نظرند. منتها الان باید چه بکنم؟ [quote]

    1- شما این خانم را انتخاب کرده اید و امروز نسبت به انتخاب خود باید مسئولانه برخورد کنید . ایشان انتخاب دیروز شماست و شما به واسطه انتخاب خودتان هم که شده باید نسبت به ایشان محترم و مسئولانه برخورد کنید .

    [quote=ava72]
    آها اینو بگم که شب خواستگاری با وارد شدن به یک کوچه بن بست تنگ و تاریک در یک محله خیلی پایین او شهرستان، با خونه های گلی، (البته خونه اینها گلی نیست) بعد خانوادش و نوع برخوردشون. مادرش که تقریبا هیچ حرفی نزد. چادرش رو سفت گرفته بود و فقط نگاه می کرد. اصلا هممون دکوراژه شدیم. برگشتیم به تهران یک جلسه گذاشتیم. من ( فرزند اول خانواده هستم) دو خواهرم، شوهر خواهرم، پدر و مادرم. همه چیز رو بررسی کردیم. همه مخالف بودند! اما خوب انتخاب رو به عهده خودم گذاشتند. من هم با وجود اینکه وابستگی عاطفی پیدا کرده بودم اما عقلم بهم میگفت که اصلا فرد مناسبی نیست و ازدواج درستی نخواهد بود.[quote]

    2- کی گفته که خانه های کاهگلی بد هستند و یا چه کسی گفته خانه های غیر کاهگلی خوب هستند ؟!! این نوع تفکر شماست که مسائل را اینگونه تفکیک و دسته بندی می کند و....

    شاید لازم باشد واقعا شما یک بازنگری به تعاریف و نوع آلودگی ها و برچسب هایی که می زنید و قضاوتهایی که می کنید داشته باشید .


    نقل قول نوشته اصلی توسط ava72
    دوست عزیز من برای اینکه خودم رو نجات بدهم حاضرم هر کاری بکنم. پیش مشاور رفتن که سهله. اگر بهش بگم اون هم با من میاد. اما فکر می کنم که فایده ای نداره. چون مشکل اصلی همانطور که عرض کردم تفاوت شدید فرهنگیه و اخلاقیه. که اینو کسی نمی تونه عوض کنه.
    3- در تمام طول تاپیک و همانطور که از اسم تاپیک بر میاید شما نتیجه کار را به شکل منفی در ذهن بازسازی کرده اید و توقعی به غیر از نتیجه ای که برای این رابطه مفروض می دانید و با این نوع تفکر نمیتوانید داشته باشید مگر اینکه همین امروز نوع دیدگاه خود را تغییر دهید .شما این رابطه را سعی دارید بر مبنای نوع تفکراتتان به سمت و سویی پیش ببرید که خودتان دوست دارید و دلتان می خواهد و نتیجه کاملا از قبل مشخص است .

    در ضمن بهترین فکر ممکن این است که شما به اتفاق همسرتان که نهایت انعطاف پذیری را برای مشاوره گرفتن دارد اجرایی کنید .




    نقل قول نوشته اصلی توسط ava72
    در بعضی موارد می پذیره. گاهی یک اشتباهی رو ده بار تکرار می کنه. بعد میاد عذرخواهی میکنه. اما دوباره...
    گاهی هم خودش میگه برای اینکه کم نیاره این کارو می کنه. می دونید من فکر می کنم که خودش هم می دونه که بالاخره یک کمبودهایی از نظر خانوادگی داره. اما برای اینکه کم نیاره طرف اونها رو می گیره.
    والا هیچ کس از دعوا و مرافعه راضی نیست. اما میگه همه اول زندگی مشکل دارند. در مجموع راضی به ادامه زندگیست.
    اما خیلی از موارد هم اصلا فکر نمیکنه که اشتباه می کنه. با اینکه یک مورد کاملا بدهیه. الان واقعا مغزم کار نمیکنه که مثال بزنم. اگر به خاطر آوردم مطرح می کنم.
    4- شما با تمام قوا به جنگ عادات این خانم رفته اید . به هر ترتیب ایشان چندین سال با این روش ( به درست و غلط آن کار نداریم ) به همین شکل زندگی کرده است و یک سری عادات دارد که طی زمان طولانی قادر به ترک آنهاست پس رسم شراکت در زندگی را مد نظر بگیرید و یک شبه توقع تغییر نداشته باشید .

    [quote=ava72]
    یواش یواش خانمم متوجه شد که من نظرم عوض شده. شروع کرد به دیونه بازی. باور نمی کنید روزی 200 بار زنگ میزد . سر کار، به موبایل ، خونه. آبرومو همه جا برد. نصف شب زنگ می زد میگفت اگر الان به من نگی که با من ازدواج می کنی خودم رو همین امشب می کشم! جدی تهدید می کرد.خلاصه در یک شرایط خاصی و در یک تصمیم احمقانه من ازدواج کردم.
    [quote]

    - چرا با شهامت بسیار زیاد و مسئولانه ، تصمیم نهایی را اعلام و اجرا نکردید ؟! پس این ضعف در شما وجود داشته و امروز هم دارد . عدم قاطعیت در زمان مشخص و لحظه ی نیاز ، در سراسر تاپیک وجود دارد و مازاد بر آن سر زنش و نوع نگاه منفی شما از روز شروع رابطه است ( به نوعی در درجه اول خودتان و در مرحله ی بعد انتخابتان را باور نداشته اید که نشان از اعتماد به نفس پائین است ) .در نتیجه هر اندازه این خانم تلاش هم بکند شما با نوع تفکر و چشم اندازهای خود همه ی اجر او را بی ارزش قلمداد می کنید که اینکار مسئولانه نیست .

    دوست محترم

    در نهایت دوربین را به سمت خود بچرخانید . اشکالات خود را مرتفع کنید و تمام بار توقعات خود را که معلوم نیست خیلی هم درست باشد روی دوش این خانم نیندازید . از جمله آنجا که شراکت شما دچار مشکل میشود و کاملا همسرتان و شریکتان را مقصر قلمداد می کنید !!

    امیدوارم که نرنجیده باشید و قدری مسئولانه فکر - عمل - احساس کنید .

  17. 4 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (شنبه 08 خرداد 89)


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تصمیمم نهایی من ... 6 سال تا تصمیم گرفتن طول کشید
    توسط she در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 مرداد 95, 18:31
  2. تصمیم به جدایی دارم ، لطفا راهنمایی بفرمایید
    توسط محمد ch در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: پنجشنبه 06 اسفند 94, 11:29
  3. برای گرفتم تصمیم نهایی برای جدایی دور شدن کوتاه مدت مفید است یا مضر؟
    توسط فرخ رو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 خرداد 93, 22:39
  4. تصمیم برای جدایی
    توسط rosha2 در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: دوشنبه 26 اردیبهشت 90, 08:15
  5. راهنمایی درتصمیم گیری
    توسط gole narges در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: سه شنبه 11 فروردین 88, 01:03

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:39 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.