به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 9 از 29 نخستنخست 12345678910111213141516171819 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 81 تا 90 , از مجموع 283
  1. #81
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 آذر 89 [ 09:45]
    تاریخ عضویت
    1389-2-18
    نوشته ها
    117
    امتیاز
    2,270
    سطح
    28
    Points: 2,270, Level: 28
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    137

    تشکرشده 139 در 78 پست

    Rep Power
    25
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    مي مي جان انشاالله همه چي با صبر و تلاشت درست ميشه فقط و فقط صبر داشته باش

  2. کاربر روبرو از پست مفید نعمت يعني ما تشکرکرده است .

    نعمت يعني ما (یکشنبه 09 خرداد 89)

  3. #82
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 دی 93 [ 13:21]
    تاریخ عضویت
    1388-8-13
    نوشته ها
    302
    امتیاز
    6,606
    سطح
    53
    Points: 6,606, Level: 53
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    396

    تشکرشده 407 در 170 پست

    Rep Power
    45
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    دوستان عزيز سلام و ممنونم از همتون،بايد بگم من مديون همه شما هستم همتون و خوشحال ميشم انعکاس حرفهاي مشاور براي شما هم مفيد باشه(عيب نداره هزينش با من)،يه جورايي وقتي پيش مشاور ميرم انگار آني عزيز جلوم نشسته و اون نظرش رو ميده اخه تقريبا همه حرفاي ايشونه،البته مشاور خيلي سخت گيره و کاملا روک و راست حرف ميرنه و راجع به خودش ميگه: اعتراف ميکنم يه بعد بد شخصيت من همين جدي بودنمه و دوست دارم حرفم رو دوبار تکرار نکنم و خودم هم به اين امر واقفم،راستش خيلي دوست دارم زندگيم بهتر بشه و به مشاور هم قضيه خواهرم رو گفتم،بهم گفت مطمئنا زندگي اون تاثير بسزايي رو افکارت گذاشته و همچنين افراد دو رو برت و اين افکار باهات عجين شده و بايد سعي کني در جهت اون فکرها حرکت نکني،بهم گفت من يه مشاورم و قطعا مي بايست طرف تو رو که پول ويزيت رو هم دادي رو تو اين مشکلت بگيرم ولي من نميگم همسرت مقصر نيست ولي معتقدم اگه تو به اون مرحله برسي که مهارتهاي ده گانه زندگي رو خوب ياد بگيري و ازش بطور عملي استفاده کني شوهرت ارزش سرمايه گذاري داره،تو از زندگيت نالاني قبول ولي از کجا ميدوني اگه از اين جدا شدي و رفتي سراغ يکي ديگه نفر بعدي بهتر از اين خواهد بود؟ همونطور که من عيبهاي زيادي براي همسرم و بالعکس همسرم براي من داره،بهم گفت: برو و سبک سنگين کن ببين راضي بودي مثلا شوهرت دست و دلباز بود و بخاطر همين خصوصيتش نميتونسيتي به اين فکر کني که روزي صاحب خونه و ماشين بشي؟يا مثلا حساس نبود ولي زن باز بود و از اينکار سيري نداشت؟برو خدا رو شکر کن که همين خصوصيت بزرگ رو داره که هر چي ميشه باهات صادقه و بعيد ميدونم که يه همچين ادمي به قول خودت شلوارش که دو تا شد تو رو از ياد ببره مگر اينکه خودت با کارات باعث بشي، بهم گفت:خيلي به رفتارهات دقت کن خيلي،گفت خيلي چيزها رو بايد ياد بگيري،شما همش 1 ماه با هم حرف زدين و دوران آشنايتون 1 ماه بود و در واقع دوران نامزديتون دوران اول آشنايتون بود و طبيعيه اين جر و بحثها پيش مياد،بهم گفت يک سال ازدواج براي کتک کاري خيلي زوده و نبايد ميذاشتي اينجوري بشه،بهم گفت تو امر شوهر داري خيلي ضعيفي و شايد بگم اصلا بلد نيستي،گاهي وقتها افراط گاهي وقتها تفريط،متعادل نتونستي رفتار کني.
    دوستان دعام کنيد تا مشکلاتم حل بشه باور کنيد از وقتي ازدواج کردم و اين مشکلات برام پيش اومده دائم دعا ميکنم که خدايا براي هر خانواده اي امتحاني قرار ميدي و مشکلي ،خودت هم راه حلش رو نشون بده تا زندگيشون از هم نپاشه واونقدر تو دلشون محبت همديگر رو قرار بده که کنار هم آرامش داشته باشن و مشکلات هم نتونه ذره اي از علاقه و محبتشون کم کنه و کنار هم هميشه آرامش داشته باشن،آميييييييييييييييييي يين

  4. 5 کاربر از پست مفید مي مي تشکرکرده اند .

    مي مي (یکشنبه 09 خرداد 89)

  5. #83
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 27 دی 92 [ 02:28]
    تاریخ عضویت
    1389-2-06
    نوشته ها
    513
    امتیاز
    5,622
    سطح
    48
    Points: 5,622, Level: 48
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 128
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,129

    تشکرشده 1,123 در 399 پست

    Rep Power
    66
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    نقل قول نوشته اصلی توسط مي مي
    اونقدر تو دلشون محبت همديگر رو قرار بده که کنار هم آرامش داشته باشن و مشکلات هم نتونه ذره اي از علاقه و محبتشون کم کنه و کنار هم هميشه آرامش داشته باشن،
    سلام می می
    منم مثل دوستان از اینکه این مطالبو در اختیار ما قرار میدی یه دنیا متشکرم
    ببین می می جان
    آواز دهل شنیدن از دور خوش است
    یعنی چی؟
    یعنی اینکه فکر نکن اوناییکه محبتشون بهم زیاده آرامش دارن
    من و همسرم همدیگرو خیلی دوست داریم اما همین شده بلای جون
    تا جاییکه دیروز بهش گفتم کاش بد بودی و اذیتم میکردی تا اینقدر بابت مشکلت تو آشفته نمیشدم
    خیلی بهش علاقه دارم(اونم همینطور)بخاطر همینه که طاقت دیدن ناراحتیشو ندارم
    از طرف دیگه اونم اکثرا دلگیر وناراحته و من احساس درموندگی میکنم که خدایا تنهایی چکار کنم.چطور کمکش کنم
    میگم خدایا کاش درد و بلاشو بدی به من.اینطوری راحت تر تحمل میکنم
    می می
    هیچ چیز در حد افراطی خوب نیست.از محبت هم مرض حاصل میشه
    این یه ضرب المثل ترکیه نمیدونم تو فارسی معادل داره یا نه
    راستی می می جان
    میشه بگی کدوم شهری ؟میخوام اگه یه شهر بودیم اسم مشاورتو بگی.
    میتونی به ایمیلم بفرستی
    ممنون خانمی

  6. 2 کاربر از پست مفید lvlahtab تشکرکرده اند .

    lvlahtab (یکشنبه 09 خرداد 89)

  7. #84
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    این دوربین به سمت خود چه ها که نمی کند ؟!!!!!

    اگر سر این دوربین را از بیرون به سمت خود بچرخانید شاهکار خلقت انجام شده .

    می می خوشحالم که تو بالاخره موفق شدی که یک پله جلوتر بروی . آینده ی فوق العاده روشنی در انتظار توست .
    ابتدا خوشناسی - مرحله ی بعد دیگر شناسی .در نهایت درک و تعامل و تفاهم .

  8. 2 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (یکشنبه 09 خرداد 89)

  9. #85
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 دی 93 [ 13:21]
    تاریخ عضویت
    1388-8-13
    نوشته ها
    302
    امتیاز
    6,606
    سطح
    53
    Points: 6,606, Level: 53
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    396

    تشکرشده 407 در 170 پست

    Rep Power
    45
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    ممنونم از شما آني عزيز ،من خيلي راه دارم خيلي و از شما مهتاب جان،راستش من ارسال پيام از طريق ايميل رو که ميزنم ميگه فعال نيست،نميدونم چطور فعال ميشه،براي خودم رو هم نميدونم چطوري تغييير بدم،اگه دوست دارين ايميلتون رو تو مشخصاتتون بذارين يا بگين من بذارم

  10. 2 کاربر از پست مفید مي مي تشکرکرده اند .

    مي مي (یکشنبه 09 خرداد 89)

  11. #86
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    چه خوب که به این نتیجه رسیدی که خیلی راه داری تا به خودشناسی و دیگر شناسی برسی .

    اما یادت باشه که همراستا با این ، خیلی راه ها هم هست که نرفته ای و باید بروی تا زندگی را با تمام وجودت تجربه کنی .

    تجربه زندگی یک نعمت فوق العاده است که همه از سر آن به راحتی می گذریم و یادمان می رود که چه نعمت بزرگی به ما ارزانی شده است و به جای نارضایتی می توانیم با تمام وجود از زشت و زیباهای دور و اطرافمان لذت ببریم .


    زندگی کن . از زندگی لذت ببر. از وجود خودت لذت ببر . از وجود همسرت لذت ببر و.....

  12. 4 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (یکشنبه 09 خرداد 89)

  13. #87
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 27 دی 92 [ 02:28]
    تاریخ عضویت
    1389-2-06
    نوشته ها
    513
    امتیاز
    5,622
    سطح
    48
    Points: 5,622, Level: 48
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 128
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,129

    تشکرشده 1,123 در 399 پست

    Rep Power
    66
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    سلام می می
    ممنون بابت توجه ات
    ببین رو اسمم که کلیک میکنی ارسال ایمیل رو نزن
    مشخصات عمومی رو بزنی اونجا ارسال ایمیل هست
    فکر کنم اینطوری بشه
    من یه بار امتحان کردم شد
    موفق باشی
    راستی دوست خوبم آنی جان
    میشه بگی چطور لذت ببریم
    خودمو میگم
    من بلد نیستم لذت ببرم با اینکه زندگی خوبی دارم
    برای اینکه بحث منحرف نشه خواهشا تو تاپیک خودم جواب سوالمو بده
    اونجا بیشتر توضیح دادم حسمو
    دوستتون دارم

    راستی تاپیک من:
    من مرد اونم یا اون مرد منه؟
    http://www.hamdardi.net/thread-11506-post-108186.html#pid108186

  14. کاربر روبرو از پست مفید lvlahtab تشکرکرده است .

    lvlahtab (سه شنبه 11 خرداد 89)

  15. #88
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 دی 93 [ 13:21]
    تاریخ عضویت
    1388-8-13
    نوشته ها
    302
    امتیاز
    6,606
    سطح
    53
    Points: 6,606, Level: 53
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    396

    تشکرشده 407 در 170 پست

    Rep Power
    45
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    سلام مهتاب عزيز،راستش همون کار رو کرده بودم ولي برام ميگه فعال نيست و وقتي ارسال کد مجدد فعال سازي رو ميزنم خبري نميشه،منم مشتاقم تا براتون ايميل بزنم ولي نميشه نميدونم کجاي کارم ايراد داره؟

  16. #89
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 دی 93 [ 13:21]
    تاریخ عضویت
    1388-8-13
    نوشته ها
    302
    امتیاز
    6,606
    سطح
    53
    Points: 6,606, Level: 53
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    396

    تشکرشده 407 در 170 پست

    Rep Power
    45
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    دوستان امروز همزمان با روز زن، اولين سالگرد ازدواجمه
    مبااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا ااااااااارک:R


    خانمهاي خوب متاهل و مجرد تالاري روزتون مبارررررررررررررررررررررر رررررررررررررررررک،اميدوارم هميشه الگوي زندگيمون زندگي دختر پيامبر فاطمه اطهر باشه، اميدوارم هميشه زندگيتون شيرين،لباتون خنده و دلاتون شاد باشه(البته در کنار خانوادتون)،يه شاخ گل تقديم به تک تک شما خانمهاي تالاري و ازجمله همسران آقايون تالاري و البته همسر آقاي سنگ تراشان مدير محترم تالار

  17. 3 کاربر از پست مفید مي مي تشکرکرده اند .

    مي مي (چهارشنبه 12 خرداد 89)

  18. #90
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 دی 93 [ 13:21]
    تاریخ عضویت
    1388-8-13
    نوشته ها
    302
    امتیاز
    6,606
    سطح
    53
    Points: 6,606, Level: 53
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    396

    تشکرشده 407 در 170 پست

    Rep Power
    45
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    سلام دوستان من امروز به خودم يه امتياز مثبت دادم بهتون ميگم چرا:
    راستش يکي دو روزي بود اداره برامون دوره گذاشته بود و من اين دو روز رو تا عصر ساعت 8 همسرم رو نميديم و فقط بهش زنگ ميزدم راستش چون دير ميومدم خونه شام نداشتيم و ناهار فردا هم اماده نبود، همسرم کلافه ميشد از اينکه تنها ميرفت خونه و من نبودم و از اون جايي که با باباش حرفش شده اونجا هم نميتونست بره ، خونه خواهرهاش و برادرش هم که نميشد بره چون با يکيشون که حرف نميزنه و در مورد دو تاي ديگه هم روش نميشه تنهايي بره، راستش ديروز کمي گرفته بود و سرد باهام برخورد ميکرد عصرديروز هم که زود تموم کرديم با دل خوري گفت: وايسا تا بيام ديگه، طول ميکشه تا بيام و اين در حالي بود که وقتي 2 بعدازظهر از اداره به خونه ميرسيد تنها دراز ميکشيد و دست به هيچ چيزي نميزد همه چيز همون جور که بود ميموند،ظرفها همون جور کثيف، غذا رو ميخورد و ميز رو تميز نميکردو... بهش هم روز قبلش گفتم هيچي نگفت(آخه روز قبل با احتياط بهش گفتم تو اوايل زندگيمون من که نبودم تو کاراي خونه کمک ميکردي و البته وقتي نبودم ولي ديگه نميکني که هيچي نگفت بعد با شوخي گفتم که من بي چاره براي يه لقمه نون تا الان بيرون بودم و (وقتي رسيدم به اينکه) من تا ساعت 8 شب کار ميکنم ولي تو تنبل... که ديدم اخمهاش توهم رفت و با خودم گفتم بسه ادامه ندم بهتره که اونهم برگشت و گفت حتما بهت کمک نميکنم ديگه؟من گفتم منظورم وقتي من تو خونه نيستمه و بعد گفت از حرفت ناراحت شدم ولي حرفاتو رو فرض ميکنم شوخي کردي )،خلاصه عصر با اخم اومد دنبالم که يه کم باهاش شوخي کردمو و بهتر شد وبعد چون ميخواستيم بريم خونه مامانم اينا تا هديه روز مادر رو بديم رفتيم شيريني فروشي (البته بماند که گشت و شيريني ارزون رو پيدا کرد و خريد،قبل اون هم مدام غر ميزد که خودت هديه رو ببر من نميام، آخه شيريني واسه چي؟ آخه ميدونيد چون با باباش حرفش شده نميتونه بره پيش مامانش و هديه رو ببره و فکر ميکنم از اينکه ما بريم پيش مامان من ناراحت ميشد و ميخواست اونجا هم نره"بي چاره دخترايي امثال من و خانوادش" خلاصه خريديم و رفتيم عصري خونه مامانم اينا ولي هيچ کس نبود آخه اونها که علم غيب نداشتن ما ميخوايم بيايم و عصري هوا خوب بود رفته بودن بيرون و متاسفانه تلفن همراهشون هم قطع بود خلاصه با ناراحتي تمام برگشت خونه و تو راه هم حرفي نزد و من بي چاره با اينکه خيلي خسته بودم بدون اينکه استراحتي بکنم رفتم آشپزخونه تا غذايي براي شام اماده کنم و بعد رفتم حموم و شام رو که اماده کردم صداش زدم بياد تا بخوريم ولي خودم چون خسته بودم ميل نداشتم و فقط سر ميز نشستم تا اون بخوره،ازم پرسيد چرا نميخوري گفتم ميل ندارم ديگه چيزي نگفت و بعد ازغذا آروم دو سه تا از وسايل رو از روي ميز با خودش برداشت و آروم گفت:دستت درد نکنه که من خودم رو به نشنيدن زدم که انگار بفهمه چون آروم گفت من نشنيدم،من رفتم تو آشپزخونه و شروع کردم به ظرف شستن و خيلي ناراحت شدم و همون جا آروم داشتم گريه ميکردم ولي طوري که اون ناراحتيم رو نفهمه ،بعداز تمام شدن کارم ازش پرسيدم طالبي ميخوري بيارم؟ که جواب داد:نه،منم کارم که تموم شد چراغها رو خاموش کردمو واومدم پيشش دراز کشيدم بعد چند دقيقه آروم رفتم کنارش و دستامو به گردنش انداختم و بهش تکيه دادم که انگار ميخوام بغلش بخوابم اونهم ديدم خنده آرومي کرد و بعد ازش پرسيدم:چرا ناراحتي؟ گفت:هيچي اعصابم خورده ،گفتم: چرا؟ گفت :همينطوري چند بار پرسيدمو جواب نداد و بعد گفتم: بخاطر همين عصري بهت زنگ زدم با دلخوري جوابمو دادي و بعد اونجور با اخم اومدي دنبالم که گفت: کي؟ منکه يادم نمياد، گفتم: فقط من نيستم که اينجوري ميرم و ميام پس بقيه چه طورين؟گفت: من مگه گفتم از رفتن به کلاست ناراحتم؟ گفتم پس چي؟گفت:هيچي همينجوري اعصابم خورده،يه کم باهاش شوخي کردمو (البته خيلي حال ميداد تو اون شوخي حسابي شوهرم رو بزنم و دلم خنک ميشد) و بعد گفتم:منکه حال ندارم! تو هم هي اذيت کنا؟ که گفت:خوب شامتو ميخوردي تا اينجوري نشي؟ منم گفتم: خوب ميلم نکشيد ، بعد چند دقيقه بلند شد و رفت طالبي برام آورد تا بخورم، بهش گفتم: چي شده؟ از اين وضع ناراضي هستي؟که يهو گفت:آره،آخه اين چه زندگيه که ما داريم؟ خسته شدم ، بعدش بهم گفت: فردا خودت هديه رو ببر که گفتم: آخه کي من ببرم؟گفت :چه جوري نميخواد بعد از کلاس نزديک خونتونه قبل اينکه من بيام ببر بده و بگو من ماموريت بودم،گفتم:آخه چرا؟چرا نميخواي بياي؟گفت:بابا اين مسخره بازي ها ديگه چيه؟ روز مادر، روز زن، روز پدرو.. گفتم:يعني چي؟ اينهمه مدت بهمون خوبي کردن حالا ما براي هديه بردن اينجوري ناز و ادا دربياريم؟ گفت:چه محبتي ؟وظيفشونه براي دخترشون کردن، يک سال ما براي شما کرديم حالا بعد ازدواج اونها ميکنن،رسم و رسومات رو بجا ميارن، گفتم : هيچ ميدوني چي داري ميگي؟حرفات و کارات و اداهات خبري نداري چقدر ناراحت کننده است، يعني چي اين حرفها؟من که نبايد بگم ببريم يا بکنيم اين تو بايد باشي که بگي، اينهمه آدم که خانواده دختر نميکنن و پسره خود دختر و خانوادش رو حلوا حلوا ميکنه چرا هيچي نميگن؟ گفت مطمئن باش خانواده دختر اينجوري کرده که داماد هم اونجوري حلوا حلوا ميکنه، گفتم:از کجا ميدوني ؟ آره ديگه معلومه آخر سر هر چي خودم و خانوادم انجام بديم همش ميخواد به اسم وظيفه تموم بشه، بعد گفتم:اگه تو زندگي همين مناسبتها هم نباشه زندگي که يکنواخت ميشه، اگر هم نباشه بجاي اينکه برا خودمون مناست الکي بسازيم و خوش باشيم ميگي:اين مناسبت ها برا چيه؟ بعدش هم بهش گفتم: فردا سالگرد ازدواجمونه چه برنامه هاي داري؟ گفت:هيچي گفتم يه کم زود بيا از کلاس تا شام بريم بيرون گفت: شام ؟بيرون؟ حالا کجا ميخوايم بريم؟گفتم: يه جا ميريم ديگه،فردا تصميم ميگيريم، گفت: پول نداريم که ،جايي ميريم که از000 5 تومن بيشتر نشه، منم گفتم:نخيرم، بعد ديگه هيچي نگفت و برگشت و گفت: اي بابا، خوب روزت مبارک،سالگرد ازدواجمون مبارک و بعد يه کم شوخي کرد و خوابيد،صبح با خنده بلند شدم و بوسيدمش، پاشدم و يه کم خونه رو جمع و جور کردم،تا از دستشويي در بياد تعجب کرد و گفت: چه خبره؟ گفتم:واقعا نميدوني؟گفت:برنامه امروزت چيه؟گفتم:من بعد اداره ميرم خونه مامان اينا،تو هم بيا اونجا هديه رو هم بيار و ميديم و چون عصري ميخوام برم کلاس همون ظهر بهشون ميديم،بعد ساعت 4:30 منو ميبري کلاس بعد کلاس هم عصري ميريم خونه شما و بعد هم شام، اول قبول نکرد ولي بعد گفت:باشه، عصر هم هديه مامان منو ميدم به تو که خودت ببري من نميام(خيلي خوب شده بود قبول کرده بود با اينکه راضي کننده نبود ولي خوب بهتر از قبل بود و تا حدودي حرفم رو قبول کرده بود و اگه ميتونستم اينو هم راضي کنم که خودش هم بياد بريم خونه مامانش اينا خيلي خوب ميشد) صبح هم تو اداره يه اس.ام.اس خوب آماده کردم و براش فرستادم و بهش سالگرد ازدواجمون رو تبريک گفتم، فکر کنم غافلگير شده بود اونهم برام فرستاد و بعد زنگ زد و گفت: فکر کنم رو اين اس.ام.اس کلي وقت گذاشتي نه؟وبعد گفت: باور کن بهتر از اين برات پيدا نکردم بفرستم،منم بهش گفتم:هر چي باشه خوب يا بد براي من خوبه و من خوشحال ميشم و به شوخي گفتم:بالاخره بايد يه فرقي بين زن و مرد باشه ديگه و گرنه اسم حوا، حوا نميشد و اسم حضرت آدم، آدم نميشد.... :D

    البته شرمنده طولاني شد اخه وقتي دستم ميره براي نوشتن يادم ميره که اينجا منکه حضورا دردل نميکنم و شايد دوستان حوصلشون سربره و يا اما خوب چيکار ميشه کرد تالار همدرديه ديگه:P

  19. 3 کاربر از پست مفید مي مي تشکرکرده اند .

    مي مي (چهارشنبه 12 خرداد 89)


 
صفحه 9 از 29 نخستنخست 12345678910111213141516171819 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: شنبه 07 بهمن 96, 00:37
  2. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: سه شنبه 04 فروردین 94, 19:00
  3. چرا همه دوستام باهام قهر میکنند؟
    توسط کیت کت در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: شنبه 16 اسفند 93, 19:33
  4. دوستان کمک یه مشاور میخوام برا دوستام معتاد به استمناء (جلق) شدن
    توسط infodltube در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: سه شنبه 10 اردیبهشت 92, 00:07
  5. من و دوستام
    توسط بالهای صداقت در انجمن داستان و حکایت آموزنده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 06 آبان 89, 12:39

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:21 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.