به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 5 از 29 نخستنخست 12345678910111213141525 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 283
  1. #41
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 دی 93 [ 13:21]
    تاریخ عضویت
    1388-8-13
    نوشته ها
    302
    امتیاز
    6,606
    سطح
    53
    Points: 6,606, Level: 53
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    396

    تشکرشده 407 در 170 پست

    Rep Power
    45
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    دوستان سلام
    ميخواستم شما رو هم در جريان کارام قرار بدم و بدونيد چيکار کردم، ديروز با هزار ترفند و ترس و دلهره و اضطراب رفتم پيش يه مشاور ديگه ، دليل اينکه مشاور رو عوض کردم اين بود که شايد اولي با يک بار حرف زدن من مثل خودم زود قضاوت کرد و سريع راه کار داد، ولي اين يکي رو چون قبلا باهاش تو اداره برامون دوره گذاشته بودن و برامون ميومد ميشناختم رفتم پيشش ، البته بگم وقت نگرفته بودم و چون با يه ترفندي به زور جور کرده بودم تا همسرم نفهمه حضوري رفتمو باهاش حرف زدم ، چيز خاصي بهم نگفت ولي تا باهاش حرف زدم بهم گفت تو خودت مشکل داري بايد اول خودت درمان بشي، بهم گفت اينطور که من تو اين چند دقيقه باهات برخورد داشتم نمره خوبي بهت نميدم ، بهم گفت از نظر شخصيتي هم افسرده به نظر مياي ، هم استرس داري و هم در گير منفي بافي هستي، بهم گفت منکه همسرت رو نديدم و باهاش حرف نزدم تو داري از دنياي خودت اونو ميبيني شايد اينطور که ميبيني نباشه بايد ببينم اون چي داره بگه، شايد اگه تو درست بشي اونهم درست بشه ، البته بهش گفتم همسرم نمياد و تازه اگه بفهمه منم اومدم و به قول خودش پولمون رو بي خودي به هدر دادم خيلي ناراحت ميشه ،خلاصه بهم گفت امروز شديدا مشوشي و اصلا نميشه باهات حرف بزنم در ضمن بدون وقت قبلي چون رفته بودم گفت براي دفعه بعد وقت بگير و بيا تا با هات حرف بزنم ، وقتي بهش گفتم مشکلم حل شدنيه بهم گفت تواومدي اينجا مشکلت رو حل کني اگه بهم اعتماد داري که هيچ با کمک خودت ميشه اگه نه براي چي اومدي؟ گفت با هم فعلا کار ميکنيم تا ببينم شوهرت هم همکاري ميکنه بياد يا نه و بعد تصميم ميگيريم ، خلاصه يه وقت گرفتم و بايد هزار کلک جورکنم و برم، برام دعا کنيد

  2. کاربر روبرو از پست مفید مي مي تشکرکرده است .

    مي مي (پنجشنبه 23 اردیبهشت 89)

  3. #42
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 27 دی 92 [ 02:28]
    تاریخ عضویت
    1389-2-06
    نوشته ها
    513
    امتیاز
    5,622
    سطح
    48
    Points: 5,622, Level: 48
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 128
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,129

    تشکرشده 1,123 در 399 پست

    Rep Power
    65
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    ان شاا... که مشکلت برطرف میشه می می جان
    بهمون خبر بده

  4. کاربر روبرو از پست مفید lvlahtab تشکرکرده است .

    lvlahtab (پنجشنبه 23 اردیبهشت 89)

  5. #43
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 دی 93 [ 13:21]
    تاریخ عضویت
    1388-8-13
    نوشته ها
    302
    امتیاز
    6,606
    سطح
    53
    Points: 6,606, Level: 53
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    396

    تشکرشده 407 در 170 پست

    Rep Power
    45
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    ممنونم جناب آقاي سنگ تراشان بخاطر همه لطفهايي که در حق من داريد...

  6. #44
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 دی 93 [ 13:21]
    تاریخ عضویت
    1388-8-13
    نوشته ها
    302
    امتیاز
    6,606
    سطح
    53
    Points: 6,606, Level: 53
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    396

    تشکرشده 407 در 170 پست

    Rep Power
    45
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    سلام دوستان
    راستش فردا قراره برم مشاور، ميشه گفت اولين جلسه است که مشاور ميخواد شروع کنه به کار کردن باهام ، دعا کنيد خوب باشه و برام مفيد باشه و دردي دوا کنه، خيلي دلم ميخواد مشکلم حل بشه، ميشه گفت هر يه روز در ميون شوهرم باهام قهر ميکنه نميگم منم بي تقصيرم ولي سر چيزاي چرت و پرت رابطه خوبمون رو خراب ميکنه، دلم نميخواد همش من کوتاه بيام، دلم نميخواد من همش نا سزا بشنوم، ديگه دلم نميخواد همش اون باشه که حرف بهش برميخوره و قهر ميکنه ، يه بار هم اون کوتاه بياد و ناز منو بکشه، وقتي فکر ميکنم توي يک سال زندگي مشترک اينقدر اذيت شدم وقتي فکرش رو ميکنم که يه عمر بايد اينجوري باهاش سر کنم کم ميمونه ديونه بشم ، همش خود خوري ،همش سکوت، فقط براي خودم متاسف ميشم،ميخوام يه اتفاق کوچيک که ديشب افتاد رو بدون هيچ کم و کاستي بهتون بگم تا شما قضاوت کنيد و اگه شد راه حل بهم نشون بدين: ديشب من کنار همسرم خوابيده بودم و چون بعضي مواقع ناخود آگاه دستم ميره طرف صورتم و با انگشتهاي دستم با صورتم ور ميرم ، مشغول اينکار بودم همسرم سراين موضوع تا حالا خيلي باهام برخورد کرده بود و شايدم خيلي از برخوردهاش هم بد بوده همش ميگه: وقتي صورتت رو اينجوري بد ميبينم حالم به هم ميخوره تو ميخواي آبروي منو ببري، ولي چيکار کنم دست خودم نيست با اينکه کمتر شده ولي بعضي موقع ها ميشه، ديشب هم شوهرم با ديدن اين کارم برگشت و بهم گفت: خاک تو اون سرت دستت رو از صورتت بردار، بعدش هم دو سه تا فحش ديگه هم داد و منم با شوخي نگاهش کردم و گفتم چرابا زنت اينجوري حرف ميزني که خيلي جدي برگشت و گفت حقته ، که من ديگه باهاش سرسنگين شدم و وسط فيلم بلند شدم برم نماز بخونم که ديدم بعد از فيلم بالشت خودش رو برداشت و رفت تو اتاق خواب بخوابه وقتي برگشتم ديدم بالشت منو برنداشته و گذاشته مونده منم برگشتمو و بالشتم رو برداشتم و رفتم کنارش خوابيدم البته اون پشتش رو بهم کرده بود و هيچ حرفي باهام نزد و بي خيال خودش رو به خواب زده بود،منم ديدم اينجوري کرده حال و حوصله شوخي کردن باهاش و حرف زدن باهاش رو نداشتم چون اون دلش نميخواست و بر فرض اگه هم دلش ميخواست با هم حرف بزنيم مطمئنا ميدونست اين من خواهم بود که به طرفش ميرم و کوتاه ميام طبق معمول، گرفتم خوابيدم بماند که تا چند ساعت نتونستم بخوابم و واقعا مونده بودم يه آدم به اين گندگي چرا هنوز مثل بچه ها رفتار ميکنه ؟ بماند که از صبح اون روز چندين بار تحقيرم کرده بود اعم از اينکه چرا صورتت اينجوريه؟ من زن اينجور نميخوام ها؟ چرا لاغري؟ چرا کوچولويي؟ (آخه همسرم خيلي هيکلش درشته و تو دوران آشنايي مون هم کاملا اينو ميدونست و خودش انتخابم کرد، دلش ميخواد من از هر نظر کامل باشم و هيچ عيبي که اون بهش برميخوره نداشته باشم)و همه اينا خيلي بهم برميخورد که ديگه شب طاقت نيورودم و ولي من کاري نکردم بلکه اون با ديدن ناراحتي من بدتر کرد، صبح هم وقتي سلام دادم با اکراه و آروم سلام داد و چون هميشه با هم از خونه درميومديم اون زودتر دراومد بدون اينکه خداحافظي کنه و صبر نکرد تا منم باهاش برم، خوب با اين اوصاف شما بگيد من چيکار ميتونم بکنم اين منم که هميشه کوتاه اومدم ، اين منم که موقعي که ناراحتي پيش اومده به طرفش رفتم، با اينکه اين موضوعها کوچيکه و برا هر کسي پيش مياد ولي من ديگه خسته شدم از اينکه بايد کوتاه بيام، هر سري تو اينجور مواقع اين منم که صبح از ادره بهش زنگ ميزنه و شروع کننده آشتي ميشه ، محاله منتظر باشم تا اون زنگ بزنه تازه اگه اينکار رو نکنم خونه که رسيدم بدتر خواهد کرد، مثلا ناهار رو براي خودش ميکشه و ميخوره ، زير لب دائم فحشم خواهد داد، و ممکنه چيزي رو بهونه کنه و فحشم بده و حتي دست روم بلند کنه ، با اين وضعيت اصلا نميخوام باهاش حرف بزنم و هيچ ميلي هم ديگه براي اين کار ندارم چون حس ميکنم خيلي تو اين زندگي خورد شدم ولي از ترس عواقبش مجبورم کوتاه بيام و راه آشتي رو بازم من راحت کنم و من باشم که نازش رو ميکشم به نظرتون کارم درسته؟ چه جوري باهاش ارتباط برقرار کنم؟ چه جور ميتونم کاري کنم که هم باهاش قهر نباشم و هم اونهم براي آشتي پا جلو بذاره؟ اگه من امروز صبح زنگ نزنم يه جور اعلام جنگ به اونه و مطمئنا بهتر که نه شايد بدتر بکنه، حالم از خودم بهم ميخوره ، از رفتارهام از اينکه چرا بهش اجازه ميدم اينکار رو باهام بکنه ، از اون هم متنفرم و اميدوارم خدا تلافي ظلمهايي که در حقم کرده و ميکنه رو طوري ازش در بياد که پشيمون بشه ، ميدونم باز همتون رو ناراحت کردم ولي چيکار کنم ميخوام به زندگي خوب نگاه کنم ولي اونقدر بلاها سرم آورده که وقتي يادش ميوفتم حالم ازش به ميخوره و دوست دارم تا هر چه زودتر يا خدا منو بکشه يا اونو تا از دستش راحت بشم...

  7. #45
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 مرداد 94 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1387-6-12
    محل سکونت
    همدردی
    نوشته ها
    2,295
    امتیاز
    31,060
    سطح
    100
    Points: 31,060, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    11,614

    تشکرشده 12,542 در 2,269 پست

    Rep Power
    256
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    می می عزیز
    با توجه به توضیحاتتون بنظر من بهتره که شما فاصله تون با همسرتون بیشتر کنید. مثلا همین تماسهائی که میگید ، آروم آروم تماسهای تلفنی تون رو (که گاهی هم تمایل درونی برا تماس گرفتن ندارید) کمتر و کمتر کنید. لازم نیست همیشه شما تماس بگیرید و جویای حال همسرتون بشید. (اینو از ذهنتون خارج کنید که اگه زنگ نزنید یعنی اعلام جنگ !!! ، وقتی شما اینجوری فکر نکنید و نشون هم بدید اینجوری فکر نمی کنید همسرتون هم این انتظار رو نخواهد داشت )

    با قضایا خیلی خیلی ساده و راحت برخورد کنید ، اگه اون بالش خودش رو برداشته و به شما هم پشت کرده برا خوابیدن شما هم بدون اینکه به این موضوع فکر(افکار منفی) کنید دقیقا همین کارو بکنید ، بالشتون رو بردارید و درحالیکه پشت کردید بخوابید. صبح هم انتظار نداشته باشید که روابطتتون خیلی گل وبلبل باشه . در کل زندگی اجازه بدید یه دوره هائی بدون خواستن های زیاد و بدون روابط عشقولانه سپری بشه ، هروقت احساس نیاز کردید روابطتتون رو تو اوج ببرید.
    فعلا و بطور افراطی عذر خواهی نکنید.

    منتظر اعلام نظر مشاور از سوی شما هستم .

  8. 5 کاربر از پست مفید baby تشکرکرده اند .

    baby (چهارشنبه 29 اردیبهشت 89)

  9. #46
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 27 دی 92 [ 02:28]
    تاریخ عضویت
    1389-2-06
    نوشته ها
    513
    امتیاز
    5,622
    سطح
    48
    Points: 5,622, Level: 48
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 128
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,129

    تشکرشده 1,123 در 399 پست

    Rep Power
    65
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    سلام
    می می جان.دوست عزیزم این حرفو نزن.ان شاا... هردوتون سلامت باشین وسالها در کنار هم بخوبی و خوشی زندگی کنین.
    کمی درکت میکنم خانمی ولی مال من از نوع دیگه ست.همسر شما از روی غرور پاپیش نمیذاره اما همسر من از رو ناتوانی.از نظر روحی اونقدر قوی نیست که اینکارو بکنه.یعنی خودش بیشتر از من بهم میریزه و یکی لازمه تا اونو جمع و جور کنه.مثل شما منم شدم نازکش آقا.هم از رو ترس از اینکه افسرده نشه هم از رو دلسوزی.
    اما خانمی متاسفانه بچه ها نتونستن واسه این مشکل من راه حلی بدن.
    http://www.hamdardi.net/thread-11506.html
    البته گفتن نازشو نکش.منم گفتم بنا به دلایلی نمیتونم.اما این تنها راه حله شاید.
    اما تو که ناز کشیدنت مثل مال من نیست(از رو علاقه) پس راحت تر میتونی دیگه اینکارو نکنی.
    اینکارت یه جورایی تائید رفتار بد شوهرته.مطمئنا دفعه بعد راحتتر بلای قبلی رو سرت میاره.
    مرگ یه بار.شیون هم یه بار.نازشو بیشتر از این نکش.میدونی چرا اون پا پیش نمیذاره؟
    آخه تو فرصتی واسه این براش نمیذاری.اونم لوس شده.همیشه تو جلو رفتی.همیشه تو این خلا رو پر کردی.الان تبدیل شده به یه وظیفه.
    می می خوبم.اگه نازشو نکشی عواقب خاصی برات داره که میترسی؟تا بحال امتحان کردی؟
    بنظر من یه بار اینکارو بکن و اصلا کوتاه نیا ببین چی میشه.
    ان شاا... مشاوره هم نتیجه میده
    موفق باشی

  10. کاربر روبرو از پست مفید lvlahtab تشکرکرده است .

    lvlahtab (سه شنبه 28 اردیبهشت 89)

  11. #47
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 دی 93 [ 13:21]
    تاریخ عضویت
    1388-8-13
    نوشته ها
    302
    امتیاز
    6,606
    سطح
    53
    Points: 6,606, Level: 53
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    396

    تشکرشده 407 در 170 پست

    Rep Power
    45
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    آقاي بي بي ممنون از نظرتون
    بايد بگم تو شرايط عادي اين من نيستم که فقط زنگ ميزنم اونهم زنگ ميزنه اين تو شرايط بحرانيه که من پا پيش ميزارم، متاسفانه خصلت بد همسرم اينه که ته دلش ميخواد آشتي کنيم ولي نميدونم بخاطره غروره يا چي هيچ وقت جلو نمياد و جزو محالاته که جلو بياد، و مطمئنم منتظره زنگ من هست ولي خودش نميخواد اين کار رو انجام بده ميخواد من انجام بدم و نميدونم وقتي خبري ازش نميگيرم بدتر ميکنه،‌بي بي بايد بهتون بگم من خيلي سعي ميکنم عادي برخورد کنم دقيقا کاري رو که شما ميگيد کردم و در همه موارد سعي ميکنم عادي برخورد کنم تا تشنج ايجاد نشه ولي اگه روابطمون بهتر نشه همسرم يه جور ديگه ميکنه تا من مجبور بشم بهتر کنم يعني بجاي اينکه خوش و خرم بياد جلو مثل بچه ها قهر ميکنه و بعد کاملا بي تفاوت و بد ديد نميشه با داد و بيداد و فحش و حتي شده کتک کاري سعي ميکنه من ديگه رابطه رو بهتر کنم اينم بگم هميشه من عذر خواهي نميکنم بلکه پا پيش ميذارم و بعد تو بعضي مواقع حرفام رو ميزنم ، اين هميشه پا پيش گذاشتنه که داره اذيتم ميکنه و همسرم اينو بلد نيست و يا خيلي براش سخته، فکر ميکنم يه جورايي ميخواد نشون بده اين منم که پيشش کم ميارم يا بهش محتاجم يا شايدم اشتباه ميکنم، مثلا اگه الان زنگ نزنم بد جور ناراحت ميشه و در واقع همون حس قهر کردن از طرف من رو خواهد داشت و متاسفانه بد جوري بهم ميريزه، چيکار کنم؟ دلم نميخواد بخاطر هر کاري که حتي خود اون هم مقصر باشه من منت بکشم و دعوا و همه چيز رو فيصله بدم.

    دوست عزيزم سلام
    بايد بگم در مورد امتحان کردن بله بارها و بارها امتحان کردم ولي ميدونيد نتيجه چي بود اون هي بدتر و بدتر کرد مثلا خونه مامان اينا نذاشت برم، فحشهاي بدي بهم ميداد، کلاسي اگه داشتم لج ميکرد و نميذاشت برم، جاي خوابش رو عوض ميکرد، تنهام ميذاشت تو خونه، چيزي رو بهونه ميکرد و همون ميشد براي ناسزا گفتن و تحقيرم و اگه زياد ادامه پيدا ميکرد شايد کار به کتک کاري هم پيش ميرفت من از همين هاس که ميترسم، خيلي چون وقتي به اون مرحله ميرسه آروم کردنش سخته و حالا حالا حرفم رو قبول نميکنه و زندگي ميشه يه جهنم واقعي و اون موقع اگه حق با منم باشه و يه ذره احتمال بدم حق رو به من بده اون موقع همون يه ذره هم محاله و از بين ميره.

  12. #48
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 27 دی 92 [ 02:28]
    تاریخ عضویت
    1389-2-06
    نوشته ها
    513
    امتیاز
    5,622
    سطح
    48
    Points: 5,622, Level: 48
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 128
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,129

    تشکرشده 1,123 در 399 پست

    Rep Power
    65
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    والا نمیتونم ازت بخوام اینکارو بکنی
    اما اگه من جای تو بودم(چون کمی رگ لجبازی دارم) حداقل یه بار تا آخرش میرفتم
    البته شما باید خودت تصمیم بگیری
    قبل هر کاری با مشاوری که قراره بری مشورت کن.باز شاید اون بهتر بتونه کمکت کنه

  13. کاربر روبرو از پست مفید lvlahtab تشکرکرده است .

    lvlahtab (سه شنبه 28 اردیبهشت 89)

  14. #49
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 دی 93 [ 13:21]
    تاریخ عضویت
    1388-8-13
    نوشته ها
    302
    امتیاز
    6,606
    سطح
    53
    Points: 6,606, Level: 53
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    396

    تشکرشده 407 در 170 پست

    Rep Power
    45
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    از دوستان نميخوان نظر بدن؟ من الان چيکار کنم؟تا فردا چيکار کنم؟بازم فعلا من پا پيش بذارم؟

  15. #50
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 27 دی 92 [ 02:28]
    تاریخ عضویت
    1389-2-06
    نوشته ها
    513
    امتیاز
    5,622
    سطح
    48
    Points: 5,622, Level: 48
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 128
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,129

    تشکرشده 1,123 در 399 پست

    Rep Power
    65
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    ببین می می جان
    یه راهی هست بهتر از ناز کشیدنه اما مشابه اون
    تو با شوهرت قهر نکن.هروقت ناراحتت کرد سعی کن اون جلو بیاد
    اما اگه نیومد قهر نکن.پا هم پیش نذار
    فقط در ظاهر و در حد نیاز باهاش تعامل کن.
    رک و پوست کنده بگم زیاد باهاش صمیمی نشو اما قهر هم نباش تا بهانه دستش بدی
    طبیعی رفتار کن.انگار نه انگار.زیاد هم رو موضوع مورد بحثتون زوم نکن
    بحث با ادم غیر منطقی اتلاف وقت وانرژیه فقط
    منتظر خبرهات هستم


  16. کاربر روبرو از پست مفید lvlahtab تشکرکرده است .

    lvlahtab (سه شنبه 28 اردیبهشت 89)


 
صفحه 5 از 29 نخستنخست 12345678910111213141525 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: شنبه 07 بهمن 96, 00:37
  2. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: سه شنبه 04 فروردین 94, 19:00
  3. چرا همه دوستام باهام قهر میکنند؟
    توسط کیت کت در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: شنبه 16 اسفند 93, 19:33
  4. دوستان کمک یه مشاور میخوام برا دوستام معتاد به استمناء (جلق) شدن
    توسط infodltube در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: سه شنبه 10 اردیبهشت 92, 00:07
  5. من و دوستام
    توسط بالهای صداقت در انجمن داستان و حکایت آموزنده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 06 آبان 89, 12:39

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:41 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.