به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 29 نخستنخست 12345678910111222 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 283
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 شهریور 99 [ 16:54]
    تاریخ عضویت
    1387-12-29
    نوشته ها
    359
    امتیاز
    14,355
    سطح
    77
    Points: 14,355, Level: 77
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    655

    تشکرشده 679 در 210 پست

    Rep Power
    52
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    به نظر مياد شما از ابزار "مقايسه" خيلي زياد توي محاوراتتون استفاده مي كنيد. اگه در ارتباط كلامي به همسرتون هم همينطور باشه، خيلي طبيعيه كه ايشون يه حالت تدافعي و تهاجمي نسبت به شما پيدا كنن.
    "مقايسه" خوبه، به شرطي كه "دروني" باشه. نه اينكه دايم "تكرار" بشه.

  2. 2 کاربر از پست مفید mostafun تشکرکرده اند .

    mostafun (پنجشنبه 24 تیر 89)

  3. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 07 مرداد 91 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1386-12-12
    نوشته ها
    145
    امتیاز
    4,460
    سطح
    42
    Points: 4,460, Level: 42
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 90
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    66

    تشکرشده 70 در 43 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    عزیز من...
    می می خوبم.
    چرا اجازه میدی همسرت تو رو همیشه مقصر بدونه..چرا اجازه میدی به تو ایراد بگیره؟؟

    من هم تا مدتی بعد از ازدواجم کمی ناراحت بودم از این موضوع ها...چون همون نکات مثبتی که در خودم میدیدم برای اون مثبت نبود..و البته این تفاوت فرهنگی بود..اما من بهش اجازه ندادم با این اخلاقاش روحیه من رو بیشتر از این تضعیف کنه...افسرده شده بودم...باهاش صحبت کردم..می می عزیزم..این رو بدن برای اینکه برای کسی عزیز باشی اول خودت باید برای خودت عزیز باشی...کسی رو مسئول شاد کردن خودت ندون..خودت برای شادی خودت تلاش کن..نگذار کسی این شادی رو به هم بریزه...چرا احازه میدی همسرت روی تو دست بلند کنه؟
    می می عزیزم هیچ کس حق این کار رو نداره و این رو بدون فقط خودت هستی که تعیین کننده رفتار طرف مقابل با خودت هستی..
    در مورد مسائل مالی اگر به نظرت می رسه همسرت سخت گیری میکنه با هاش بعد از آروم شدن این موضوع صحبت کن..به اون بگو با توجه به در آمدتون نیاز مالی تو هم بیشتره..
    بهش بگو شما کار میکنین که از زندگی لذت ببرین پس از این پول در کنار پس انداز برای بهتر کردن کیفیت زندگی استفاده کنین...
    بگذار بفهمه تو هم دلت میخواد توی مسائل مالی همراهش باشی .نه اینکه تو رو مقابل خودش ببینه... بگو من برای پیشرفت زندگیمون همیشه تلاش میکنم ..بگذار احساس کنه تا با مدیریت مالی اون مخالف نیستی اما دلت میخواد تو هم شریک باشی...
    می می عزیزم....باز هم تکرار میکنم...با عذر خواهی این مسئله حل نمیشه....فقط باز هم کار تو اشتباه به نظر می یاد و اون خودش رو بی تقصیر میبینه...
    پس بگذار بفهمه که تو هم از این برخوردش ناراحت شدی... و اون هم کمی ناز تو رو بکشه....
    منتظر خبرای خوبت هستم...
    شاد باشی

  4. 4 کاربر از پست مفید نجوا تشکرکرده اند .

    نجوا (شنبه 04 تیر 90)

  5. #13
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 دی 93 [ 13:21]
    تاریخ عضویت
    1388-8-13
    نوشته ها
    302
    امتیاز
    6,606
    سطح
    53
    Points: 6,606, Level: 53
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    396

    تشکرشده 407 در 170 پست

    Rep Power
    45
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    mostafunعزيز ممنونم اول اينکه بايد بگم من نسبت به همسرم به ندرت تو حرفام پاي مقايسه رو وسط ميار و اون بيشتر درگيره،و بعد اينکه بارها و بارها تلاش کردم و بازم ميکنم ، چيکار کنم همه شما درست ميگيد ولي باور کنيد عمليش تقريبا غير ممکنه ، وقتي يه نفر خسيس باشه، خسيس هست و نميتونم اونو عوض کنم فقط حسرت خيلي چيزها رو بايد داشته باشم و براي اينکه کار بالا نگيره هميشه سکوت کنم،الان که اينو مينويسم باور کنيد مغزم هنگ کرده،فقط هي اين سوال تو ذهنم مياد و از خدا ميپرسم آخه چرا؟ آخه براي چي؟ من نه سختي اين امتحان رو ميخوام نه اينکه تحمل کنم تا ثواب نصيبم بشه،بخدا حس ميکنم ديونه شدم، کنار اومدن با همچين فردي سخته، فردي که خودش خيلي خوب آشنا به حقوق انسانها و بخصوص حقوق زنه،متاسفانه انعطاف پذيري در مورد رفتارش با من صفره و به هيچ وجه درست بشو نيست، ميترسم از شدت عصبي شدنم بذنه داغون بشم و سکته اي ،ام اسي چيزي بگيرم،اونهم با خيال راحت کيف کنه ، نجواي عزيز بخدا هزاران بار باهاش حرف زدم، بهش همه اينا رو گفتم ولي آخر سر اون بدهکار ميشه و ميگه خيلي نمک به حرومي و خيلي بي انصاف،ميگه من رعايت تعادل رو ميکنم ولي تو زياده خواهي، آخه شما بگيد اين زياده خواهي که من تو اين يه سال ازدواجمون فقط يک دست لباس راحتي خونه خريدم اون هم تو خريد عروسي با کلي منت،هر چي بوده اکثرش رو از خونه بابام اينا که تو مجردي ميپوشيدم آوردم، نگيد تقصير خودته نبايد مياوردي که مجبور شدم بيارم،اينقدر سرکوفت زد تا مجبور شدم لباسهاي کهنه ام رو بيارم بپوشم، شايد خيلي زشت باشه اينو بگم و يه جورايي خلاف قوانين ولي ميخوام بدونيد تا چه حد رفتارش زشته ،ميدونيد تو اين مورد بهم چي ميگه؟ميگه : براي خونه لباس نميخواد بخري که با همين لباس زيرها تو خونه بچرخ بيخودي هم پول لباس نميديم،مهم لباس بيرونه که ميگيريم، حالا حساب کنيد يکي تو 24 ساعت مدام بگه، به فکر پس انداز نيستي که ،به فکر زندگيت نيستي که ، پس انداز کنيم ، پس کي پس انداز کنيم؟ يا مثلا پيشنهاد ميده يه چيز فکستني براي من بخريم و من فبول ميکنم و بعد ميدونيد چيکار ميکنه؟ ميگه : ميخواستم امتحانت کنم ببينم به فکر آينده و پس انداز هستي يا نه؟ ولي متاسفانه خيلي خوداخواهي و اصلا به فکر زندگيت نيستي ، ديگه مجبور شدم نه خودم چيزي بخوام و نه چيزي پيشنهاد داد موافقت کنم ، براي خودم متاسفم، خيلي خيلي ،حکمت کار خدا رو نميدونم و هر چقدر ميخوام ديدم رو به زندگيم عوض کنم و خودم رو راضي نشون بدم نميشه چون ابعاد منفيش تو زندگيم اينقدر زياده که مثبتش به چشم نمياد، شايد کفره گفتنش ولي من از اين وضع زندگيم شاکيم و اگه تحمل ميکنم اول بخاطر خانوادمه بخصوص پدر و مادرم و دوم دنبال روزنه اميدي براي تغيير وضعت که بشه ميگردم واگر يه کم تو کشورو شهر محل زندگيم اين موضوع راحت تر هضم ميشد براي هميشه تمومش ميکردم،تو رو خدا دعام کنيد خيلي وضع روحيم خرابه و متاسفانه نبايد هيچي نبايد به همسرم نشون بدم چون بازم دعواست و بازم حرفش اينکه اين روزمون رو هم خراب کرديو حرفاي ديگش.302::

  6. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 07 مرداد 91 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1386-12-12
    نوشته ها
    145
    امتیاز
    4,460
    سطح
    42
    Points: 4,460, Level: 42
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 90
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    66

    تشکرشده 70 در 43 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    عزیز من...
    میدونی چر اینقدر خسته ای؟
    برای اینکه ناراحتی خودت رو بروز نمیدی...برای اینکه همش تو انعطاف به خرج دادی و گذشتی..من نمیگم این گذشت اشتباهه. اما من میگم هر کس ارزشی داره..خدا به تو برکت میده .درآمد داری پس از این درآمد به نحو احسن استفاده کن...حتما لازم نیست وقتی چیزی میخوای بخری با همسرت در میون بگذاری و یا از اون اجازه بگیری..اگر به نظرت واقعا نیاز داری بخر..احتیاج به توضیح نداره...
    می می عزیز..سطح توقعات هر کس و سطح نیازش رو خودش تعیین میکنه..همسر تو وقتی میبینه اصراری برای خرید نداری و یا خیلی پیگیر نیستی و خودت هم بدون اجازه اون نمیخری میگه حتما لازم نداره...
    می می عزیزم تو حقوق میگیری..پس یک روز بعد از اینکه حقوق گرفتی مستقیم برو بازار و مایحتاجت رو تهیه کن...این رو بدون اگر تو به فکر خودت نباشی و نیازهات رو سرکوب کنی هیچکس دیگه هم به فکرت نخواهد بود...
    خوشحال باش و زندگی کن.. در حد نیاز خرج کن و نه بیشتر ..اگر همسرت به تو توجه نمیکنه و اخلاق بد داره تو با توجه به خودت و اخلاق خوب سعی در حل مسئله نه پاک کردنش داشته باش...
    این رو بدون یا الان باید با این مشکل مواجه بشی و حلش کنی یا همیشه یک آدم افسرده خواهی بود.
    می می عزیزم با توکل به خدا و کمک مشاور این مساله حل میشه.
    شاد باشی

  7. کاربر روبرو از پست مفید نجوا تشکرکرده است .

    نجوا (دوشنبه 06 اردیبهشت 89)

  8. #15
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 دی 93 [ 13:21]
    تاریخ عضویت
    1388-8-13
    نوشته ها
    302
    امتیاز
    6,606
    سطح
    53
    Points: 6,606, Level: 53
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    396

    تشکرشده 407 در 170 پست

    Rep Power
    45
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    اينقدر حالم بده که به چيزي جز تنفر از همسرم و دعا که يا من يا شوهرم يکيمون بميريم و از دست هم راحت بشيم فکر نميکنم ، دائم از خدا اين سوال رو ميپرسم که من چيکار کردم؟چرا نبايد همسر خوبي داشته باشم؟بابا اينهمه خصوصيت بد، اگه دست بزن داره ، اکه حساسه ، اگه عفت کلام نداره ، اگه آدمه عصبيه ، ديگه خساستش چيه ديگه ، پدرم تو اين مدت دراومده ، بخدا اينقدر از تو اين مدت ناراحتي ديدم که فقط دلم ميخواد ميتونستم تا دلم ميخواد بزنمش ، سرش هوار بکشم و بعد اونقدر التماسم بکنه و خواهش ازم بکنه تا حالش سر جاش بياد، ازش متنفرم ، با اينکه يه سال از ازدواجمون گذشت ولي انگار 70 سال باهاش بودم، جديدا ديگه اصلا طاقت کاراش رو ندارم و مدام سردهاي بدي ميگيرم ، حوصله هيچ کس و هيچ کاري رو ندارم تو ظاهر شايد به نظرم کاري يا حرفي خوشحالم کنه ولي از درون برام هيچ تفاوتي نداره، دلم ميخواد يه جايي ميرفتم که دست شوهرم بهم نرسه و تا آخر عمر به غلط کردن بيفته ، آروم و بي سروصدا سرم مينداختم پايين و زندگيم رو ميکردم بدون همسرم بدون هيچ مردي تو زندگيم راستش همسرم کاري کرده که از همه مردا بيزارم و همش حس ميکنم همشون يه جورايي دارن سر زنهاشون رو کلاه ميذارن ، وقتي سر چيزهاي بيخودي چه آتيشي به پا ميکنه حالم ازش به هم ميخوره و فقط ناله و نفرينش ميکنم که فردا روزي يه جايي ماشيني چيزي بهش بزنه يا بميره يا تا يه مدت زمين گير بشه و من يه نفس راحت بکشم، خواهر بزرگش و مامان وباباش رو نفرين ميکنم که خدا همچين گرفتارشون کنه طوري که اين بلا رو سر من آوردن و چه تعريف و تمجيدهايي از برادر و پسرشون کردن که من فکر کردم خوشبخت ترين دختر خواهم بود و تو اون مدت کوتاه واقعا خودش رو خوب نشون داد که من محال بود باورم بشه يه همچين آدميه ، ميدونم ناشکري ميکنم و اگه اين جوري بکنم ممکنه خدا قهرش بگيره و بدتر از سرم بياره ولي خوب چرا نبايد بهترش سرم بياد و بدترش سرم بياد من که هميشه از خدا خواسته بودم که همچين شوهري نصيبم نکنه و دقيا از همون چيزهايي که بدم ميومد سرم اومد، هر توهيني ،هر خفتي ...، آرزو ميکنم همون جور که همسرم به من سخت ميگيره و خيلي از چيزها رو از من دريغ ميکنه خدا همچين بهش سخت بگيره که تا آخر عمرش هم يادش بمونه ، فقط از خدا ميخوام يا کمک کنه تا زودتربهتر بشه و اگه درست شدني نيست زودتر اون رو هم تو اين دنيا عذاب بده که من طاقتم ديگه طاق شده(خدا جونم منو ببخش که اين همه از زندگيم آه و ناله ميکنم و به بدتر از اين دچارم نکن که طاقت ندارم)

  9. #16
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    سلام می می نازنین

    حقیقت این است که من تمام مطالب تو را خوانده ام و در جریان زندگی ات هستم .

    به نظر من هر فردی خود مسئول زندگی خود است .این زندگی شامل حال عادات - افکار- احساسات و عملکرد هاست .

    نمی خواهم شعار بدهم گاهی خود من هم از دستم در می رود ولی باز هم تمرین می کنم و خطا و اشتباهات خود و سهم خود از آنچه روی می دهد را می پذیرم و احساس بهتری نسبت به اطرافیان و خودم را تجربه می کنم .
    حرفهای تکراری - ناله کردن های تکراری - حس نارضایتی تکراری - قهرهای تکراری و....همه و همه عادت فکر ی و تحلیلی و بر اساس آلودگی و تعصب و باید و نبایدهایی است که درسر کودک درون کوبیده می شود و به او فشار می اورد .

    وای از این حالت نفسانی والد محترم که چه باید و نباید های صفت و سختی برای ماتعیین میکند و وای از این پیش نویسهایی که خودمان در کودکی نوشته ایم و با کوچکترین فشاری به درون این پیش نویسها حل داده می شویم و وای به درون انسان که اگر رهایش کنیم چه بلایی که به سر انسان نمی اورد و اگر رشد یابد و درک شودچقدر زندگی کردن زیبا و عمیق و دوست داشتنی می شود .

    به نظر من این همسر تو نیست که به تو فشار می آورد بلکه تو زیر فشار این کودک + عادات فکری + والد محترم و.... صد البته امواج منفی هستی .

    و تا زمانی که اوضاع درون خودت اینچنین است تو در رابطه با همسرمحترم موفق نخواهی بود .
    به تکرار 70-80 در صد حرفهای تو در مورد همسر محترم را پذیرفته ام .

    اما تو هم وابسته به شرایط بیرونی هستی . یعنی اگر شوهرت خوب باشد و درست برخورد کند حال تو خوب است اما اگر رفتاری بدی از او سر بزند تو هم به هم می ریزی و....
    و ماشالله از این عادت فکری تمبر جمع کردن و تفسیرهایی که با تماشای آلبوم تمبرهایت می کنی .

    دوست داری برای تو هم همین پست آخرت را امواج منفی اش را استخراج کنم تا ببینی که با نیروی مغز و انرژی که به کائنات می فرستی چه منوی جالبی از خواسته هایت را به کائنات سفارش می دهی ؟! منفی فکر کردن هم عادت است حتی اگر در شرایط سخت باشد .

    اينقدر حالم بده که به چيزي جز تنفر از همسرم و دعا که يا من يا شوهرم يکيمون بميريم و از دست هم راحت بشيم فکر نميکنم
    چرانبايد همسر خوبي داشته باشم؟
    بابا اينهمه خصوصيت بد، اگه دست بزن داره ، اکه حساسه ، اگه عفت کلام نداره ، اگه آدمه عصبيه ، ديگه خساستش چيه ديگه
    ازش متنفرم
    دقيقا از همون چيزهايي که بدم ميومد سرم اومد،


    و....هر خطی که نوشته ای سرشار از نارضایتی و عرض اندام تمام قد کودک سازگار منفی است .

    و اما با همه ی امواجی که فرستادی به جمله ی آخرت توجه کن !!

    خداجونم منو ببخش که اين همه از زندگيم آه و ناله ميکنم و به بدتر از اين دچارم نکن که طاقت ندارم)


    این جمله هم هر چند رو به خداوند است و لی پیامی که در آن روبه خدا ارسال میکنی درست نیست و اشکال دارد .

    راهکار تو در درجه ی اول این است که کودک درون خودت را آرام کنی و به اومحبت و توجه کنی و تحویلش بگیری.

    و از وضعیت " من خوب و او بد" به زندگی ات و و خودت و همسرت نگاه نکنی و اگر خیلی در فشار هستی یادت باشد که تو قادر به انتخاب و تصمیم گیری هستی اما این انتخاب و تصمیم گیری در درجه ی اول باید از خود تو شروع شود و با انتخاب راه در تغییر احساسات - افکار و عملکردها در طی زمان مناسب و به مرور تصمیمات خود را عملیاتی کنی .

    کتاب :وضعیت آخر

    نوشته : توماس هریس
    ترجمه: اسماعیل فصیح

    را حتما بخوان

  10. 3 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (دوشنبه 06 اردیبهشت 89)

  11. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 13 بهمن 90 [ 01:46]
    تاریخ عضویت
    1388-12-03
    نوشته ها
    202
    امتیاز
    2,945
    سطح
    33
    Points: 2,945, Level: 33
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 105
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    357

    تشکرشده 353 در 156 پست

    Rep Power
    35
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    می می عزیز متاسف شدم که مشکلاتت را خواندم.
    من هم با نظر انی جان موافقم.به نظرم شما هم در این زندگی و در ساختنش مسئول هستی و تمام تلاشت را بگذار که این قدر مسائل و امواج منفی را به سمت خودت جذب نکنی.
    می می عزیزم سعی نکن تمام مسئولیت ها را به گردن دیگران بندازی شما هم در این ازدواج مقصر بودی و هرچه که دیگران گفتند یا نگفتند به پای خودشون اما شما خودت هم شناخت لازم را قبل ازدواج پیدا نکردی و این نداشتن شناخت تنها و تنها تقصیر خودت است.
    حالا ازدواج کردی با تمام ناشناخته ها و تمام منفی ها و تمام بدی ها(البته از نظر خودت چون الان دیدت منفیه)
    راه حل چیست؟ آیا راه حل نفرین کردن و گریه و زاری و من بدبختم و من بیچاره ام و غر زدن و اون بدترینه و همه چیز بده و ایناست؟
    میمی عزیزم دیگه اخرین مرحله طلاقه دیگه مگه نه؟ چه فرقی می کنه که شما الان طلاق بگیری یا 5 سال دیگه؟
    به نظر من به جای این همه فکر منفی پاشو و شروع کن
    اگر قبل از ازدواج اشتباه کردی الان دیگه اشتباه نکن. تمام تلاشت را بگذار که زندگیت را به سمت مثبت بچرخانی
    یا یک سری از رفتارهای همسرت کنار بیا و فعلا آنها را در نظر نگیر و تمامی تلاشت را بر روی یک سری دیگر از رفتارهای خودت و همسرت بگذار.نه با غرغر کردن نه با تحقیر کردن و نه با معذرت خواهی های بی مورد و ...
    با مطالعه و کمک گرفتن.
    مطمئن باش با این کارها چیزی از دست نمی دهی

  12. کاربر روبرو از پست مفید mahsa_mhmh تشکرکرده است .

    mahsa_mhmh (دوشنبه 06 اردیبهشت 89)

  13. #18
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 دی 93 [ 13:21]
    تاریخ عضویت
    1388-8-13
    نوشته ها
    302
    امتیاز
    6,606
    سطح
    53
    Points: 6,606, Level: 53
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    396

    تشکرشده 407 در 170 پست

    Rep Power
    45
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    ممنونم دوستان خوبم واقعا ممنون
    اما آني عزيز در مورد صحبتهاتون و مهساي عزيز ، من چيکار بايد بکنم چيکار، بخدا ديگه نميدونم چيکار کنم که درست نتيجه بده حرفاتون خيلي خوبه ولي بهم بگيد چيکار کنم و جطور باهاش رفتار کنم؟ مثلا ديروز سر يه موضوع الکي دعوا راه انداخت ،البته بگم قبلش يکي دو ساعت پيش از خونه باباش اينا اومده بود و اونجا با باباش حرفش شده بود و البته دعوايي که با من شروع کرد ربطي به اون موضوع نداشت اما فقط حرف خودش رو زد و فحش داد و حرف منو اصلا نمي فهميد چي ميگم؟ آخرش هم يه مشت طرفم حواله کرد و بلند شد رفت ، منم رفتم و وضو گرفتم و کلي اونجا گريه کردم و موقع خوابيدن هم کلي ولي طوري که همسرم نفهمه ، امروز هم باهام قهره و چون هر روز تو اداره به هم زنگ ميزديم و اکثر موقع ها هم من زنگ ميزدم تا الان تماسي نگرفتم فاگه زنگ نزنم بدتر لج ميکنه و اگه هم بهش زنگ بزنم حس ميکنم بازم حق رو به خودش ميده ، چيکار کنم؟

  14. #19
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    سلام می می
    صبح قشنگ بهاری ات بخیر دختر خانم
    مسئله ای که در زندگی تو وجود دارد این است که حالت تقابل و تهاجم در آن به وجود آمده و همسرت هم از یک وضعی مثل خودت برخوردار است. اما من به همسرت کاری ندارم .

    و ام کسی که قهر می کند توقع نوازش و توجه و کسب امتیاز دارد .

    اما

    این برخورد تو ست که می تواند مانع راه انداختن بازی قهر وی شود که البته خودت هم اهل بازی هستی و دانسته و یا ندانسته وارد بازی می شوی و یا بازی را شروع می کنی و منجر به قهر او می شوی

    اما نوازش و توجه که لازم نیست همیشه مستقیم باشد و تو می توانی از روش نوازش غیر مستقیم و حتی شرطی هم استفاده کنی اما روش شرطی مستقیم در حال حاضر برای تو جواب نمی دهد و کار را خرابتر می کند


    لازم نیست با حالات نفسانی سازگار منفی اقدام به آشتی کنی ( همان روشی که تا به امروز در پاره ای ازموارد داشته ای )بلکه کاملا باسیاست و درایت میتوانی سر صحبت را به بهانه ای با او باز کنی و در درجه ی اول ذهن او را به سمتی سازنده و مفید منحرف کنی .

    و مثلا مسئولیتی از او بخواهی ویا راهنمایی فکری از او بگیری و بعد هم اقدام به تشکر و نوازش و توجه کنی و....( به نوعی مهم بودن او و نقش او در زندگی ات را به خاطرش بیاور ی )

    تا بعد سر فرصت که سرکیف بود بتوانی به روش پیشنهادی و فوق العاده ی آقای سنگ تراشان حرف اصلی را به وی بزنی که خواست و نظر خودت هم در آن جملات به شکل واضح و روشن و قشنگ وجود داشته باشد .

    آقایان بسیار فهیم هستند و اگر پیام به درستی ارسال شود آن را دریافت می کنند و پاسخ و واکنش نشان می دهند .



    [color=#FF0000]و اما باز موج منفی و باز عادت منفی در مهاوره و جایگاه من بی تقصیر و......توجه کن .


    بخدا ديگه نميدونم چيکار کنم که درست نتيجه بده ( تو قادری که تمام راه ها را بروی و درست ترین پاسخ را پیدا کنی زندگی همین است . چه کس گفته که زندگی کردن مثل فرو دادن و بلعیدن یک هلوی پوست کنده است ؟!!)

    ديروز سر يه موضوع الکي دعوا راه انداخت ( سهم تو در این دعوا چقدر بود ؟! او راه انداخت اما تو چقدر هیزم زیر آتش گذاشتی . دعوا و مشاجره یک سویه نیست و همیشه دو سر دارد .به قول قدیمی ها اره بده تیشه بگیر !!!!

    ،البته بگم قبلش يکي دو ساعت پيش از خونه باباش اينا اومده بود و اونجا با باباش حرفش شده بود و البته دعوايي که با من شروع کرد ربطي به اون موضوع نداشت .
    ( کاری به جنسیت همسرت که مرد است نداریم و به درست و غلط هایش هم کاری نداریم . یک انسان به هر دلیلی اعصابش زیر فشار بوده واکنش تو در مقابل این آدم چگونه بوده است ! او را چقدر درک می کنی ؟! چقدر در آرام کردن او در حالت اتکا متقابل ( کار و درک گروهی ) تلاش می کنی ؟!



    اما فقط حرف خودش رو زد و فحش داد و حرف منو اصلا نمي فهميد چي ميگم؟
    (چقدر او را تحویل گرفتی ؟! فکر می کنی پافشاری برای اینکه او حرف تو را در آن لحظه بفهمد نتیجه بخش است ؟! خدا وقت دیگر برای فرو کردن حرف در کله ی او را از تو گرفته بود که فکر می کردی همان موقع باید بفهمد تو چه می گویی ؟! پس صبر و درایت تو کجا رفته ؟!)

    آخرش هم يه مشت طرفم حواله کرد و بلند شد رفت ، منم رفتم و وضو گرفتم ( چرا همین وضو گرفتن را بهانه ایی برای تغییر مسیر فکر و احساس و گفتگو قرار ندادی و کار که بیخ پیدا کرد و به تغییر مسیر فکر و احساس و عملکرد خود افتادی . بماند که او هم قبل از حواله کردن مشت می توانست از خانه بیرون برود و فضای خودش را تغییر بدهد .
    ماشالله هر دو نفر استقامت خوبی در دعوا کردن و ختم آن به تراژدی غم انگیز دارید


    چون هر روز تو اداره به هم زنگ ميزديم و ...( به به قسمتهای خوشحال کننده و داشته های انسان که باعث انرژی گرفتن می شود اما چون عادت نداریم قدر داشته هایمان را بدانیم و اذعان و سپاسگزار باشیم و در نتیجه فراوانی داشته هایمان را افزون کنیم خیلی کوتاه و گذرا و.......از سر آن می گذریم .[/color]

    قسمت آخر پستت را هم همان اول جواب دادم تا بدانی که باید چه بکنی خانم و همسر و زن مهربان و دوست داشتنی .

  15. 2 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (دوشنبه 06 اردیبهشت 89)

  16. #20
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 دی 93 [ 13:21]
    تاریخ عضویت
    1388-8-13
    نوشته ها
    302
    امتیاز
    6,606
    سطح
    53
    Points: 6,606, Level: 53
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    396

    تشکرشده 407 در 170 پست

    Rep Power
    45
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    آني و ساير دوستان تالاري عزيز سلام
    بابت همه کمکهاتون جدا ممنون ، آني عزيز يه خواهشي داشتم شما در جريان مشکلات بنده هستيد و يه سري راه کار معرفي کرديد ، ميخواستم خواهش کنم اگه ميشه مثالهاي عملي بيشتري برام بگيد تا بتونم از اونها تو زندگيم استفاده کنم ، حق با شماست وقتي همسرم خوبه من خوبم و وقتي بده من چندين برابر بدتر از اون و متاسفانه خيلي سعي ميکنم موضوع رو با هم حل کنيم و حتي تو بعضي مواقع خودمو ميزنم به بي خيالي ولي وقتي همسرم سر چيزهاي جزئي هم حساسيت پيدا ميکنه که براي من کاملا بي معنيه و به نظرم خيلي مسخره است که همچين برداشتي از مثلا فلان کارم يا فلان عملم ميکنه که براي من محاله تو ذهنم همچين چيزهايي برداشت بشه ناراحتم ميکنه و متاسفانه خيلي سخت قبول ميکنه که داره اشتباه فکر ميکنه داغونم ميکنه و بازم متاسفانه از لحاظ روحي خيلي آسيب ميبينم خيلي، طوري که رو جسمم هم تاثير ميذاره بي اشتها ميشم و ظاهرم رفته رقته بد و بدتر و کسل تر ميشه و ديگه حوصله هيچ کاري رو پيدا نميکنم و ولي همسرم قبول نميکنه که اينها هم بخاطر طرز برخورد خودشه و دائم ناراحته که چرا من به خودم نميرسم و اونطور که بايد و شايد دل نميسوزونم ، آ خه شما بگيد چطور و چه جوري ميتونم تو لحظات بحراني زندگي خوخوري نکنم با فردي که مدام ميخواد آتو بگيره و گير بده و زندگي رو هم براي خودش و بيشتر براي من سخت گرفته؟ من آدمي نيستم که ناراحتيها رو تو دلم نگه دارم ولي مگه ميشه بعضي چيزها رو فراموش کرد سختگيريهاي همسرم تو خرج کردن تو دوران نامزدي و تو عروسي ، دعواهايي که با من ميکرد و منو به زياده خواهي متهم ميکرد دريغ از اينکه من واقعا نسبت به ديگران کمتر توقع داشتم ، دائم در حال حساب و کتابه ، راحت نميشه چيزي ازش خواست با اينکه منم مثل اون پول تو اين خونه ميارم و اون موقع بدتر از خيلي ها نگاهم به دست اونه و به کرمش که چقدر ميخواد برام خرج کنه ، منکه نميدونستم يه همچين اخلاقي خواهد داشت چرا که بهترين الگوهام برادرها و بابام بودن که با اينکه همسرهاشون خانه دارن چقدر براي اونها مايه ميذارن فکر ميکرد همسر منم مثل اونهاست و نميتونم باور کنم که همسرم خسيس باشه و يا دست بزن داشته باشه و يا اونقدر حساس که دست خيلي از خانمهاي حساس رو هم از پشت بسته ، آخه جالبه با وجود حساسيتهاي بي موردش، اکثر موقعها خودش رعايت نميکنه ولي انتظار داره ،ديروز خيلي سعي کردم برم مشاوره ولي نتونستم چون کلاس زبان داشتم خواستم نرم و برم مشاوره ولي همش ميترسيدم نکنه تعقيبم بکنه؟ حتي نکنه رديابيم بکنه؟(بايد بگم همسرم راحت ميتونه اين کارا رو بکنه چون با کارش مرتبطه)و آخر سر هم از ترسم نتونستم برم و چه خوب که نرفتم چون زنگ زد و گفت بعد کلاس مياد دنبالم در صورتي که خودش تو دانشگاه کلاس داشت و بخاطر هواي باروني ميخواست بياد دنبالم که منو برسونه خونه ( هم بخاطر اينکه خيس نشم و مهم تر از همه اينکه پول به آژانس ندم که برگردم خونه ، چون مسيرم از کلاس تا خونه به نسبت طولانيه و از اون جايي که اون مسير تاکسي خور نيست بايد آژانس بگيرم بخاطر اينکه پول آژانس ندم پياده روي و ورزش کردن رو بهانه کرده و ميگه برا خاطر سلامتي خودت هم که شده اين مسير رو پياده برو و من تقريبا 50 دقيقه پياده روي ميکنم و 50 دقيقه هم برگشت ديروزچون هوا باروني بود احتمال ميداد من آژرانس بگيرم.) با همه اي تفاسير که تو کل نوشته هام از اول براتون شرح دادم خيلي خوشحال ميشم شما آني عزيز و همچنين ساير دوستان راه کارهايي رو بهم بگن که البته با وجود حساسيت بالاي همسرم زندگيم بهبود پيدا بکنه و البته اي رو هم بگم اگه بشه و اوضاع جور باشه حتما پيش مشاور خواهم رفت حتي شده تنهايي،

  17. کاربر روبرو از پست مفید مي مي تشکرکرده است .

    مي مي (پنجشنبه 09 اردیبهشت 89)


 
صفحه 2 از 29 نخستنخست 12345678910111222 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: شنبه 07 بهمن 96, 00:37
  2. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: سه شنبه 04 فروردین 94, 19:00
  3. چرا همه دوستام باهام قهر میکنند؟
    توسط کیت کت در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: شنبه 16 اسفند 93, 19:33
  4. دوستان کمک یه مشاور میخوام برا دوستام معتاد به استمناء (جلق) شدن
    توسط infodltube در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: سه شنبه 10 اردیبهشت 92, 00:07
  5. من و دوستام
    توسط بالهای صداقت در انجمن داستان و حکایت آموزنده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 06 آبان 89, 12:39

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:15 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.