نوشته اصلی توسط
Lord.Hamed
اما مادر می بینه یه فرزند احتیاج به کمک داره و این کار رو با محبت مخلوط میکنه ....
این که شما به رفتار مادر ایراد میگیرید ، اشتباه است ....
ضمن تشكر از توجه شما ؛
اين متنو كه خوندم ياد اين افتادم كه مادرم هميشه به من ميگه كه من دارم اشتباه ميكنم و تبعيضي دركار نيست.
يه مثال ميزنم :
مثلا از اونجايي كه من خيلي به خورد و خوراك اهميت نميدم و كمتر فرصت ميكنم برم سراغ خوردني ها مادرم ميگه وقتي كه ميبينم تو سراغ يخچال نميري (مادرم خطاب به من) و ميوه اي چيزي برنميداري من برات ميارم ولي خواهرت در اين مورد نيازي به توجه من نداره چون خودش در روز بارها ميره سراغ يخچال و هرچي خواست برميداره...
(مثالم خيلي درست حسابي نبود ولي فكر ميكنم بيانش لازم بود)
با تشكر از همه ي دوستان كه چند روزه زحمت ميكشن و راهنمايي ميكنن ؛ واقعا ممنونم...
يا حق.
نوشته اصلی توسط
gh.sana
خب يه دختر هم ميتونه بدون پيش اومدن اتفاق بدي با دوستاش بيرون بره....تمام اين جنگ و كدل هاي ناشي از عدم اعتماد والدين شما به خواهرتون هست...نميخوام بگم اين نگراني هاشون بي مورد هست اما خب خواهر شما هم 18 سالشه....به سني رسيده كه بتونه بد و خوب رو تشخيص بده ديگه اون دختر 10 ساله نيست كه با مامانش بره خريد...با مامانش بره گردش....هر ادمي علاوه بر خانوادش نياز داره دوستاني هم داشته باشه...
انگار شما هم زياد باورش ندارين و جهت فكري تون مثل مادرتون هست كه تا با دوستاش بره بيرون يه اتفاق بدي ميفته....
در گذشته خواهر شما چه اتفاقي افتاده؟چي باعث ميشه كه حقيقت رو از خانواده پنهان كنه؟
ظاهرا شما توضيحات منو كامل نخونديد !
همونطور كه گفتم يكي از عواملي كه به او اجازه داده نميشه با دوستاش بره بيرون اينه كه دوستان خوبي نداره...
شايد يكي از دلايل مخفي كاريهاش ترس از پدرم باشه .
اجازه بديد بيشتر از اين وارد جزييات نشم چون من عاشق خانوادم هستم و
دوست ندارم از خانوادم برداشت بدي بشه...
بهرحال بازهم ممنون.
يا حق.
علاقه مندی ها (Bookmarks)