به نظر من بعضی از دلخوری هایی که توی اوایل دوران نامزدی یا حتی اوایل ازدواج و بعضا تا بعد از چند سال زندگی مشترک به دلیل عدم آگاهی ها پیش میاد، باعث میشه که عروس یا داماد و احتمالا پدر و مادر دو نفر همیشه با احساسات بد با همدیگر برخورد کنن، و البته باز هم شاید ریشه ی این دلخوریها هم از اون باور قدیمی شکل میگیره که هیچ مادرشوهر یا مادرخانمی خیر داماد یا عروسش رو نمی خواد.
و البته میشه به بعضی از عدم مهارت ها در بزرگترها و نداشتن شناخت از نسل جدید و روابط و رفتارها و منش و برخوردها هم اشاره کرد.
که در مورد موضوع اول خودم رو مثال میزنم، اینکه مادرشوهرم همیشه توی دوران نامزدی بخاطر دخترش مانع میشد از اینکه من و همسرم در یه اتاق بخوابیم و شاید 70 درصد مشکلات کوچیک و بزرگ بین من و همسرم دخالت ها و حساسیت های ایشون بود و با اینکه امروز 20 ماه از زندگی مشترک من و همسرم میگذره و مادرشوهرم مثل یه دختر با من برخورد میکنه و شاید خیلی هم خوب باشه اما من نمی تونم هیچ وقت ببخشمش و اون رو مثل یه مادر برای خودم بدونم چون احساس می کنم ظلم بزرگی در حق من و همسرم روا داشتند.
در مورد موضوع دوم هم باید خواهرشوهرم رو مثال بزنم که مادرشوهرشون چون دختر ندارند از عروسها انتظار دارند که همیشه تمام و کمال کارها و خونه تکونی ها و آشپزیهاشون رو عروسهاشون انجام بدن و در صورت نادیده گرفتن این موضوع از طرف عروسها به شکل دلخوری و خودخوری و بعضا حتی تیکه و بحث هم پیش میروند.
علاقه مندی ها (Bookmarks)