به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 33
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 مهر 87 [ 11:35]
    تاریخ عضویت
    1387-2-29
    نوشته ها
    158
    امتیاز
    4,275
    سطح
    41
    Points: 4,275, Level: 41
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    84

    تشکرشده 88 در 53 پست

    Rep Power
    31
    Array

    RE: ياد و خاطره شهدا

    با تشکر از مطالب گرانقدر شما
    یاد خاطره ای از یک رزمنده افتاده ام که بد نیست شما هم بخوانید
    در یکی ازجنگهای اسلامی از میان مجروحین عبور می‌کردم. شخصی را دیدم که افتاده و لحظات آخرش را طی می‌کند. مجروح چون خون زیاد از بدنش برود تشنه می‌شود و آب می‌خواهد و رفتم یک ظرف آب آوردم که به او بدهم اشاره کرد که آن برادرم مثل من تشنه است آب را به او بدهید. رفتم به سراغ او، اوهم به دیگری اشاره کرد تا تا ده نفر بودند سراغ آخری که رفتم دیدم شهید شده و برگشتم و دیدم همه شهید شدند ودیگران را برخود مقدم داشتند.
    در شهادت هم از یکدیگر سبقت می گرفتند.

  2. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 01 آذر 89 [ 18:47]
    تاریخ عضویت
    1386-12-20
    نوشته ها
    114
    امتیاز
    4,323
    سطح
    41
    Points: 4,323, Level: 41
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 28 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: ياد و خاطره شهدا

    غایت خلقت جهان پرورش انسانهایی است که در برابر شدائد بر هر چه ترس و شک و تردید و تعلق است غلبه کنند و حسینی شوند.

    سید شهیدان اهل قلم شهید سید مرتضی آوینی

  3. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 01 آذر 89 [ 18:47]
    تاریخ عضویت
    1386-12-20
    نوشته ها
    114
    امتیاز
    4,323
    سطح
    41
    Points: 4,323, Level: 41
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 28 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: ياد و خاطره شهدا

    آنان را که از مرگ می ترسند از کربلا می رانند.

    شهید سید مرتضی آوینی

  4. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 آذر 87 [ 10:03]
    تاریخ عضویت
    1387-7-18
    نوشته ها
    139
    امتیاز
    4,268
    سطح
    41
    Points: 4,268, Level: 41
    Level completed: 59%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: ياد و خاطره شهدا

    سلام
    فكر كردم اگه اين شعرو توي اين تاپيك بنويسم بهتر باشه اميدوارم خوشتون بياد هر نظري داشتيد بگيد سعي ميكنم شعرهاي ديكه اي هم براتون بنويسم.
    اتل متل يه بابا
    كه اون قديم قديما
    حسرتشو ميخوردند تمومي بچه ها

    اتل متل يه دختر
    دردونه باباش بود
    هر جا كه بابا مي رفت دخترش هم باهاش بود
    اون عاشق بابا بود
    بابا عاشق اون بود به گفته رفيقاش بابا چه مهربون بود
    يه روز آفتابي
    بابا تنها گذاشتش
    عازم جبهه ها شد دخترو جا گذاشتش
    چه روزهاي سختي بود اون روزهاي جدايي چه سالهاي بدي بود ايام بي بابايي
    چه لحظه سختي بود اون لحظه رفتنش ولي بدتر از اون بود لحظه بر گشتنش
    هنوز يادش نرفته نشون به اون نشونه اونكه خودش رفته بود آوردنش به خونه
    زهرا به اون سلام كرد بابا فقط نگاش كرد اداي احترام كرد بابا فقط نگاش كرد
    خاك كفش بابا رو سرمه تو چشاش كرد هي بابا رو بغل كرد بابا فقط نگاش كرد
    زهرا براش زبون ريخت دوصد دفعه صداش كرد پيش چشاش ضجه زد بابا فقط نگاش كرد
    اتل متل يه بابا يه مرد بي ادعا ميخوان كه زود بميره تموم خواستگارا
    اتل متل يه دختر كه بر عكس قديما براش دل مي سوزونن تمومي بچه ها
    زهرا به فكر باباس بابا به فكر زهرا گاهي به فكر ديروز گاهي تو فكر فردا
    يه روز ميگفت كه خيلي براش ارزو داره ولي حالا دخترش زيرش لگن مي ذاره
    يه روز مي گفت دوست دارم عروسيتو ببينم ولي حالا دخترش ميگه به پات مي شينم
    مي گفت برات بهترين عروسي رو ميگيرم ولي حالا ميشنوه تا خوب نشي نميرم
    وقت غذا كه ميشه سرنگو ور ميداره يه زرده تخم مرغ توي سرنگ ميذاره
    گوشه لپ باباش سرنگ مي فشاره براي اشك چشماش هي بهونه مياره
    غصه نخور بابا جون اشكم مال پيازه بابا با چشماش ميگه خدا برات بسازه
    هر شب وقتي بابا رو مي خوابونه توي جاش با كلي اندوه وغم ميره سر كتاباش
    حافظو ور ميداره راه گلوش ميگيره قسم ميده حافظو خواجه بابام نميره
    دو چشمشو ميبنده خدا خدا ميكنه با آهي از ته دل حافظو وا ميكنه
    فال و ساهد فال به يك نظر مي بينه نمي خونه چرا كه هر شب جواب همينه
    ديشب كه از خستگي گرسنه خوابيده بود نيمه شب چه خواب قشنگي رو ديده بود
    تو يك باغ پر از گل پر از گل شقايق ميون رودي بزرگ نشسته بود تو قايق
    يه خورده اونطرف تر ميون دشت لاله بابا سوار اسبه مگه ميشه؟محاله
    بابا به آسمون رفت به پشت يك در رسيد با دستاي مردونش حلقه در رو كوبيد
    ندايي اومد از غيب دروازه رو وا كنيد مهمون رسيد از راه قصري مهيا كنيد
    وقتي بلند شد از خواب ديد كه وقت اذونه عطر گل نرگسي پيچيده بود تو خونه
    هي بابا رو صدا كرد بابا چشاش بسته بود ديگه نگاش نمي كرد بابا چقدر خسته بود
    آي قصه قصه قصه يه دختر شكسته كه دستاي ظريفش چند ساله پينه بسته
    چند ساليه كه دختر زرنگ وساعي شده از اون وقتي كه بابا قطع نخاعي شده
    نشونه بيعته پينه دست زهرا بهترين شفاعته نگاه گرم بابا .

    ضمنا دوستاي عزيزم وقت نمازاتون براي جانبازها و شيميايي ها خيلي دعا كنيد .
    التماس دعا

  5. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 01 آذر 89 [ 18:47]
    تاریخ عضویت
    1386-12-20
    نوشته ها
    114
    امتیاز
    4,323
    سطح
    41
    Points: 4,323, Level: 41
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 28 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: ياد و خاطره شهدا

    این شعر رو قبلا شنیده بودم و خیلی دوست داشتم داشته باشمش
    ازت ممنونم خیلی خیلی عالی بود

  6. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 آذر 87 [ 10:03]
    تاریخ عضویت
    1387-7-18
    نوشته ها
    139
    امتیاز
    4,268
    سطح
    41
    Points: 4,268, Level: 41
    Level completed: 59%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: ياد و خاطره شهدا

    سلام
    گفتم كه حالا نر گس خانم خوششاومده بود يكي ديگه از اشعار ابوالفضل سپهرو بنويسم
    اتل متل راحله اخموي بي حوصله مامان چرا گفت بگير از پدرت فاصله
    دلش هزار تا راه رفت بابا خسته كاره؟ مامان چرا اينو گفت؟ بابا دوسش نداره؟
    بايد اينو بپرسه اگه خسته كاره پس چرا بعضي وقتا تا نيمه شب بيداره؟
    نشونه بيداريش سرفه هاي بلنده شش ماه پيش تا حالا بغض ميكنه ميخنده
    شايد اونو نميخواد اگه دوستش نداره پس چرا روي تختش عكس اونو ميذاره؟
    با چشاي مريضش عكسو نگاه ميكنه قربون قدش ميره بابا بابا ميكنه
    با دست پر تاولش آلبومي رو كه داره از كنار پنجره ور ميداره مياره
    با ديده پر از اشك آلبومو وا ميكنه رفيقاي جبهه رو همش صدا ميكنه
    آلبوم عكس بابا پر از عكس دوستاشه عكسي هم از راحله ست تو بغل باباشه
    با ديدن اون عكسا زنده ميشه ميميره با ياد اون قديما بابا زبون ميگيره
    قربون اون موقع ها قربون اون صفاتون دست منم بگيرين دلم تنگه براتون
    از اون وقتي كه بابا دچار اين مرض شد مامان چقدر پير شده بابا چقدر عوض شد
    مامان گفته تو نماز برا بابات دعا كن دستاتو بالا ببر تقاضاي شفا كن
    ديشب توي نمازش واسه باباش دعا كرد دستاشو بالا بردو تقاضاي شفا كرد
    نماز چون تموم شد دعا به آخر رسيد صداي گريه هاي مامان تو خونه پيچيد
    دختركم كجايي؟ عمر بابا سر اومد وقت يتيم داري و غربت مادر اومد
    دختركم كجايي؟ بابات شفا گرفته رفيقاشو ديده و ما رو گذاشته رفته
    آي قصه قصه قصه يه دستمال نشسه خون سرفه بابا رو اين پارچه نشسته
    بعد شهادت او پارچه مال راحله ست دختري كه در پي شكست يك فاصله ست
    كنار اسم بابا زائر كربلايي يه چيز ديگه م نوشتن شهيد شيميايي

  7. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 01 آذر 89 [ 18:47]
    تاریخ عضویت
    1386-12-20
    نوشته ها
    114
    امتیاز
    4,323
    سطح
    41
    Points: 4,323, Level: 41
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 28 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: ياد و خاطره شهدا


    بازم ازت ممنونم (کاش دکمه تشکر درست بشه!!!:D)

  8. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 آذر 87 [ 10:03]
    تاریخ عضویت
    1387-7-18
    نوشته ها
    139
    امتیاز
    4,268
    سطح
    41
    Points: 4,268, Level: 41
    Level completed: 59%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: ياد و خاطره شهدا

    اتل متل یه بابا دلیر و زار وبیمار اتل متل یه مادر یه مادر فداکار
    اتل متل بچه ها که اونها رو دوست دارن آخه غیر اون دو تا هیچ کسی رو ندارن
    ما مان بابا رو می خواد بابا عاشق اونه به غیر بعضی وقتا بابا چه مهربونه
    وقتی که از درد سر دست میذاره رو گیجگاش اون بابا ی مهربون فحش میده به بچه هاش
    همون وقتی که هر چی جلوش باشه میشکنه همون وقتی که هر کی پیشش باشه میزنه
    غیر خدا ومادر هیچکسی رو نداره اون وقتی که بابا جون موجی میشه دوباره
    دویدم و دویدم سر کوچه رسیدم بند دلم پاره شد از اون چیزی که دیدم
    بابام میون کوچه افتاده بود رو زمین مامان هوار میزد که شوهرمو بگیرین
    مامان با شیون وداد میزد توی صورتش قسم میداد بابارو به فاطمه (س) به جدش
    تو رو خدا مرتضی زشته میون کوچه بچه داره میبینه تو رو به جون بچه
    بابا رو دوره کردن بچه های محله بابا یهو دویدو زد تو دیوار با کله
    هی تند وتند سرش رو بابا میزد تو دیوار قسم میداد حاجی رو حاجی گوشی رو بردار
    نعره های بابا جون پیچید یهو تو گوشم الو الو کربلا جواب بده به گوشم
    مامان دویدو از پشت گرفت سر بابارو بابا با گریه میگفت کشتند بچه هارو
    بعد مامانو هلش داد خودش خوابید رو زمین گفت که مواظب باشین خمپاره زد بخوابین
    الو الو کربلا پس نخودا چی شدن کمک میخوایم حاجی جون بچه ها قیچی شدن
    تو سینه وسرش زد هی سرشو تکون داد رو به تماشاچیا چشماشو بست و جون داد
    بعضی تماشا کردن بعضی فقط خندیدن اونهایی که از بابام فقط امروزو دیدن
    سوی بابا دویدم بالا سرش رسیدم از درد غربت اون هی به خودم پیچیدم
    درد غربت بابا غنیمت از نبرده شرافت وخون دل نشونه های مرده
    ای اونایی که امروز دارین بهش میخندین برای خنده هاتون دردشو می پسندین
    امروزشو نبینین بابام یه قهرمانه یه روز به هم میرسیم بازی داره زمونه
    موج بابام کلید قفل در بهشته درو کنه هر کسی هر چیزی رو که کشته
    یه روز پشیمون میشن که دیگه خیلی دیره گریه های مادرم یقه تونو میگیره
    بالا رفتیم ماسته پایین اومدیم دوغه مرگو میعاد و عقبی کی میگه که دروغه؟

  9. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 01 آذر 89 [ 18:47]
    تاریخ عضویت
    1386-12-20
    نوشته ها
    114
    امتیاز
    4,323
    سطح
    41
    Points: 4,323, Level: 41
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 28 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: ياد و خاطره شهدا

    جز گریه چیزی ندارم بگم.بازم ممنونم

  10. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 آذر 87 [ 10:03]
    تاریخ عضویت
    1387-7-18
    نوشته ها
    139
    امتیاز
    4,268
    سطح
    41
    Points: 4,268, Level: 41
    Level completed: 59%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: ياد و خاطره شهدا

    سلام نرگس خانم مهنهم وقتي اين شعرارو ميخونم خيلي متاثر ميشم
    خدايا!همه جانبازها وشيميايي ها رو شفا بده خانواده هاشون خيلي ناراحتند كه عزيزانشون جلوي چشمشون آب ميشن .
    از همه دوستانم التماس دعا دارم


 
صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:35 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.