نه داداشم میتونم کنترل کنم اینطوری که میگین نییست به خدا واسه همینه مخالفت میکنم.
میتونی کمک کنی نرو.
از تو معذرت میخوام داداشه گلم
تشکرشده 5 در 5 پست
نه داداشم میتونم کنترل کنم اینطوری که میگین نییست به خدا واسه همینه مخالفت میکنم.
میتونی کمک کنی نرو.
از تو معذرت میخوام داداشه گلم
تشکرشده 402 در 153 پست
ببين فقط ميخواهم يذره از تجربياتم برات بگم و: اينكه اگر بتوني به درستي از اين احساسات قشنگ ، از روياهاي طلايي كه الان شبها ميبيني از اين شور و شعف كه خدا به كمتر كسي هديه ميكنه استفاده كني بدون عاشقي پسر خوب !دقت كن اين لحظه ها تكرار نشدني هميشه و هميشه حتي 20 سال ديگه برات زيبا بمونه اگر يادت بياد و گريه هم كني از سر شوق باشه نه حسرت !اصلا" نميخواهم نصيحتت كنم ولي بدون خدا اوني رو كه دوست داره و ميخواهد صدايش رو بشنوه ايجور آشفته و پريشون ميكنه !به خدا توكل كن مثل يك مرد با زندگي برخورد كن همه ما بنده خداييم اوست كه مقدر ميكنه چي بشه و... من هم عشق زميني و هم تا حدي عشقهاي آسماني رو لااقل شاهد بودم حالا اگر تجربه كامل نكردم ! شما فقط براي خودت ميتوني تصميم بگيري نه براي مادر نه براي شيوا خانم و...پس از اين ابزار (خودت )طوري استفاده كن و بسازش كه اگه پسر فوق دكترا و ميليادر و... آمد بگن نه اگر تا بگي من زن ميخواهم والدين بگويند هر چي تو بخواهي !براي اين هدف فقط يك راه است :قوي كردن خودت چه مادي چه معنوي پس اول با صبر و توكل به او ايمانت را قوي كن (شرط نزاري نماز ميخوانم كه شيوا قسمت من شه )دوم درست رو با انرژي بخوان سوم تا ميتوني مطالعه كن و مهارت هاي ارتباط با والدين و...بياموز چهارم با آرامش از والدينت بخواه كه كمكت كنند و مشورت كن كه آيا اين خانم مناسب هست و اگر نيست چرا ؟ و اينكه ميخواهي بهتر باشي و آنها چه انتظاري از تو دارند پنجم اگه دنيا بخوادو تو بگي نه نخوادو تو بگي آره تمومه
باور باور كن من تجربه كردم زندگي فقط عشق و ازدواج و... نيست ولي تجربه عشق بي همتاست ! آدم هايي بودند مثل تو و حتي شايد خيلي خيلي آشفته تر كه حتي به عشقشون هم نرسيدند(كه انشاا.. تو ميرسي ) ولي موندند و زندگي كردند پس از تجربه ديگران استفاده كن پسر خوب
omed (دوشنبه 28 دی 88)
تشکرشده 5 در 5 پست
]واقعا ممنونم. خیلی احساس خوبی دارم. چون در ایجا با ادمای گلی مثل شما ها رو به رو شدم.
آقا امید من اگه درسم رو بخونم
با شور نشاط به پیشرفت حرکت کنم زمانه زیادی میبره . امید گلم من باید حرفه تورو گوش بدم و رمز رسیدن من به خواسته هام همینه اما الان که این رو مینویسم هم گریه کردم به خدا مثل دخترا شدم همش گریه همش تو اتاقم.
امید جان من کارهایی رو که شما گفتین انجام میدم. ولی شیوا تو یه رده سنی افتاده که رسم رسوماتشونم طوریه که تو این چند سال میره. اما الان واقعا موافقا . هم خودش میگه هرچی قسمت شد هم مامانش میگه تو بیا نشونش کن.
میدونم درس باید بخونم کار پیدا کنم. اما کسی که قلب من رو به تپش در میاره رو ا دست میدم.
چون زمان داره همه چیز رو تغییر میده]
راست میگی هرچی بابام(خدا) بگه همون میشه .
یا خدااا تو به فریادم برس
------------------------------------من با شیوا میشم بمب هسته ای---------------------------------------------------
mahyarhx (سه شنبه 22 دی 88)
تشکرشده 14,121 در 2,560 پست
سلام
فقط یه جمله
اگر شیوا خانوم کس دیگری رو به شما ترجیح بده نباید ناراحت بشی چون
1- او هم مثل شما یک انسان هست و حق انتخاب داره چه بهتر که همین الان قبل از اینکه با شما ازدواج کند تصمیمش رو بگیرد، نه اینکه بعد از ازدواج با شما افسوس بخورد که می تونستم انتخاب بهتری داشته باشم
2-شما که می گی خیلی ایشون را دوست داری و عاشقش هستی خوب نباید ناراحت بشی که ایشون با شخص دیگه ای ازدواج کنه اگر شما به بلوغ عاطفی رسیده ای همین طور که خودت می گویی برخورد منطقی با این قضیه این هست که برایش آرزوی خوشبختی کنی و از زندگی اش بری بیرون
و یه نکته خیلی مهم اگر عشق شما دو طرفه باشه و ایشون واقعا شما رو برای زندگی اش انتخاب کرده باشه صبر می کند تا موقعیت شما جور شود و با شما ازدواج می کند
موفق باشید
بالهای صداقت (دوشنبه 24 اسفند 88)
تشکرشده 5 در 5 پست
ممنونم. اگاه تر شدم
تشکرشده 3,465 در 1,036 پست
دوستان به نظر من یک نکته مهم این وسط هست اونم اینه که هم شیوا خانم و هم خونوادش راضی هستن به این وصلت و به اینکه از همین الان که آقا مهیار دانشجوه و کاری نداره نامزد کنن تا وقت مناسبتر! شاید به خاط اینه که مهیار رو میشناسن و میدونن از پس اینکار برمیاد( با توجه به اینکه دانشجوی یک رشته خوبه و سرمایه ای هم داره برای زندگیش و خانوداه و چیزهای دیگه ) و اطلاع دارن که دخترشون هم مهیار رو دوست داره و موارد دیگه که ما هنوز نمیدونیم و از زبان آقا مهیار هم نشنیدیم (نخوندیم).
از طرف دیگه حق هم دارن که اگه مورد مناسبتری برای دخترشون پیش اومد قبول کنن چون هم از طرف آقا مهیار اقدامی صورت نگرفته و هم اینگه دخترشون خواستگکارهای دیگه ای هم داره پس عاقلانه نیست که دست رو دست بذارن و به امید آقا مهیار بشینن.
پس میمونه موافقت خونواده آقا مهیار ، که انهم باید با بحث و بررسی منطقی و با ارائه دلائل معقول و والدین پسند از طرف مهیار صورت بگیره تا مشخص بشه مشکل چیه ؟ چرا والدین مهیار مخالف هستن و اگه خونواده شیوا الیشون رو میپذیرن پرا خود خونواده خودش نمیپذیرن ؟ ایا شیوا از نظر والدین مهیار مشکلی داره ؟ اگه داره چیه ؟ و اگه نداره ..........
آقای مهیار بشینید مردونه و با ذکر دلائل منطقی به والدینتون ثابت کنید که توان اداره یک زندگی مشترک رو دارید و متقالا" دلائل عدم موافقت اونها روهم بشنودی وبررسی کنید راه رو از چاه
m.mouod (سه شنبه 22 دی 88)
تشکرشده 189 در 69 پست
mahyarhx عزیز شور و اشتیاقی که توی نوشته ها شماست من را واقعا به وجد اورد و انرژی زیبایی که شما از این عشق میگیرید به من هم منتقل شد.
اگه چیزی را واقعا دوست داری باید برای بدست اوردن او تلاش کنی. اشتباهاتی داشتی که باید حلشون کنی تا با خیال راحت یکی دو سال دیگه بتونی به هدفت برسی.
خوب با هم پست هاتو مرور می کنیم.
این سرمایه پشتوانه شماست و نباید خیلی راحت برای حل مشکلت ازش استفاده کنی. این پس انداز خیلی میتونه در اینده کمکت کنه.نوشته اصلی توسط mahyarhx
این جملت نشون میده خیلی عجولانه و سرسری به مسائل جدی زندگی مثل کار نگاه میکتی.نوشته اصلی توسط mahyarhx
باید با اینده نگری و بررسی موقعیت های کاری احنمالی با این مسئله برخورد کنی.
اگه دوسش داری باید برای رسیدن بهش تلاش کنی ولی این دیدگاه تند و افراطی نشون میده هنوز با بلوغ کامل زندگیت را نمی تونی کنترل کنی.نوشته اصلی توسط mahyarhx
خوب شما که بهم علاقه دارین اگه قهر میکنید باید باز هم با احترام با هم برخورد کنید و نباید اجازه بدی برای معذرت خواهی ازت شخصیتش زیر سوال بره.دعواهای زیاد شما نشون میده رابطه هنوز مثل رابطه دوتا ادم بالغ نشده. باید بتونید شرایط راکنترل منید و سر هر مسئله ای دعوا نکنی.نوشته اصلی توسط mahyarhx
در مورد درک و تفاهم هم منظور اینه که شما نقطه نظرات مشترکی داشته باشین. کوتاه اومدن و گذشت لازمه یه زندگی مشترکه ولی اگه همیشه به این منوال بگذره شرایط غیر قابل تحمل میشه والبته کتاه اومدن معنی تفاهم نمیده.
و جمله اخرت بازم یه زنگ خطره که نشون میده ارزش پول را نمی دونید. اخه دوست عزیز هدیه خریدن به قیمت زیر قرض رفتن؟!!!
خوب اینجا دیگه اوج شتابزدگی را میبینیم . توی پست اول از اینکه اینجا را پیدا کردی خوشحال و توی این پست که با فاصله کمی از پست اول ارسال شده پشیمونی!!!اونهم بخاطر اینکه نظر یکی از کاربران را در مورد خودت نپسندیدی!!!نوشته اصلی توسط mahyarhx
ببین دوست عزیزم گریه نکردن برای از دست دادن عزیزت نشون نمیده که بزرگ شدی. هر وقت احتیاج داشتی می تونی برای پدرت گریه کنی واصلا هم خجالت اور نیست.
اینکه کاش اصلا توی دنیا نبودم دیگه چه معنی میده؟!!!
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــ
اینا تنها قسمتی از دلایل خانواده ات برای بچه بودن توه.
توی این فرصت باید روی خودت کار کنی تا بتونی منطقی تر و بدون شتابزدگی تو زندگیت تصمیم بگیری.
از یه مشاور خوب هم می تونی کمک بگیری تا تو را در کنترل احساساتت کمک کنه.
در مورد کم شدن علاقه شیوا که بهش اشاره کردی باید بدونی دخترها از مردهایی خوششون میادکه در رفتارشون قاطعیت و ثبات داشته باشند. با حل مشکل اول این مشکل را هم میتونی حل کنی چون ریشه اصلی مشکلت توی رفتارهای احساسیته.
با تغییرات کوچیک ولی اساسی در خودت میتونی به هدفت برسی.
نوشته هات نشون دهنده صداقت و پاکی در وجودته ولی باید در کنارش مهارتهای زندگی را هم کسب کنی تا به مقصودت برسی.
در مشاوره باید بدونی اولویت روی خودسازی و ثبات درونی شماست. اینا که درست بشه بقیه مسائل هم حل میشه.
موفق باشی.
tarane.h (دوشنبه 24 اسفند 88)
تشکرشده 5 در 5 پست
نه والدینه من شیوا رو دوست دارن . اما مشکل خود منم گندایی که کاشتمه ببینید کامل از خودم میگم تا درک کنید .
من تو خانه اصلا کمک نمینکم . کار هم نمی کنم. این یه ایرادم
نوازنده پیانو و ارگ و دف(اهنگ سازی هم بلدم نه با این برنامه هاااااای pc ----------(حرفه ای بلدم اما تا الان واسه خودم بوده ). روزی 4 ساعت می نوازم واسه خودم.
پس همش تو اتاقمم . اکثرا خونم. همش بر دل اینا بودم. واقعا پشیمونم چون اینا فکر می کنند پسرشون بی عرضه ست. نمی دونم چرا بهم میگن که خیلی خشنی وبد اخلاقی و با هرکی حال کنی میگی میخندی و مثلا اخلاقم رو که با شیوا دیده بودن . مخصوصا خواهرم میگفت تو اینیییییییییی چرااااا با من اینطوری نیستی
آخه باور کنید هر دفه تو خونه من خندیدم یکی زده تو پرم.
مثلا من الان یک هفته است که با هاشون صحبت نکردم میدونید چرا؟ چون تا می رم با مادرم صحبت کنم میگه اه. نچ. نوچ. اه متوجه شیدید چی میگم؟بهم گفت که کسل کننده ای. گفت خسته کننده ای اگه خواهرم که 5 سال از من بزرگ تره کنارش باشه اونم یه چیزی میگه.
خوب منم دلم میگیره اونوقت بد اخلاق نباشم؟ من از پدر ناتنیم که واقعا دوسش دارم انتظاری ندارم.
داداشم محمد که 10 سالشه مشترک این بابامه و مامانه خودمه . محمد هم سو استفاده میکنه. اما باز حساب میبره.-------------قبلا که شیوا هم بود من این بساط رو داشتم اما بیخیالی طی میکردم . چون هیچ چیز مهم نبود برام. شیواااااام مهمه همین.
خوب کسایی که با من این طوری رفتار می کنند . منم داغون میشم. بعد چه جوری ساله دیگه برم باهاشون حرف برنم؟ احساس می کنم که خیلی ارزش ندارم. مثلا 3 روزه تو اتاقمم . نیومد ببینه مردم نمردم.
مادر شما هم با شما این رفتار رو کرده؟ نه!!!!!!!!!
من هیچ کس رو ندارم (بجز بابام خدا) بشکنه کمرم اگه دروغ بگم. دوست دارم حرفم ارزش داشته باشه من بیرون خیلی فرق دارم تو خونه.
اینا اینجوریم کردن. همه فامیل دوسم دارن. من شخصیتم جدیه درونگرام.
تشکرشده 189 در 69 پست
mahyarhx جان بازم تاکید می کنم تو به یه مشاوره با متخصص احتیاج داری.
کمکت میکنه مشکلاتت را کنترل کنی.
این مسئله را پشت گوش نداز.
tarane.h (شنبه 10 بهمن 88)
تشکرشده 5 در 5 پست
چشم .
خوب اگه جای من بودید به شیوا .مادرم. و پدر چی میگفتین؟!!
مثلا چی میپرسیدین؟نوشته اصلی توسط mahyarhx
داداشا و خواهرای گلم . شما ها واقعا بهم انرژی دادین. دست تک تک شما ها رو می بوسم.
وقتی مشورت کردم سبک شدم. من که کسی نیستم برا شما ها دعا کنم اما خدا عمرتون بدههههههههههههههههههههههه ههههههههههههههههههههههههه هههههههههههههههه
من تا الان صحبت تک تک شما ها رو پرینت کردم. نگه میدارم شما ها خیلی گلید که واسم وقت گذاشتید انشاالله روزی برسه که من به شیوام برسم. و بیام به شما عزیزان بگم
mahyarhx (چهارشنبه 23 دی 88)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)