لطفا جواب بدین طاقت ندارم صبر کنم
تشکرشده 26 در 19 پست
لطفا جواب بدین طاقت ندارم صبر کنم
تشکرشده 26 در 19 پست
پس چی شد دوستان من خیلی نیاز به کمک دارم
تشکرشده 37,080 در 7,002 پست
سلام roz-zard
دوستان همه دستانشان را به سویت دراز کردند تا تو را از منجلابی که ناخواسته درآن افتاده ای بیرون بکشند. اما ظاهرا لذت آنجا ماندن برایت آنقدر مهم است که دستان ما را نمی بینی، و یا چشم به روی ما می بندی، یا نگاهت را بر می گردانی، یا دستت را عقب می کشی، و فقط از ما می خواهی که کمک کنیم در آنجا بمانی....
این را بدان انسان آزاد، انتخابگر و مسئول اعمال خودش هست....
تنها یک نفر را پس از خدا می شناسم که به تو می تواند کمک کند، و اگر سراغ او بروی و ازش خواهش کنی، حتما کمکت خواهد کرد.
آن یک نفر کسی نیست جز خودت.
تو دیگر بالغ شده ای.... بنا نیست مثل کودک دوساله ای که پشت یک ویترین اسباب بازی می بیند و گریه می کند و پا به زمین می کوبد و نمی تواند خود را کنترل کند ، باشی....
بزرگ بودن، بالغ شدن، به شناسنامه و تحصیلات و قد و قیافه نیست. به تصمیمات ، به محکم بودن، به انتخابگری و مسئولیت شناسی و دور اندیشی هست.
و همه اینها در خودت جمع است. سعی کن از این منابع غنی انرژی درونی خود بهره بگیری و به جای اینکه مدام به او و ....، فکر کنی، کمی سرت را بگردانی و دستت را از دستان ما دوستان همدرد خود بیرون نکشی... تا نتیجه لذت بخشی زندگی آگاهانه را تجربه کنی.
در این تالار فقط کسانی به رایگان بهره برداری می کنند ، که خود را بزرگوار و عزیز و قدرتمند می شناسند و تصمیم گیرنده و انتخابگر و مسئولیت شناس هستند.
و گرنه من مدیر همدردی ، صدها کیلومتر دورتر از تو چه کمکی می توانم به تو بکنم.
من فقط آدرس دارو و داروخانه را به تو می دهم و نسخه را به کمک خودت می پیچم.
حالا اگر شما از جایت حرکت نکنی یا همان کارهای قبلی را تکرار کنی، پس باید منتظر باشی تا عواقب آنرا بچشی....
یک تحقیقی بکن، کسانی که مثل تو مرتب سنگ خودشون را در یک مسیر ناصحیح به سینه زدند، به کجا رسیده اند، و تنش و رنجها و ناکامی هایشان را نظاره کن.
اگر باز هم ، دوست داری به همان مسیر آنها برو.....
فراموش نکن من و سایر دوستان در این تالار همدردی جمع نشده ایم که دست به دست هم بدهیم، جوانان خام را هل بدهیم و در چاه بیندازیم... وگرنه تو را تحریک می کردیم و هزار حیله و شطینت یادت می دادیم تا جایی که به خودت بیایی و نه زندگی داشته باشی، نه آبرویی، نه خانواده ای و .....
اما هدف این تالار دقیقا عکس این مطالب است. یعنی حتی اگر شما با شنیدن این مطالب ما را دوست نداشته باشی. اشکال نداره ، ولی حتما درست عمل کن.. درست...درست ....درست.
شاید تعجب کنی... که چرا این حرفها را میزنم...؟!
چون تا از نظر ذهنی نگاهت به این مسئله عوض نشود، نمی توانی او را فراموش کنی...
اگر طوری تصمیم گرفتی، که اگر آن خانم زنگ زد و قبولت کرد، شما بتوانی او را رد کنی، آن وقت است که شما قدرت فراموش کردن او را پیدا می کنید.
لذا ابتدا باید ذهنت را عوض کنی.
تا وقتی ذهنی لذت طلب، لحظه اندیش و فارغ از آینده نگری هست، نمی تواند از این بحرانها شما را نجات دهد.
پس رمز قدرت شما در این است که خود را به عنوان یک انسان قوی بدانی. نه اینکه آن خانم برایت تصمیم بگیرد که بیایی یا نیایی...
تو تا وقتی کودک بمانی دیگران تو را می برند یا نمی برند!!!!
اما وقتی بزرگ شدی اولین نتیجه اش اینست که مستقل هستی و خودت تصمیم می گیری...
تو باید قدرت نه گفتن پیدا کنی....
پیشنهاد عملی من برای فراموش کردن او اینست که به هیچ وجه سعی نکن او را فراموش کنی.
بلکه همیشه او را به عنوان نقطه ضعف خود در خاطر بیاور، و با خود عهد کن که چنین نقطه ضعفی را از بین ببری...
بعد بدون اینکه بخواهی به او فکر نکی یا فراموشش کنی...
سعی کن فکر و رفتارت را در مسیرهای دیگر به جریان بیندازی....
این تالار یک نمونه آنست....
این موضوع خودت بیرون بیا....
به موضوعات دیگر برو .... دردها و شادی های دیگران، تجربه ها و اشک و لبخندها و تجربه های شیرین و تلخ آنها را بخوان و بیاموز، تا مجبور نباشی همه آن راه ها را خودت بروی ...
به نظرم تالارهای آرامش، آرامش و موسیقی ، تجربه های فردی و مقالات بخش مشاوره ازدواج و خانواده هم می تواند در رشد فکری ، ذهنی و احساسی به شما کمک کنند.
همچنین در این بهار دلگشاء، به نظاره درختانی بنشین که تا چندی پیش یک چوب خشکیده بودند و الان وجودشان همه غنجه و شکوفه و برگهای سبز تازه روئیده شده است. ما که از این تنه خشک درختان کمتر نیستیم....
پس وقت است که ما هم جوانه ای بزنیم، گلی برویانیم و طراوتی پیدا کنیم.... خودت را به دست پاک طبیعت بسپار .... غرق لذت خواهی شد....
Hadi99g (چهارشنبه 23 دی 94)
تشکرشده 26 در 19 پست
مرسی با این همه زحمتی که کشیدی و این همه برایم چیزهای حقیقت را نوشتی دیگر نمیتوانم اما و اگر بیاورم درسته من اشتباه بزرگی کردم و با خودم فکر میکرد خیلی زرنگم که با خانمی که 8-9 سال از من بزرگتر دوست شده ام میدونستم گول خوردم و تلاشم بی فایده است ولی باز هم بدنبالش میرفتم حالا سعی میکنم عوض شم ولی شما میتوانید قول بدهید که من تنها نمانم چون من نیاز به یک هم صحت دارم و میدانم نمی توانم با کسی رابطه ای بر قرار کنم البته من خیلی معزرت میخوام از شما چون دوستان خوب من هستید اینقدر راحت حرف هایم را میزنم باز هم ممنونم و معزرت خیلی خوشحالم که میتوانم جائی درد ودل بکم (من تک فرزندم خیلی هم تنها)
تشکرشده 26 در 19 پست
فکرش راحتم نمیذاره
تشکرشده 37,080 در 7,002 پست
roz_zard
سلام دوست من
یک تکلیف و یک هم صحبتی شیرین:
لطفا به انجمن آرامش برو، و موضوعات آن را مطالعه کن، بهترین موضوع را انتخاب کن، و سعی کن از درون آن 10 راهکاری که می تواند به تو کمک کند بیرون بیاوری. بعد این ده راهکار را در همین جا قرار بده. تا باز هم با هم گپی بزنیم
Hadi99g (چهارشنبه 23 دی 94)
تشکرشده 26 در 19 پست
من باید همه ی حرفهامو بهش بزنم بعدا ازش قهر کنم اگه نه میمیرم چون خیلی چیزا رو باید بهش بگم به نظرتون چه جوری بگم
تشکرشده 26 در 19 پست
امروز زنگ زد گفت بهم زنگ بزن
تشکرشده 4 در 3 پست
سلام دوست عزیز امیدوارم خوب باشی من چون تقریبا مشکلی مشابه خودت داشتم اما ببین اون هنوز به من درخواست س-ک-س نداده بود این مسلم بود که اون به غرایض خصی خودش غلبه کرده بود ولی ما بهم نمیخوردیم والبته اون بچه هم نداشت.خانومهایی با این شرایط خوب میتونن ابراز علاقه کنن همون چیزی که افراد تو جوونی نیاز دارن و همین باعث عشق میشه!بنظر من عین خودم بی خیالش شو برو دنبال یه دختر...میدونم سخته اما زندگی مبارزه با سختیاس
Hadi99g (چهارشنبه 23 دی 94)
تشکرشده 26 در 19 پست
مرسی دوستان ولی من خودمم نمیدونم دردم چیه من بهش گفتم من دیگه نمیتونم طاقت بیارم ازت خسته شدم ولی باز به من میگه تو باید به من زنگ بزنی نمیدونم نیتش چیه باز دوباره که بهش زنگ زدم مثلا دیگه باهام خوب شده بود ولی باز انگار حرفهاش یادش رفت البته وقتی زنگ میزنم بد صحبت نمیکنه ولی اون اصلا به من زنگ نمیزنه سرش خیلی شلوغه دوستان به خدا منم دوست دارم به حرف شما کنم دوست دارم از دستش راحت شم ولی نمیدونم این چه حسیه منو میکشونه طرفه اون من همش تو فکر اون اون اصلا به من فکر نمیکنه میدونم اگه با این ادم باشم خرم ولی نمیدونم همش تو فکرشم شما نمیدونید چه حالی دارم همش بی قرارم بعدشم بعضی از این دوستانه ما به جای همدردی مارو مسخره میکنن ممنونم ازتون اگه میبینین مشکلم مسخره است جواب ندین ولی توهین نکنید
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)