خانواده اولين و اساسي ترين نقطه تعليم و تربيت هر انساني هست. بي شک اگر اين جايگاه دچارهرگونه تزلزلي گردد باعث خسارات بسيارمخربي در آينده افراد خواهد شد . در اين مقاله که درسايت بسيار خوب مهد طوطيا درج گرديده ،به انواع خانواده ها و شيوه هاي برخوردي انها اشاره شده که اميد است مورد توجه و استفاده خانواده هاي محترم ايراني داخل و خارج کشور واقع شود .
از نظر نحوه تربيت کود ک و بطور کلي نحوه اداره سيستم خانواده مي توان ? نوع خانواده را مشخص کنيم که عبارتند از:
الف- خانواده خشک و سخت گير ( والدين سخت گير و مستبد )
ب - خانواده سهل گير و آسان گير
ج - خانواده گسسته ( خانواده پريشان )
د- خانواده دمکرات ( خانواده سالم )
الف - خانواده خشک و سخت گير
1- پدر و مادر ها با بچه ها همان طور رفتار مي کنند که والدين خودشان رفتار کرده اند.
2- تصميم گيري با يکي از والدين خصوصا پدر انجام مي گيرد. معمولا پدر خانواده حاکم بر رفتار و اعمال فرزندان است و هيچ يک از اعضاي خانواده اجازه اظهار نظر ندارند
3- والدين چنان رفتار مي کنند که فرزندان مي آموزند حق هيچ گونه ابراز عقيده اي را - حتي در مواردي که مي تواند مانع از بروز بعضي مشکلات براي خانواده گردد - ندارند.
4-اگر فرزندان از فرمان والدين اطاعت نکنند ، والدين آنان ناراحت ، خشمگين و آزرده خاطر مي شوند.
5- فرزندان جرات سئوال کردن در مورد انجام دادن يا انجام ندادن کارها را ، از والدين خود ندارند.
6- والدين بر رفتا و کارهاي فرزندان خود کنترل شديد دارند و همه تصميمات را شخصا اتخاذ مي کنند.
7-والدين دليلي را - براي دستوراتي که صادر مي کنند - براي فرزندان خود ارائه نمي دهند و از آنان مي خواهند بدون چون و چرا از اين دستورات اطاعت کنند.
8- نسبت به رعايت نظم و انضباط ، ارزشي افراطي قايل هستند و والدين توانايي تحمل هيچ گونه بي نظمي را از طرف فرزندان خود ندارند.
9- به سخنان کودکان خود گوش نمي دهند و اگر هم سخني را بشنوند براي آن است که با آن مخالفتي را نشان دهند.
10- در مواردي که فرزندان خود را نصيحت يا آنان را از انجام دادن کاري منع مي کنند ، دليل خاصي را ارائه نمي دهند.
11- براي تصميات فرزندان خود ، حتي اگر اين تصميمات معقول و مستند باشد ، احترام قائل نيستند.
12- معتقدند که چون سن ، تجربه و دانش آنان بيشتر از فرزندانشان است ، بنابراين ، حق دخالت در همه امور و حتي در خصوصي ترين کارهاي فرزندان خود را دارند.
13- برخورد آنان با فرزندان خود احترام آميز نيست و حتي از تحقير فرزندان خود در حضور ديرگان نيز ابايي ندارند.
14- غالبا نيازهاي عاطفي کودکان ارضاء نمي شود.
15- ممکن است که والد ضعيف در چنين خانواده اي با کودکان ائتلاف کند در چنين حالتي ارزش هر دو والد نزد کودک شکسته مي شود . اگر بنا باشد يکي از والدين به عنوان منبع قدرت خانواده آسيب ببيند مي توان تصور کرد والد ديگر نيز ارزش پيشين خود را نخواهد داشت.
16- چنين کودکاني احتمالا جذب گروه هاي بيرون شده و با عزت نفس پائين که دارند دچار بزهکاري مي شوند.
17- بسياري از اين والدين ممکن است به خاطر کمال گرايي که دارند ، کودکان را تحت فشار قرار دهند و از آنها بالاترين انتظارات را داشته و پيوسته به شکل نوين بر آنها سخت گيري کرده و برنامه هاي سخت گيرانه برايشان تدارک ببيند.
18- احتمال دروغ گويي و ريا کاري در کودکان چنين خانواده هايي به علت ترس از تنبيه و سرزنش افزايش مي يابد.
19-چنين کودکاني به علت اينکه مرتبا علايقشان سرکوب شده و موجب تحقير قرار گرفته اند و همچنين ديگران براي اموراتشان تصميم گرفته اند ، از خلاقيت کمي برخوردارند . اگر چه ممکن است به علت سخت گيري والدين از نظر آموزش بعضي از مهارتها ، پيشرفتي کرده باشند.
20-اضطراب ، افسردگي ، همچنين وسواس و کمال گرايي ، نا اميدي و بسياري از مشکلات رواني ممکن است دامنگير کودکان خانواده هاي سخت گير گردد.
21- غالبا والدين سخت گير ، خود را منطقي نيز تصور مي کنند. و براي هر کارشان دليل تراشي مي کنند. ولي غير مستقيم به خاطر سختي گيري آنهاست که کودکان فرمانشان را اجرا مي کنند نه منطقشان.
ب) خانواده سهل گير و آسان گير
1- پدر و مادر به دنبال نيازهاي ارضاء نشده خودشان هستند. دنبال جواني و نوجواني و دل مشغولي هاي خود هستند.
2- به امر تربيت و ارضاء نيازهاي جسمي و رواني کودک نمي پردازند و چون آسانگير هستند ، براي خاموش کردن صداي بچه ، هر چه کودکشان از آنها مي خواهد ، آنها انجام مي دهند . لذا کودک پرتوقع تربيت مي شود.
3- هدفها و انتظارات برايشان روشن نيست و به همين دليل ، در تربيت فرزندان خود از روش ، فلسفه يا ديدگاه خاصي پيروي نمي کنند.
4- هيچ نوع کنترلي بر رفتار فرزندان خود ندارند و آنان را کاملا آزاد مي گذارند تا به هر نحوي که خود مايل هستند ، شيوه هاي خاص زندگي خود را انتخاب و به کار گيرند.
5- هيچ نوع انتظار و توقع خاصي از فرزندان خود ندارند و فرزندان نيز به نوبه خود مي آموزند که والدين نبايد از آنان انتظار خاصي را داشته باشند.
6- نسبت به رفتار فرزندان خود ، حتي در مواردي که مورد آزار و اذيت خود آنان و ديگران قرار مي گيرند ، توجه خاص نشان نمي دهند و در اين موارد ، بي تفاوت عمل مي کنند.
7- اگر فرزندان خانواده از دستورات آنان اطاعت نکنند ، ناراحت نمي شوند و چنان رفتار مي کنند که گويي عدم اطاعت از دستورات والدين امري طبيعي ، عادي و متداول است.
8- در پاداش دادن - وقتي از فرزندان رفتار پسنديده اي سر مي زند - يا تنبيه آنان - در هنگامي که کار خلاف از آنان سر مي زند - اهمال مي کنند و بي تفاوت هستند ( به ياد داشته باشيم که منظور از تنبيه کردن در معناي روانشناختي آن ، محروم کردن فرزند از پاداش است و تنبيه بدني مورد نظر نمي باشد).
9-شيوه هاي رفتاري والدين چنان است که در فرزندان اعتماد لازم را نسبت به آنان ايجاد نمي کند.
10- نسبت به تکاليف و نمرات درسي فرزندان خود توجه نشان نمي دهند و علاقه اي نيز به همکاري با معلمان و مديريت مدرسه محل تحصيل آنان ندارند.
11-آنچه را که فرزندان اراده کنند يا بخواهند ، براي آنان تهيه مي کنند و در اين مورد ، سليقه خاصي را اعمال نمي کنند.
12- هيچ گونه تلاش خاصي را در زمينه استقلال فرزندان خود انجام نمي دهند و چنانچه يکي از فرزندان شديدا به آنان وابسته باشد ، کار خاصي را در زمينه کاهش اين نوع وابستگي که بعدا براي آنان مشکل ساز خواهد بود ، انجام نمي دهند.
13- نظم و ترتيب را در محيط خانواده رعايت نمي کنند و از فرزندان خود نيز انتظار خاصي در اين زمينه ندارند.
14- فرزندان خود را براي انجام هر کاري آزاد مي گذارند و حتي در مواردي که مداخله آنان لازم به نظر مي آيد ، دخالت نمي کنند.
15- اين بچه ها چون در زندگي با موانع مواجه نشده است ، لذا وقتي وارد جامعه مي شود به خاطر عدم تجربه کافي ، زود تسليم ميشود و شکننده هست.
ج) خانواده گسسته يا خانواده پريشان
1-در اين خانواده ها بعلت اختلاف بين والدين ، معمولا به صورت قهر و آشتي به سر مي برند که تاثير منفي روي کودکان مي گذارد
2- گاهي کودک به عنوان قاضي در نظر گرفته مي شود و گاهي قرباني يکي از طرفين مي گردد
3- کودک علاوه بر اينکه نيازهاي رواني و جسمانيش ارضاء نمي گردد ، بتدريج الگوهاي پرخاشگري را مي آموزد . ( کودکاني که بدون مقدمه بچه هاي ديگر را مي زند)
4- ميزان ارزش و احترامي که هر يک از افراد خانواده براي خود قائل هستند ، ناچيز است
5- چهره افراد خانواده غالبا عبوس و افراد خانواده معمولا غمگين ، گرفته ، افسرده و بي احساس به نظر مي آيند
6-گوش افراد خانواده براي شنيدن خواسته هاي يکديگر سنگين است و صداي آنان يا بلند و خشن و گوشخراش است و يا به اندازه اي آرام و نجوا مانند است که به سختي قابل شنيدن مي باشد
7- نشانه دوستي و صميمت در بين افراد خانواده کم است و در مواردي حتي از وجود يکديگر نيز بي اطلاع هستند
8- شوخي هاي افراد خانواده با يکديگر در بيشتر اوقات گزنده ، بيرحمانه و مبتني بر قساوت قلب است
9- بزرگترهاي خانواده تا آن ميزان سرگرم امر و نهي کردن و دستور دادن به کوچکتر ها هستند که براي مثال پدرو مادر هرگز نمي فهمند فرزندان آنان داراي چه ويژگيهاي شخصيتي هستند
10- فرزندان خانواده کمتر از وجود پدر و مادر خود به عنوان دو انسان بالغ ، فهميده ، باشعور ، اصيل و دوست داشتني ، بهره مند مي شوند
11- پدر و مادر براي احترازو دوري از يکديگر ، آن چنان خود را مشغول کارهاي خارج از محيط خانواده مي کنند که گويي تنها وظيفه آنان کار کردن و تامين مايحتاج زندگي است
12- افراد خانواده ، احساس تنهايي و بي ياور بودن مي کنند و به اين باور مي رسند که بيچاره و نگون بخت هستند و در واقع نوعي درماندگي آموخته شده را تجربه مي کنند
13- افراد خانواده غالبا تکانشي عمل مي کنند ، عصبي هستند ، احساس گناه و تقصير مي کنند يا بر عکس ، احساس مي کنند مورد ظلم و ستم قرار گرفته اند و براي جبران اين احساس گاه با يکديگر رفتاري بسيار خشونت آميز و غير انساني نشان مي دهند
14- افراد خانواده براي کنترل امورغير ممکن ، تلاش فراوان مي کنند و هرگز متوجه نمي شوند که انجام بعضي از خواسته هاي آنان به وسيله طرف مقابل ، غير ممکن است
15- افراد خانواده گاه گرفتار مشکل کمال طلبي مي شوند و در اين راه ، هم خود متحمل فشارهاي رواني زياد مي شوند و هم بر افراد ديگر خانواده فشارهاي فزاينده اي را مي آورند
16- افراد خانواده حالت اصطلاحا نهايت نگري دارند. و در نظر آنان همه پديده هاي عالم در دو حد يک طيف هستند و هر پديده ، شي ، صفت ، مفهوم يا سفيد است يا سياه - يا خوب است يا بد - يا زيان آور است يا سودمند - يا دوست داشتني است يا غير دوست داشتني - لذا هيچ حد واسطي را در نظر نمي گيرند
17- وابستگي افراد خانواده با يکديگر نا سالم است و در اين موارد يا نسبت به احساسات ، خواسته ها و نيازهاي خود بي توجه هستند يا خود را مرکز و محور عالم به حساب مي آورند و خود خواهي آنان در همه رفتارهايشان تجلي پيدا مي کند
18- افراد خانواده نسبت به هر موضوع يا پديده اي تعصب بي مورد و شديد نشان مي دهند و اين ويژگي باعث مي شود از استدلال ، منطق ، و عقل سليم فاصله بسيار داشته باشند
19- افراد خانواده و خاصه فرزندان اين خانواده ها با يکديگر به رقابت ناسالم مي پردازند و موفقيت يکي از آنان در زمينه خاصي ( مثل موفقيت شغلي ، خريد يک ماشين ، خريد يک لباس و ... ) موجب رنجش ، نگراني ، اضطراب و حسادت شديد فرد يا افراد ديگر خانواده مي شود
20- افراد خانواده مسائل و مشکلات خود را انکار مي کنند و به همين دليل نيز مشکلات آنان هرگز حل نمي شود و اين مشکلات در همه ابعاد رفتاري آنان تجلي پيدا مي کند
21- افراد خانواده در مورد خود و ديگران به داوريها و قضاوت هاي نادرست مي پردازند و يکي از اعتياد هاي مضر و در عين حال لذت بخش آنان ، غيبت و بدگوئي از ديگران است
22- دروغگويي در بين اعضاي خانواده شايع است و هر يک از افراد خانواده ياد گرفته اند که براي اجتناب از درگيري و مشاجره هاي پايان ناپذير بعدي ، به افراد ديگر دروغ بگويند.
23- به سادگي افراد خانواده به يکديگر فحش مي دهند ، همچنين خشونت هاي جسمي نيز رايج است. و نگرش هر يک از افراد خانواده بر اين استوار است که طرف مقابل آنان فردي خود راي ، نفهم ، خود خواه و ... است و بهترين راه براي به زانو در آوردن او کتک زدن و تحقير اوست
24- نگرشهاي افراد خانواده در زمينه هاي مختلف ، تحريف شده است و باورداشتهايي نظير - به زن نمي توان اعتماد کرد - همه آدمها بد هستند - هر فرد بايد فقط به فکر خودش باشد و ... به سادگي تبليغ مي شود
25- فرزندان خانواده ميل شديدي را براي مورد تاييد قرار گرفتن به وسيله اولياي خود نشان مي دهند و با از دست دادن هويت خود و نيز بر خلاف ميل و خواسته خويش ، به خواسته هاي هر چند نادرست پدر و مادر يا بزرگترها تن در مي دهند
26- احساس عدم رضايت از خود يا حالت از خود راضي بودن افراطي در بين افراد خانواده شايع است و آثار اين نوع احساس در همه ابعاد رفتاري آنان مشاهده مي شود
27- احساس تنهايي و بي يار و ياور بودن در بين اعضاي خانواده شايع است و در اين راه به بن بست رواني يا غم و اندوه و مزمن و افسردگي مي رسند
28- افراد خانواده از اضطراب دائمي و احساس سردرگمي در رنج هستند و به همين دليل ، اختلالات شناختي ، هيجاني و نيز اختلالات رفتاري در بين اين خانواده ها شايع است
د) خانواده سالم يا خانواده دمکرات
1- افراد خانواده سرزنده و با محبت هستند و همه رفتار و اعمال آنان با نوعي اصالت توام است
2- افراد خانواده به طور آشکار رنج و ناراحتي و نيز احساس همدري خود را نسبت به افراد ديگر خانواده بيان مي کنند
3- افراد خانواده از ريسک ( خطر کردن ) معقول و سنجيده نمي هراسند و مي دانند که ممکن است با خطر کردن اشتباهاتي نيز داشته باشند ، ولي اشتباهات شخصي هم مي تواند خود مقدمه اي براي شناخت اشکالات شخصي و بنابراين زمينه اي جهت رشد و کسب تجربه بيشتر باشد
4- افراد خانواده براي يکديگر ارزش و احترام قايل اند و يکديگر را دوست دارند و از اين احساس خود شادمان هستند
5- روابط افراد خانواده با يکديگر هماهنگ و روان است و با آهنگي پرمايه و روشن با يکديگر سخن مي گويند
6- زماني که در خانواده سکوت برقرار است ، سکوتي است آرامبخش و نه سکوت مبتني بر ترس يا احتياط
7- وقتي در خانواده سرو صدا هست ، صداي فعاليتي پر معني است و نه غرشي رعد آسا و براي خفه کردن صداي ديگران
8- هريک از اعضاء خانواده مي دانند حق آن را خواهند داشت که حرف خود را به گوش ديگران برسانند و در اين زمينه نيازي به سکوت و تحمل فشار حاصل از آن نمي باشد
9- اگر يکي از اعضاي خانواده هنوز فرصتي براي صحبت کردن پيدا نکرده است ، به دليل تنگي وقت بوده است و نه کمي محبت ، کم توجهي يا بي ملاحظه بودن اعضاي ديگر خانواده
10- اعضاي خانواده به راحتي يکديگر را نوازش مي کنند و در آغوش گرفتن فرزندان توسط پدر و مادر امري است عادي و توام با تجربه عشق و محبت خانوادگي
11- افراد خانواده صادقانه با هم صحبت مي کنند ، با علاقه به سخنان يکديگر گوش مي دهند ، با يکديگر رو راست و صادق هستند و به راحتي علاقه خود را به يکديگر نشان مي دهند
12-افراد خانواده به راحتي و آزادنه با يکديگر درد دل مي کنند و اين حق را دارند که درباره هر موضوعي ( مثل ناکاميها ، ترسها ، صدمه هايي که ديده اند ، خشم خود ، انتقاد از ديگري ، خوشيها يا کاميابيها ) ، با يکديگر سخن بگويند
13- افراد خانواده براي کارهاي خود برنامه ريزي مي کنند و در اين راه اگر مشکلي با مزاحم اجراي برنامه هاي از قبل تعيين شده آنان شود ، به سادگي خود را با آن تطبيق مي دهند و در نتيجه قادر هستند بدون تجربه احساس ترس يا واهمه ، بيشتر مشکلات زندگي خود را حل و فصل کنند
14- در خانواده ، زندگي آدمي و احساسات بشري، بيش از هر عامل ديگري مورد توجه و احترام است
15- در خانواده ، پدر و مادر خود را مدير يا رهبر خانواده مي دانند و نه رئيس يا ارباب خانواده و نيز مي دانند که در موقعيت هاي مختلف چگونه به فرزندان خود بياموزند تا به مرحله يک انسان واقعي بودن نزديک شوند
16- اعضاي خانواده در مورد اشتباهات خود ( در قضاوت ، رفتار ، بروز هيجانها و ... ) به همان سهولتي با يکديگر سخن مي گويند که در مورد اعمال ، کردار و گفتار صحيح خود اظهار نظر مي کنند
17- رفتار اولياي خانواده با آنچه به فرزندان خود مي گويند - يا توصيه مي کنند - مطابقت کامل دارد و در اين راه از خود صداقت بسيار نشان مي دهند
18- پدر و مادر خانواده مانند هر مدير يا رهبر موفق ، نسبت به زمان حساس هستند و مترصد آن مي باشند تا از هر فرصت مناسب براي سخن گفتن و تعامل با فرزندان خود ، استفاده کنند
19- اگر يکي از افراد خانواده مرتکب اشتباهي شد و نادانسته خسارتي ايجاد نمود ، پدر و مادر و بزرگترها در کنار او قرار مي گيرند تا از او حمايت کنند . اين رفتار باعث خواهد شد تا فرزند بي دقت ، بر احساس ترس يا گناه خود فايق آيد و از فرصت آموزشي که پدر و مادر براي او فراهم کرده اند ، بيشترين بهره را بگيرد
20- اولياء خانواده مي دانند که فرزندانشان عمدا بدي نمي کنند. به همين دليل ، اگر متوجه شوند که فرزند آنان در زمينه اي خرابکاري کرده است به اين نتيجه مي رسند که يا سوء تفاهمي در کار بوده است و يا احساس ارزش فردي و احترام به خويشتن ، در فرزند آنان کاهش پيدا کرده است و بايد براي اين مشکل راه حلي را پيدا کرد
21- اوليا خانواده مي دانند هنگامي فرزند آنان براي يادگيري آمادگي بيشتري خواهد داشت که خود را با ارزش بداند و احساس کند که ديگران نيز براي او ارزش قايل هستند
22- اولياء خانواده مي دانند که هر چند با شرمنده ساختن کودک و تنبيه بدني فرزندان مي توان رفتار آنان را تغيير داد ، اما اين آگاهي را نيز دارند که آثار اين تنبيه ها بر ذهن آنان باقي مي ماند و به سادگي و به سرعت قابل ترميم نمي باشد
23- وقتي يکي از فرزندان خانواده عملي را انجام مي دهد که براي تصحيح عمل يا کار او الزامي به نظر مي آيد ، پدر و مادر آموزش فرزند خود را با گوش دادن - حس کردن - فهميدن - و در نظر گرفتن زمان و دوره خاص رشد او ، آغاز مي کنند
24- پدر و مادر خانواده مي دانند که در زندگي هر شخص مشکلاتي پيش خواهد آمد و اجتناب از همه مشکلات زندگي امکان ناپذير مي باشد . بنابراين گوش به زنگ آن هستند که براي هر مشکل تازه ، راه حلي پيدا کنند و به فرزندان خود نيز مي آموزند تا چگونه در حل مشکلات از خلاقيت و نو آوري بهره بگيرند
25-اولياي خانواده مي دانند که تغيير و تحول از ويژگيهاي زندگي است ، بنابراين ، مي پذيرند که فرزندان آنان به سرعت مراحل مختلف رشد را طي مي کنند و هيچگاه نبايد سد راه رشد و تغيير فرزندان خود شوند
خلاصه :
-گفته مي شود که از هر صد خانواده تنها در صد اندکي ( سه يا چهار خانواده ) مي دانند که چه بايد کرد و به مرحله سلامت و بالندگي قابل توجه رسيده اند. محصول خانواده هاي پريشان يا آشفته فرزندان بيمار ، نوميد ، افسرده ، بزهکار و ضد اجتماعي ، معتاد و .... است و اکثريت افراد مبتلا به بيماري هاي رواني و اختلالات رفتاري ، الکليک ، معتاد ، فقير ، از خود بيگانه ، جاني و ... در خانواده هاي پريشان رشد پيدا کرده اند.
مي توان ويژگيهاي مهم خانواده هاي پريشان و خانواده سالم را چنين خلاصه کرد.
الف- خانواده آشفته :
1) در خانواده ارزش و احترامي که هر فرد براي خود قائل است در حد پائين مي باشد.
2) ارتباطها غير مستقيم ، مبهم و کاملا نادرست است.
3) قواعد و مقررات خانواده ، خشک ، نامردمي ، ناسازگار و هميشگي است.
4) پيوند و رابطه با جامعه بسته ، مايوس کننده و ياس آور است و براساس ترس انجام مي گيرد.
ب - خانواده سالم يا بالنده
1) سطح ارزش و احترامي که هر فرد براي خود قايل است ، در حد معقول و منطقي مي باشد.
2) ارتباطها مستقيم ، واضح ، صريح و مبتني بر درستکاري است.
3) قواعد قابل انعطاف ، انساني ، منطقي دستخوش تغيير است.
4) پيوند با جامعه باز ، سالم و اميد بخش مي باشد.
http://rs272.parsiblog.com/1197824.htm
علاقه مندی ها (Bookmarks)