به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 11 دی 88 [ 19:01]
    تاریخ عضویت
    1388-10-06
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    2,331
    سطح
    29
    Points: 2,331, Level: 29
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 119
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مشکل با همسر

    سلام به دوستان
    نیلوفر هستم و 29 سالمه. سال 1380 با پسری در محل کارم اشنا شدم. که 6سال از من بزرگتر بودن. علاقه ای بهش نداشتم. دیدم دوستم داره و طوری وانمود کردم که من هم همینطورم.از نظر خانواده در شرایط بد روحی بودم و والدینم دایم با هم اختلاف داشتن.دیگه بریدم و بهش جواب مثبت دادم.گفتم اشکالی نداره میرم و اونور یه زندگی جدید رو شروع میکنم.ازدواج کردیم.خانواده بسیار مغروری داشت و دوست داشتن که ما در مورد همه چیز ازشون اجازه بگیریم.و من نمیخواستم. و از همون اول مشکلاتمون شروع شدخودم به هر طریقی بود زندگیمون رو راه انداختم.همسرم با اینکه وارد دانشگاه شده بود و کار هم میکرد اما اعتماد بنفس کمی داشت مثلا نمی تونست بره تو صف نون یا حقش رو بگیره .اگر همسایه سر یه موضوعی مقصر بود و میومد دم در خونه و داد و بیداد میکرد ایشون کار خاصی نمی تونست بکنه و معمولا من باید میرفتم جلو.کمکش کردم که بتونه اجتماعی بشه.و ناگفته نمونه که متاسفانه من از همون ابتدا باهاش مشکل زناشویی هم داشتم و گرایش جنسی زیادی بهش نداشتم.کم کم متوجه شدم که داره سر هر موضوع کوچیکی بهم دروغ میگه . و وقتی میفهمیدم بحثمون میشد.به هیچ عنوان دنبال کارهای اداری که نیاز به کمی دوندگی داشت نمی رفت. و یه دروغ گنده سرش در می اورد که من بیخیال شم .نمونه اینکه چون دفترچه بیمه کمی به مشکل برخورده بود نمی رفت دنبالش و ما در عرض 8 سال زندگی نتونستیم دفترچه داشته باشیم و این قضیه رو هرکسی یجور به روش می اورد اما براش مهم نبود .و یا اینکه قسط های وامهایی که من گرفته بودم رو نمی داد یا نا مرتب میداد و حتی حسابشون رو هم نداشت.و من مجبور میشدم جساب کتاب همه چی رو به عهده بگیرم.و البته منم شاغل بودم. خانوادش هم اصولا حسابی روش باز نمی کردن. به هر حال 8 سال زیدگی به همین منوال گذشت تا اینکه من دیگه کم اوردم و احساس کلی من از این زندگی 8 سالی احساس مادر به فرزند بود . چون همه جا مراقبش بودم و اجازه نمی دادم زمین بخوره. پیش روانشناس رفتم اما ادامه پیدا نگرد. خواستم که ازش جدا شم. اما دلم نمی یومد و از طرفی هم خودش گفت که نمی تونه بدون من ادامه بده پیشنهاد کرد یه مدت از هم دور بمونیم تا ببینیم چی میشه . در حال حاضر الان 8 ماهه که من خارج از ایران هستم.اومدم که بتونم کنار بذارمش اما به شدت سر دو راهی موندم. یه بار با هم صحبت کردیم که همه چیو تموم کنیم اما من نمی دونم چرا نمی تونم تصمیم بگیرم. خاطره هاش بد جور داره اذیتم میکنه. معتاد نیست. خوشگذران نیست (البته تنبل هست). دست بزنی نداره اما دروغ میگه . احساس مسیولیت نداره . و دیگه نه خانواده من و نه خودش قبولش دارن.وقتی که تلفنی با هم حرف میزنیم میگه که با همه چی کنار اومده .اما از یه طرف میترسم دوباره باهاش زندگی کنم و از طرفی هم میترسم که جدا شدن اشتباه باشه و بعد اون تنها بمونم. دیگه مغزم کار نمیکنه. لطفا راهنماییم کنید.

  2. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 خرداد 00 [ 00:30]
    تاریخ عضویت
    1387-6-17
    محل سکونت
    سنندج
    نوشته ها
    2,798
    امتیاز
    71,961
    سطح
    100
    Points: 71,961, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran50000 Experience PointsSocialTagger First Class
    تشکرها
    9,001

    تشکرشده 10,163 در 2,191 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مشکل با همسر

    با سلام؛
    لطفا" جهت رسیدگی به مشکل و درخواست مشاوره ؛ اقدام به ایجاد یک تاپیک در انجمن مربوطه نمائید،و در تاپیکهای که مختص به سایر اعضاء میباشد ؛ مشکلتان را مطرح نکنید،
    بنده ارسال شما را در قالب یک تاپیک قرار دادم؛ اگر تمایل دارید در خصوص تغییر نام تاپیک ؛مدیران را مطلع نمایید

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 آبان 91 [ 04:48]
    تاریخ عضویت
    1388-6-06
    نوشته ها
    94
    امتیاز
    3,001
    سطح
    33
    Points: 3,001, Level: 33
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    191

    تشکرشده 189 در 69 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مشکل با همسر

    niloofar.abi28 عزیز همین طور که خودت اشاره کردی شوهرت اعتماد به نفس کمی داره و فرد مسئولیت پذیری نیست. که این می تونه به خاطر دخالت خانوادش توی مسائلش باشه.
    همسرت احتیاج به مشاوره داره. بهتره ازش بخوای تراپی با یه روانشناس خوب را شروع کنه و مشکلات و کمبودهاشو ریشه یابی کنه.
    لیستی از معایبی که در شوهرت می بینی و فکر می کنی باید اصلاح بشه تهیه کن و بگو تا شرایطت مهیا نشه و متوجه تغییر اساسی در ایشون نشی به زندگی مشترک برنمی گردی.
    مثلا بگو
    تامین مسائل مالی و رسیدگی به حساب و کتابهای خونه به عهده ایشونه.
    دروغ گفتن را باید ترک کنه.
    از طرفی شوهرت را تشویق کن تا در باشگاه ورزشی یا کلاس زبان یا هر فعالیت اجتماعی که فکر می کنی شرایطش را داره شرکت کنه تا بتونه راه ارتباط برقرار کردن با مردم را یاد بگیره.
    مشکل شوهرت قابل حله ولی نیاز به صبر و وقت گذاشتن داره.
    علاوه بر مشاوره تک نفره که ایشون برای بازسازی خودش نیاز داره بهتره با یکدیگر هم پیش مشاوره برید تا آسیب هایی که توی این چندسال از این رابطه خوردین التیام پیدا کنه.
    از طرف دیگه روش و دلیل ازدواج شما نشون می ده شما هم مشکلات درونی حل نشده ای دارید که برای داشتن یه زندگی سالم باید بهش رسیدگی کنی.
    اگه سعی کنی و شوهرت هم باهات همراهی کنه تا زندگیتون را از نو بسازید طلاق گزینه مناسبی نیست.
    موفق باشی.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:23 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.