به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 02 شهریور 01 [ 10:24]
    تاریخ عضویت
    1386-6-22
    محل سکونت
    قم
    نوشته ها
    1,166
    امتیاز
    41,377
    سطح
    100
    Points: 41,377, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    2,961

    تشکرشده 3,584 در 906 پست

    Rep Power
    0
    Array

    براستي چرا بسياري از انسان‌ها از عشق ورزيدن عاجزند؟

    براستي چرا بسياري از انسان‌ها از عشق ورزيدن عاجزند؟


    هر كودكي كه به دنيا مي‌آيد, بيشترين عشق ممكن و گاه حتي عشقي فراتر از ظرفيت انساني را در وجود خود نهفته دارد. وجود او لبريز از عشق است. گويي از جنس عشق ساخته شده است.
    عشق, گلي است بسيار ظريف و شكننده كه بايد محافظت, تقويت و آبياري شود. فقط در اين صورت است كه مي‌توان آن را قوي و محكم كرد. عشق نهفته در وجود كودك نيز _ مانند خود او _ بسيار شكننده است. فكر مي‌كنيد اگر كودكي را به حال خودش رها كنند, زنده خواهد ماند؟ انسان موجودي بسيار ناتوان و بي‌دفاع است. اگر كودكي را به حال خودش رها كنند, شانس زنده ماندن او تقريباً به صفر مي‌رسد. او مي‌ميرد و اين دقيقاً همان اتفاقي است كه براي عشق مي‌افتد. عشق هم اگر تنها بماند, مي‌ميرد و اين اتفاقي است كه افتاده, عشق را تنها گذاشته‌اند.
    خطر طرد شدن از طرف والدين هميشه در ذهن كودكان وجود دارد. بعضي والدين هميشه فرزندشان را تهديد به طرد كردن و رانده شدن مي‌كنند: «اگر حرف‌شنو نباشي, اگر درست رفتار نكني, مي‌اندازيمت بيرون!» خب, طبيعي است كه كودك مي‌ترسد. طرد شدن؟ آن هم در اين دنياي وحشي؟ اينجاست كه كودك شروع به سازش و كنار آمدن مي‌كند. و بتدريج تبديل به آدمي كلك و حقه‌باز مي‌شود. كه براي رسيدن به هدف‌هايش تقلب مي‌كند.
    او نمي‌خواهد بخندد ولي وقتي مادر را مي‌بيند و دلش شير مي‌خواهد, مي‌خندد. اينجا ديگر وارد دنياي سياست مي‌شويم _ الفباي سياست از همين جا شروع مي‌شود. رفته رفته احساس انزجار در دل كودك ريشه مي‌دواند زيرا محبت و احترامي دريافت نمي‌كند. در دل احساس يأس و نوميدي مي‌كند زيرا به او, آن طور كه هست, عشق نمي‌ورزند. فقط در صورت انجام كارهاي خاصي كه پدر و مادر به آن اعتقاد دارند لطف و محبت شامل حالش خواهد شد. پس نتيجه مي‌گيريم كه عشق, شرط و شروط دارد. كودك به همان صورت كه هست, شايسته‌ي عشق نيست. ابتدا بايد شايستگي خود را ثابت كند و آنگاه از عشق پدر و مادر بهره‌مند ‌شود.
    بنابراين براي اينكه شايستگي خود را ثابت كند شروع به رفتارهاي تصنعي و دروغين كرده, ارزش‌هاي ذاتي و دروني خود را از دست مي‌دهد. عزت نفس او بتدريج از بين مي‌رود و احساس بي‌لياقتي و ناشايستگي مي‌كند. شايد حتي گاهي اوقات اين فكر به سرش بزند كه: «آيا اينها والدين واقعي من هستند؟ نكند من را از سر راه آورده باشند؟ احتمالاً دارند نقش بازي مي‌كنند, زيرا به نظر من عشق و علاقه‌ي حقيقي‌اي در كار نيست.» هزاران بار صورت كريه خشم را در چشم‌ها و چهره‌ي والدين مي‌بيند, آن هم براي اتفاق‌هاي ناچيز. در نظر او, بروز چنين خشمي كاملاً بي‌مورد و نامتناسب است. نمي‌تواند باور كند و چنين رفتارهايي را غيرمنصفانه مي‌پندارد. ولي در نهايت بايد تسليم شود, بايد سر خم كند و جبر و ضرورت موجود را بپذيرد. اين چنين است كه بتدريج گنجايش او براي عشق ورزيدن از بين مي‌رود.
    عشق فقط با عشق رشد مي‌كند. عشق محتاج بستري عاشقانه است _ اين را بايد به عنوان مهم‌ترين و بنيادي‌ترين اصل به خاطر داشت. عشق, تنها در بستري عاشقانه قادر به رشد و فزوني است. عشق تحت تأثير امواج و بازتاب‌هاي عاشقانه در محيط, پرورش مي‌يابد. اگر پدر و مادر هر دو عشق بورزند, آن هم نه فقط به كودك, بلكه به يكديگر نيز, اگر عشق در فضاي خانه جاري باشد, آنگاه كودك هم‌ چون موجودي از خميره‌ي عشق رفتار مي‌كند و هيچ‌گاه اين سوال كه: « عشق چيست؟» برايش پيش نمي‌آيد. او معني عشق را از همان اول درمي‌يابد, زيرا عشق تبديل به شالوده و خميره‌ي وجود وي مي‌شود.
    من نمي‌توانم عشق را تعريف كنم؛ براي عشق تعريفي وجود ندارد. عشق همچون تولد, مرگ, خدا و مراقبه, يكي از آن چيزهاي توصيف‌ناپذير است. آن را نمي‌شود تعريف كرد _ حداقل من كه نمي‌توانم.
    مردم فكر مي‌كنند فقط زماني مي‌توانند عشق بورزند كه شخص دلخواه خويش, يعني كسي كه از نظر آنها سزاوار عشقشان باشد را يافته‌ باشند _ چنين طرز فكري چرند است! _ مطمئن باشيد كه هرگز چنين شخصي را پيدا نخواهيد كرد. مردم مي‌گويند فقط زماني حاضرند عشق بورزند كه مرد يا زن ايده‌آل و كاملي را بيابند _ اين هم مزخرف است. هرگز چنين مرد يا زني را پيدا نخواهي كرد, زيرا مرد يا زن كامل اصلاً وجود ندارد. اگر هم وجود داشته باشد, مطمئن باش كه براي عشق تو اهميتي قائل نخواهد شد و زحمت درگير‌شدن با آن را به خود نخواهد داد!
    داستان مردي را شنيده‌ام كه تمام زندگي‌اش را مجرد ماند, براي اينكه در جست‌وجوي زني در منتهاي كمال بود. وقتي كه هفتاد سالش شد, يك نفر از او پرسيد: «تو تمام اين سرزمين را در جست‌وجوي زن كامل زير پا گذاشتي؛ آيا واقعاً نتوانستي چنين زني پيدا كني؟ حتي يك نفر را؟»
    پيرمرد بسيار غمگين شد. گفت: «چرا. يك بار به چنين زني برخورد كردم, يك زن كامل به تمام معنا.»
    آن شخص پرسيد: «خب, پس چه شد؟ چرا با او ازدواج نكردي؟»
    چهره‌ي پيرمرد از قبل هم غمگين‌تر شد. گفت: «والله چه بگويم؟ او هم در جست‌وجوي مرد كامل بود.»
    براي جاري شدن و رشد كردن در بستر عشق, نيازي به كمال مطلوب نيست. عشق هيچ ربطي به اين مقوله ندارد. انسان عاشق صرفاً عشق مي‌ورزد, همان‌طور كه يك انسان زنده نفس مي‌كشد, مي‌نوشد, مي‌خورد و مي‌خوابد.
    انسان زنده به معناي واقعي, انساني است كه از صميم قلب عشق مي‌ورزد. تو هيچ وقت نمي‌تواني بگويي: «فقط در صورتي حاضرم نفس بكشم كه هوا تميز و عاري از هر‌گونه آلودگي باشد». همه‌ي ما در شهر آلوده‌ي تهران و يا هر جاي ديگري كه هوايي كثيف و مسموم دارد, به نفس كشيدن ادامه مي‌‌دهيم و نمي‌توانيم به اين دليل كه هوا آن طور كه دلمان مي‌خواهد نيست, از اين كار اجتناب كنيم. زماني كه واقعاً گرسنه باشي, هر چه گيرت بيايد مي‌خوري. اگر از تشنگي در حال مرگ باشي, تقاضاي كوكاكولا نمي‌كني بلكه هر آشاميدني كه دستت بيايد مي‌نوشي _ حتي آب كثيف.
    انسان زنده به معناي واقعي نيز صرفاً عشق مي‌ورزد. عشق ورزيدن جزئي از اعمال حياتي اوست.
    بنابراين هيچ گاه در پي كمال مطلوب نباش. در غير اين صورت, عشق در زندگي تو جريان پيدا نخواهد كرد و در نتيجه تو تبديل به موجودي سرد و عاري از احساس خواهي شد. آدم‌هايي كه تنها به دنبال كمال مطلوب هستند. به طور طبيعي بي‌احساس و روان‌رنجور مي‌شوند. اين افراد حتي اگر عاشق يا معشوقي هم بيابند, توقع دارند كه طرف مقابل, از هر لحاظ كامل باشد و چنين توقعي به نابودي عشق مي‌انجامد.
    به محض اينكه مردي عاشق يك زن يا زني عاشق يك مرد مي‌شود, انتظارات شروع مي‌شوند. زن انتظار دارد كه حالا چون مرد عاشق او شده, پس بايستي انساني صد در صد كامل باشد. انگار كه مرد بيچاره مرتكب گناه شده است! مرد هم براي اينكه خواسته‌ي زن را اجابت كند, ناگهان حد و حدود خويش را رها كرده همه چيز را ناديده مي‌گيرد. او ديگر نمي‌تواند انسان باشد؛ يا بايد تبديل به يك سوپرمن شود و يا اينكه راه تظاهر و تقلب را در پيش گيرد. طبيعتاً از آنجايي كه سوپرمن شدن كاري است بس دشوار, بنابراين همه راه دوم را انتخاب مي‌كنند. آنها شروع به تظاهر و نقش بازي كردن مي‌كنند و به نام عشق, به يكديگر كلك بازي مي‌زنند.
    بنابراين هيچ‌گاه توقع كامل بودن از كسي نداشته باشيد. شما اصولاً حق نداريد هيچ توقع و انتظاري از كسي داشته باشيد. اگر كسي تو را دوست دارد, از او سپاسگزار باش, ولي چيزي از وي طلب نكن _ زيرا او هيچ اجبار و الزامي براي دوست داشتن تو ندارد. عشق ورزيدن هم چيزي شبيه معجزه است؛ مشاهده‌ي اين معجزه كافي است تا تو را دچار شور و هيجان كند.
    ولي بيشتر مردم تحت تأثير اين معجزه قرار نمي‌گيرند. آنها عشق را در برابر چيزهاي كوچك و ناقابل قرباني مي‌‌كنند. آنها در حقيقت, علاقه‌‌اي به عشق و شور و شوق آن ندارند بلكه بيشتر در پي ارضا كردن غرور و خودخواهي خويش هستند. در صورتي كه شادماني و طرب عشق, از همه چيز مهم‌تر و ارزشمندتر است.
    عشق ورزيدن هم مثل نفس كشيدن, عملي حياتي است. وقتي به كسي عشق مي‌ورزي, نبايد از او توقع داشته باشي و چيزي مطالبه كني؛ چرا كه با اين كار همه‌ي درها را به روي خويش مي‌بندي. انتظاري نداشته باش. اگر چيزي گيرت آمد, قدرشناس و شكرگزار باش و اگر هم نيامد, بدان كه حتماً نياز و اقتضايي براي آن وجود نداشته است.
    مردم را نگاه كن, ببين كه چه‌طور همه چيز را حق بديهي خود مي‌پندارند و قدرنشناس هستند. بعضي‌ها وقتي همسرشان غذا را آماده مي‌كند, حتي زحمت تشكر كردن هم به خود نمي‌دهند. من نمي‌گويم كه تشكر را بايد حتماً در قالب كلمات ادا كني, ولي سپاس مي‌تواند دست كم در چشم‌هاي تو مشهود باشد. اما خيلي‌ها زحمتي را كه همسرشان براي آنها مي‌كشد, حق بديهي خود مي‌پندارند. چه كسي چنين چيزي به شما گفته؟
    وقتي شوهر دنبال كار مي‌رود و براي امرار معاش خانواده پول درمي‌آورد, زن بندرت از او تشكر و قدرشناسي مي‌كند, زيرا اين طور مي‌پندارد كه اين وظيفه‌اي است كه مرد بايد انجام دهد. در چنين محيطي عشق چگونه مي‌تواند رشد كند؟ عشق نيازمند محيطي عاشقانه است, محيطي كه در آن قدرشناسي و سپاسگزاري و خشنودي حكمفرماست. عشق نيازمند فضايي عاري از توقع و انتظار است.
    و اما آخرين نكته؛ بهتر است به جاي اينكه فقط به فكر گرفتن باشيد, به بهره‌مند كردن ديگران از آنچه برايتان واقعاً ارزشمند و خوشايند است, بپردازيد. اگر بدهيد, مي‌گيريد؛ راه ديگري وجود ندارد. بيشتر مردم در پي اين هستند كه چگونه بقاپند و به چنگ بياورند. همه مي‌خواهند بگيرند و به نظر مي‌رسد كه كسي از دادن و بخشيدن لذت نمي‌برد. مردم با اكراه مي‌بخشند؛ اگر هم ببخشند, براي اين است كه در ازايش چيزي بگيرند. انگار كه دارند معامله مي‌كنند. آنها هميشه حواسشان جمع است تا بيش از آنچه كه مي‌دهند, به دست بياورند و اين چيزي نيست جز كاسبي و معامله!
    ولي عشق, معامله نيست. بنابراين با عشق كاسبكارانه برخورد نكنيد. در غير اين صورت, زندگي را همراه با عشق و ديگر زيبايي‌هاي آن از كف مي‌دهيد. هيچ كدام از زيبايي‌هاي واقعي دنيا با داد و ستد به دست نمي‌آيد. معامله و كاسبي با عشق, يكي از زشت‌ترين چيزها در دنياست. ولي جهان هستي, هيچ چيز درباره‌ي معامله و داد و ستد نمي‌داند. شكوفه دادن درخت‌ها, درخشيدن ستاره‌ها, اينها هيچ كدام ربطي به كاسبي ندارند؛ نه لازم است پولي براي آنها بدهي و نه كسي از تو چيزي طلب مي‌كند. پرنده‌‌اي كه پشت در خانه‌ي تو مي‌نشيند و نغمه‌اي خوش سر مي‌دهد, از تو تقاضاي دريافت تقديرنامه يا چيز ديگري نمي‌كند. پرنده نغمه‌اش را مي‌خواند سپس با رضايت و شادماني و بدون آنكه نشاني از خود بر جاي بگذارد, پر مي‌كشد و مي‌رود. عشق نيز اين‌گونه رشد مي‌كند؛ ببخش, و در انتظار پاداشي براي بخشيدن عشق نباش.
    عشق مي‌آيد, عشق هزاران برابر مي‌آيد, ولي بايد خودش بيايد. نبايد آن را مطالبه كني, زيرا در اين صورت هرگز نمي‌آيد. اگر عشق را به زور بطلبي, در حقيقت آن را از بين مي‌بري. بنابراين فقط ببخش. در آغاز اين كار سخت به نظر خواهد رسيد. زيرا در طول زندگي به تو آموخته‌اند كه بگيري, نه اينكه ببخشي. در ابتداي كار, بايستي با خودخواهي دروني خويش بجنگي. عضلاتت سخت شده‌اند, سرما بر قلبت سايه افكنده است, بي‌روح و بي‌احساس شده‌اي. ولي هر قدم كه در اين نبرد به پيش بگذاري, راه برايت هموارتر مي‌شود و بتدريج يخ‌ها ذوب شده, رودخانه‌ي عشق در تو جريان مي‌يابد.
    انسان بالغ در تنهايي خويش شاد است _ تنهايي او چون ترانه‌اي خوش است, تنهايي او يك جشن است. انسان بالغ كسي است كه مي‌تواند با خودش شاد و خوشبخت باشد. تنهايي او به معناي غريبي و بي‌كسي نيست. تنهايي او مراقبه و خلوت كردن با خود است.
    پس در وهله‌ي اول, ياد بگيريد كه شخصيتي مستقل و منحصر‌‌به ‌فرد داشته باشيد. در وهله‌ي دوم, هيچ گاه در پي كمال مطلوب نباشيد و از هيچ كس و هيچ‌چيز توقعي نداشته باشيد. به مردم عادي عشق بورزيد. مردم عادي هيچ چيز از ديگران كم ندارند. در حقيقت همه‌ي اين مردم به ظاهر عادي, استثنايي هستند, زيرا هر انسان به نوبه‌ي خويش منحصر‌به فرد و بي‌بديل و شايسته‌ي احترام است.


    ببخشيد,: بدون شرط و شروط ببخشيد. آنگاه است كه عشق را درك خواهيد كرد. من نمي‌توانم عشق را تعريف كنم, ولي مي‌توانم راهي را كه عشق در آن پرورش مي‌يابد به شما نشان دهم؛ به شما نشان مي‌دهم كه چه‌گونه يك بوته‌ي گل رز را بكاريد, چه‌طور آن را آبياري كنيد, چه‌طور به آن كود بدهيد و چه‌گونه از آن محافظت كنيد. آنگاه روزي خواهد رسيد كه گل رز, ناگهان و بي‌خبر, شكوفا و متجلي مي‌شود و خانه‌ي شما را آكنده از عطر مي‌كند. عشق نيز به همين ترتيب شكوفا مي‌شود. مثل يك گل رز



    منبع:

    نويسنده اين مقاله آچاريا و مترجم: رياحي پور ؛ قهرمانی می باشند
    http://www.magiran.com/view.asp?ID=142223

  2. 2 کاربر از پست مفید setareh تشکرکرده اند .

    setareh (یکشنبه 29 آذر 88)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. شوهرم بسيار حساس، ريزبين و بدبين است. بسيار به كمكتون نياز دارم.
    توسط به دنبال محبت در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 23
    آخرين نوشته: یکشنبه 06 فروردین 91, 03:39
  2. پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: یکشنبه 30 مرداد 90, 21:14
  3. چطور مي‌شود به درستي و صداقت رسيد
    توسط بالهای صداقت در انجمن شخصیت
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 03 اسفند 89, 08:36
  4. ‎‎♪♪♪‎‎آهـنگهاي درخواستي ‎‎♪♪♪‎‎
    توسط آرمان 26 در انجمن موسیقی
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: شنبه 06 تیر 88, 11:22

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:28 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.