با سلام حضور همه دوستان و سروران گرامي
من يكي دو روز است كه با سايت شما آشنا شدم مشكلات زيادي در زندگي با همسرم دارم كه خلاصه اي از انو براتون تعريف ميكنم انشاالله كه دوستان بتونند راهكاري جهت رفع مشكلم برام پيدا بكنند چون واقعا از زندگي خسته شدم
من در يك خانواده فرهنگي بزرگ شده و با پيشنهاد يكي از دوستان پدرم به خواستگاري دختر يكي از همكاران پدرم كه او هم يك فرد فرهنگي بود رفتيم كه پس از چند نوبت رفت و آمد با ازدواج ما موافقت كردند و مراسم به خوبي برگزار شد من و همسرم در همان اوايل به همديگه علاقه زيادي پيدا كرديم بعد از تولد اولين فرزندمون مشكلات شروع شد از جمله نگه داشتن بچه در خانواده همسرم يا پدرم كه بعد از كشمكشهاي فراوان بين من و همسرم بالاخره من رضايت دادم كه هر دو خانواده از بچه بطور مساوي نگهداري كنند مشكلات من از زمان فوت پدرم در اثر سانحه تصادف مضاعف شد از يك طرف مادرم تنها شده بود و من با هزار بهانه همسرم را راضي كردم كه گه گاهي شبها در جهت رفع تنهايي مادرم در خانه او بمانيم كه واقعا من مجبور بودم او را حتي شده با زور به خانه مادرم بياورم چون چاره اي نداشتم كه متاسفانه خدا باز هم در رحمتش را روي من بست و تنها برادرم را نيز در اثر يك حادثه از دست دادم و از او يك بچه 6 ساله دختر به يادگار ماند حال من ماندم با كوهي از رنج مشكالات كه واقعا كمرم را خم كرده همسر من يه خواهر بزرگتر از خودش د اره كه علاقه عجيبي به اون داره و فقط از اون خط ميگيره و باعث بدبختي زنگي من هم اون شده در ظاهر ايشون خودشا مظلوم نشون ميده ولي از اون هف خطهاي روزگار ه من ابتدا به اون خيلي علاقه داشتم و با خودم ميگفتم از اون ميتونم كمك بگيرم تا مشكلاتم را مرتفع كنم ولي دريغو صد دريغ نميدانم چه كار كنم گاهي كمر به خودكشي خودم ميبندم و گاهي هم به طلاق باز هم به فكر دو بچم ميفتم و پشيمان ميشم
محبت كنند دوستان راهكاري نشون من بدند تا مشكلم را برطرف كنم
علاقه مندی ها (Bookmarks)