سلام
من نمی دونم با این حس های درونم که منو بیش از حد آزار می دهند چه باید بکنم
حس کینه - حس انتقام - حس تنفر - حس .....
تشکرشده 12 در 7 پست
سلام
من نمی دونم با این حس های درونم که منو بیش از حد آزار می دهند چه باید بکنم
حس کینه - حس انتقام - حس تنفر - حس .....
تشکرشده 3,584 در 906 پست
سلام آسمان آبی
به جمع دوستان خوش آمدی!
اینکه تونستی حس هات رو تفکیک کنی و حسی که آزارت می ده رو شناسایی کنی خیلی خوبه !
حالا لطفا توضیح بده "حس کینه - حس انتقام - حس تنفر - حس ....."از چیه !؟چی و کی تورو آزار میده ؟
setareh (شنبه 21 آذر 88)
تشکرشده 14,121 در 2,560 پست
سلام
خیلی خیلی خوش اومدید
چرا ناراحت هستید مگه چی شده
مطمئن باشید اینجا اونقدر همراه و همدرد پیدا می کنید تا دیگه نگوید یکی به داد من برسه
خوب حالا می گویید ببینیم چی شده
بالهای صداقت (شنبه 21 آذر 88)
تشکرشده 12 در 7 پست
این حس های آزار دهنده نتیجه اختلافات بین من و خانواده همسرم و گاهی بین من و همسرم است
اگه هم بخوام تمام این اختلافات رو بگم باید هزاران صفحه بنویسم
فقط دنبال راه حل م برای از بین بردن این حس ها چون گاهی شلعه ور شدن اونها را عمیقا احساس می کنم و از این بابت بی نهایت آزار می بینم
آسمان آبی (شنبه 21 آذر 88)
تشکرشده 14,121 در 2,560 پست
سلام لازم نیست هزاران صفحه بنویسی
الان از حسی بگو که خیلی آزارت میده
احساس خشم داری می خواهی بزنیش
اعصابت رو بهم ریخته
اگر خانم هستی معمولا خانوم ها با درد و دل کردن سبک می شوند اگه دوست داری بگو می شنوم
.
.
.
نفس عمیق بکش
از همسرت ناراحتی
بدی هاش مدام جلوی چشمت هست
یه لحظه صبر کن اولین باری که همدیگه رو دیدن به اون لحظه فکر کن به زمانی که حس عاشقی اومد توی وجودت
اون دوستت داره چون بین همه آدم ها تو رو انتخاب کرده درسته
می خوای بیشتر حرف بزنی
بالهای صداقت (شنبه 21 آذر 88)
تشکرشده 12 در 7 پست
نه نمی خوام کسی رو بزنم چون من یه خانم ظریف جثه ام حریف شون نمی شم ( من 50 کیلو ام هر کدوم از خواهر شوهر هام یه 100 کیلویی هستند :D)
از دست شون ناراحتم شاید به این خاطر ه که هیچ وقت جواب حرف ها و بی احترامی هاشون رو ندادم
فقط یه بار ازشون گله کردم که بلایی سرم اوردن که تا روز قیامت جرات روبه رو شدن با اونها رو ندارم
آسمان آبی (شنبه 21 آذر 88)
تشکرشده 14,121 در 2,560 پست
می خودم بیام پیشت بریم چشمم رو بزنم توی مشت خواهر شوهرات آخه بادمجون خونمون تموم شدهنوشته اصلی توسط آسمان آبی
منم خورشت بادمجون می خوام
خوب حالا چی گفتند که اینجوری بهمت ریختند؟:P
بالهای صداقت (شنبه 21 آذر 88)
تشکرشده 1,260 در 376 پست
سلام
حتی اگه تمام اون ماجرا 100 صفحه هم بشه بهتره بگی و یکم خودتو خالی کنی اینجا همه گوش شنوا هستیم برات خانومی گاهی حرف زدن و دردل کردن خیلی به ما کمک می کنه که آروم بشیم
اگه می خوای به ما بگو اونا چه رفتارهایی داشتن که تو انقدر آزرده خاطر شدی و احساس کینه می کنی؟؟
mamfred (شنبه 21 آذر 88)
تشکرشده 16,567 در 3,447 پست
آسمان آبی
شما از یک نارضایتی چند جانبه رنج می برید . در چند تاپیک مختلف مسائل را بسیار پراکنده دنبال می کنید . بهتر نیست با انسجام و به شکل تفکیک شده اما در یک تاپیک به مسائل بپردازی تا هم ما انسجام فکری داشته باشیم و هم خودت و مراجعی که بعدها تاپیک را پیگیری می کند به طور منسجم متوجه شود آسمان آبی زندگی اش مشگلات متعدد داشت و او از چندین جهت احساس نارضایتی میکرد و ....و درپایان که انشالله ریشه ی مشگلاتت پیدا شد .تاپیکت یک تاپیک آموزنده باشد و راهگشا ؟!!!
ani (شنبه 21 آذر 88)
تشکرشده 12 در 7 پست
مرسی بالهای صداقت عزیز که من رو خندوندی
عزیزم این که من گفتم تا روز قیامت دقیقا به این خاطره که اگه نتونم این دنیا حق م رو از اونا بگیرم اون دنیا این کارو حتما می کنم
بالهای صداقت عزیز از کجا بگم از کدوم بی احترامی شون
من دختر یکی از خانواده های سرشناس ام - تحصیل کرده - زیبا
با پسری ازدواج کردم که خانواده اش از نظر مالی و تحصیلی و فرهنگی اصلا هماهنگی با ما ندارند ( اولین اشتباه)
خانواده همسرم هم با تمام قوا ( 8 تا خواهر برادر ن ) شروع کردن تا تمام هویت من رو ازم بگیرن
و من هم حریف اونها نمی شم نمی خوام باهاشون در بیفتم چون هر کاری که حتی فکر ش و نکنی انجام می دن
فقط می خوام کمکم کنید تا بتونم این اتش های درونم رو خاموش کنم
آنی عزیز من متوجه منظورتون نشدم ؟؟
آسمان آبی (شنبه 21 آذر 88)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)