به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1
  1. #1
    مدیران انجمن آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array

    نوشته های یک نجات یافته

    آنقدر به درهای بسته فکر می کردم که سعی در باز کردن پنجره نداشتم


    زمانی ورد زبانم شعری بود که لبریز از غم بود و برکت حضورم روی زمین را به نشانه می رفت .

    ای فلک گر من نمی زادی اجاقت کور بود؟

    دیگه زندگی با همه بود و نبودش تکراری و یکنواخت شده بود و زندانی بود که انگار حکم ابد را داشت با اعمال شاقه.
    به هر گوشه نگاه می کردم درهای بسته بود و غبار غم و تنها چیزی که دیده نمی شد پنجره ای بزرگ با نوری تابناک بود .آنقدر به درهای بسته فکر می کردم که سعی در باز کردن پنجره نداشتم.همه جا و همه چیز دودآلود بود و سیاه.

    تنها با نور کمی که در اعماق وجودم سو سو می زد ایام می گذراندم .تنها امیدم او بود که گفته بود تسلیم باش و صبور ،من با توأم.
    و من سعی می کردم تسلیم باشم و صبور .آنقدر راه رفته بودم که تاول های پایم آزارم می داد .آنقدر بیراهه رفته بودم که دیگر راه فراموشم شد.
    رمق نفس کشیدن نداشتم و هوا سنگین بود اما می بایست دیگری را به یدک می کشیدم.

    باری که نه آرام بود و نه سالم .نه مطیع بود و نه خاموش .می سوخت و می سوزاند بدون اینکه بداند این آتش را از کجا آورده و به کجا می اندازد.
    می خواست مانند همیشه چون کوه استوار باشد ،اما نیک می دانست که نمی تواند و زانوانش تاب محکم ایستادن ندارد.آنوقت بود که تمام قدرتش را برای فوران جمع می کرد و می شد آتشفشانی که با تمام قدرت طغیان می کند و آنوقت بود که سوختن از گدازه هاهم برتمام دردها افزوده می شد .در دنیای حیرانی و نادانی و سرگردانی دور خود می چرخیدم.

    دیگر به این باور نزدیک می شدم که این دایره دوار دری ندارد و من از بام بر زمین فرود آمدم و راه گریزی نیست.
    اما از آنجا که او خلف وعده نمی کند نوری تابناک حضور و هدایتش را از پنجره ای که نمی دانم بود یا پیدا شد بروجود رنجور و خسته ام تاباند تا دوباره قد بکشد و به دنبال نور راه خروج را بیابد و ...من یافتم دری را که به رویم باز شده بود و ندای ملکوتی هدایت از آن به گوش می رسید.
    در دیار فراموش شدگان اعتیاد ،در دیار نابود شدگان و مردگان دم مسیحا دمیده شد و ما جان گرفتیم .

    .
    هر چند راه رفتن در این نور ابتدا چندان هم ساده نبود و چشمانی که مدت ها نور را ندیده در ابتدا نور برایش کمی آزاردهنده است .
    با تمام پستی و بلندیها ،با تمام سختیها و گژمژ راه رفتنها بالاخره قد راست کردیم و قدمهایمان را محکم و استوار برداشتیم و به دنبال راهبر و راهنما به راه افتادیم تا به سرمنزل درمان رسیدیم.

    اگر امروز تو اینجایی ،در خانه دیگری و قصه من و ما را می خوانی بدان،این همان روزن نور هدایت است .سر رشته را رها نکن و آنرا محکم بگیر و بیا تا به مقصد درمان برسی .

    تو شایسته بهترینها هستی و نابودی و فنا و بیهودگی جامه ای نیست که شایسته قامت تو باشد .
    غبار راه را بتکان ،لباس درمان بر تن کن و عازم سفری نو به دیاری نو از جنس نور و هدایت شو .سفری از ظلمت به نور ،از قهر به مهر و از نادانی به دانایی . بیا ،شک نکن ... برکت باشد.
    منبع :کنگره 60

  2. 7 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    بالهای صداقت (دوشنبه 19 تیر 91)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:00 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.