به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 23 123456789101121 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 229
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 26 اسفند 90 [ 01:46]
    تاریخ عضویت
    1388-9-01
    نوشته ها
    262
    امتیاز
    4,329
    سطح
    41
    Points: 4,329, Level: 41
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    876

    تشکرشده 872 در 206 پست

    Rep Power
    0
    Array

    نمیخوام از دستش بدم

    به نام خدا
    سلام به همگی
    من آقایی هستم از شهر تهران با 25 سال سن
    دیروز خانمم به حالت قهر رفت خونه پدرش و گفت که دیگه نمیخواد با من زندگی کنه
    می خوام کمکم کنید تا بدونم چه کنم قفل کردم و نمیدونم تصمیم درست چیه
    ماجرای من بسیار ماجرای کودکانه است اما هست
    من 5 ماه هست که ازدواج کردم و در این 5 ماه بسیار قهر و اشتی داشتیم و بیشتر قهر هامون اوایل حول پدر خانمم می چرخید و عین یه ابر بزرگ سایه انداخته بود بر زندگیه من
    بطور مثال ساعت 11 شب که من میخواستم با خانمم درددل کنم و با همدیگه صحبت کنیم و بتونیم با هم پل ارتباطی عاطفی برقرار کنیم پدر خانمم زنگ میزد و با دخترش ده دقیقه ای صحبت میکرد و البته همین قضیه بعدها به مادرش سرایت کرد و او هم اینکار رو انجام داد
    خب من معترض میشدم که بگو زودتر تماس بگیرن و 11 شب وقت مناسبی نیست اما با جواب سنگین خانمم که امثال چشمات در بیاد دوستم دارن و گاهی هم میگفت نمیتونم بگم و ... روبرو میشدم
    یا مثالی دیگه در مورد این بود که مثلا میخواستیم بریم بیرون یک بار پدر خانمم زنگ زد و گفت دخترم بیا چک های من رو بنویس ( به بهانه اینکه ما بریم خونشون با توجه به اینکه دو روز قبل خونشون بودیم) من گفتم نمیتونم ببرمت بریم بیرون و خانمم لج کرد که من نمیام بیرون و دعوامون شد
    طی این 5 ماه بسیار موردی بود که خانمم میگفت بیا از هم جدا بشیم به درد هم نمیخوریم و من هم میگفتم تو اقدام کن ( به خیال اینکه هیچ وقت طلاق نمیگیره و خالی میبنده من رو تحریک کنه ببینه چیکار میکنم )
    خلاصه پدر خانمم خیلی ادم دخالت کنی هست و من نسبت به این قضیه اعتراض جدی داشتم تا حدی که خانمم گفت حاضرم با پدرم باشم اما با تو نباشم .
    من یک بار در ماه دوم ازدواجم همسرم رو کتک زدم چون واقعا عصبیم کرد و در اون موقع تصمیم گرفتم که هیچ وقت دیگه نزنمش چون خودم خیلی ناراحت شدم که چرا کسی رو که دوستش دارم کتک زدم در حالی که در قانون زندگی که برای خودم گذاشتم هرگز دست روی دختر بلند نمیکنم
    خلاصه خوب یا بد تونستم به ماه پنجم برسم و زندگیم رو ادامه بدم .
    اما این هفته که گذشت خانمم هی من رو تحریک کرد که تو عرضه نداری دست رو من بلند کنی از بابام میترسی بی عرضه خاک تو سرت کنم مردی بزن تا نشونت بدم . جوجه تر از این حرفایی ، ساعت 12 شب موبایلش رو روشن کرد و تا اخرین صدا (ان 73) ترانه گذاشت . داشتم عصبی میشدم سعی کردم تمرکز خودم رو حفظ کنم گفتم کمش کن اما کم نکرد و گفت چیه بی عرضه وجود نداری بزنی ،
    در آخر عصبی شدم و یه مشت به پاش زدم و یه چک هم زدم اما تا ته وجودم تیر کشید و با ناراحتی دوباره حرص خوردم و ساکت شدم و دوباره سعی کردم تمرکز کنم
    این برای دو روز پیش بود
    اما دیشب دعوای جدی تری شکل گرفت
    با من سه روز بود که صحبت نمیکرد و من بسیار به صحبت کردنش با خودم نیاز دارم و خیلی هم دوستش دارم
    شب که اومدم خونه دیدم جا رو جدا انداخته و دیگه نتونستم مثل شب قبل تحمل کنم و بذارم جدا بخوابه گفتم برو یه جا بخواب داری میری رو اعصابم و گفت نمیرم و مخالفت کرد و من هم عصبی شدم و زدم و البته او هم من رو سیلی زد . تا اینکه به من گفت اشغال حیوون عوضی نفهم و زنگ زد به پدر خانمم که بیا من رو ببر نمیتونم با این وحشی زندگی کنم
    و پدر خانم انگار که قله ای رو فتح کرده باشه و لذت ببره از چیزی با این برگ برنده که من زدمش و پدرم رو در میاره اومد و بردش ساعت 12 شب
    بعد از رفتن به سراغ دفتر خاطرات همسرم رفتم و دیدم توش دائم از این نوشته که من رو دوست داره اما بلد نیست چطوری خوشحالم کنه و هر بار که میخواد خوشحالم کنه یه دعوایی شکل میگیره
    و از این که باعث ناراحتی من میشه خیلی احساس ندامت کرده بود
    من قبول دارم که مرد کاملی نیستم و ایراد دارم اما راهش این نیست که تمام اسرار من رو به پدر خانمم بگه و من نتونم دیگه بهش اعتماد کنم
    فقط میخوام برگرده سر زندگیم بدونه پدرش و نمیخوام طلاقش بدم
    میتونه بخاطر اینکه کتکش زدم از من جدا بشه ؟
    * خانم من بدن ضعیفی داره و با یک ضربه کوچیک هم کبود میشه چه برسه به سیلی های من
    چیکار کنم واقعا قفل کردم کمکم کنید

  2. 2 کاربر از پست مفید m25teh تشکرکرده اند .

    m25teh (چهارشنبه 21 مهر 89)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 اسفند 96 [ 15:33]
    تاریخ عضویت
    1387-11-29
    نوشته ها
    1,732
    امتیاز
    22,684
    سطح
    93
    Points: 22,684, Level: 93
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 666
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    4,250

    تشکرشده 4,202 در 1,430 پست

    Rep Power
    190
    Array

    RE: نمیخوام از دستش بدم

    سلام خط به خط متن شما رو ميخونم و جواب ميدم ::::

    برادر عزيز مدت نامزدي شما چقدر بوده؟(حدس ميزنم كه مدت خيلي كمي براي شناخت پيش از ازدواج گذاشتين)
    _ اينكه پدري ساعت 11 به دخترش زنگ بزنه و باهاش حرف بزنه هيچ ايرادي نداره اما حالا كه شما با اين كار مشكل داشتين ميتونستين با استفاده از كلمات بهتر و انتخاب بهترين شيوه براي انتقال منظورتون به هدف برسين.......بحث مهارتهاي كلامي!! كه فكر ميكنم شما در اين بحث نياز به تقويت دارين.....
    _همسرتون تك فرزن هستند؟
    _در واقع شما لجبازي كردين و همسرتون رو به خونه پدرش نبردين....همسرتون هم در پاسخ به اين كار مقابله به مثل كردند!!!هيچ تعجبي نيست!!
    _چرا در مقابل مطرح كردن طلاق بي تفاوت بودين؟حتي اگر حدستون هم درست بوده و همسرتون ميخواسته واكنش شما رو ببينه اين بدترين واكنشي بوده كه شا نشون دادين معنيش اينه كه ::براي من مهم نيست...نه تو برام اهميت داري نه اين زندگي هر وقت ميخواي برو دادخواست بده من از خدامه!!!!!!!
    اما ايا واقعا اين حرف دل شما بوده؟؟چرا تمام حقيقت رو بهش نگفتين؟شما كه به ايشون علاقه داشتين اين طور نيست؟چرا بهش نشون ندادين كه طلاق رو نميپذيرين و خواهان ادامه زندگي هستين؟
    _اينكه همسرتون رو سر دوراهي انتخاب بين پدر و همسر قرار دادين اصلا درست نبوده!!!
    _كتك زدن همسرتون هم كه ديگه .....
    _لج و لجبازي!!بلوغ فكري براي ازدواج لااااازمه!!!ببينم شما چه طور با هم آشنا شدين؟
    _در مورد جدا كردن جاي خواب هم باز هم اگر مهارت هاي كلامي رو استفاده ميكردين به اينجا ختم نميشد.....
    درست حرف زدن....به كار بردن كلمات مناسب.....اينها هنر زندگي زناشويي محسوب ميشه جناب.....
    _شما براي اينكه همسرتون رو به زندگي برگردونين بايد يه خونه تكوني اساسي توي رفتار و اخلاقتون بكنين!!با اين وضعيت بازكشت ايشون پايدار نخواهد بود!!بايد به اين باور برسه كه شما قصد تغيير دارين!!!!
    كتك زدن همسرتون يعني زير پا گذاشتن شخصيت و وجود اون!!!!غرورش رو با اين كار از بين ميبرين!!!!!!
    _چرا فكر ميكنين كه پدر خانمتون با شما خصومتي داره؟چرا بايد از اينكه ميبينه زندگي دخترش آشفته اس خوشحال بشه؟اين بدبيني نيست؟
    _پدر خانمتون با اين ازدواج مخالف بودن؟
    _خانمتون افكار و عقايدش رو توي دفتر خاطرات خودشون نوشتن چه ربطي به پدرشون داره؟
    _تا به حال اسراري رو از زندگيتون به پدرش گفته؟
    _چرا با پدرش صميمي تره؟نقش پدر رو پررنگتر از نقش مادرش ميبينم!!
    _منظورتون از اينكه مردكاملي نيستين چيه؟
    _در صورت شكايت و مراجعه به پزشكي قانوني ميتونه به دليل كتك زدن و نداشتن امنيت جاني دادخواست طلاق بده....كه احتمال اينكار كم به نظر مياد شما بايد هر چه زودتر براي عذر خواهي و برگردوندن خانمتون اقدام كنين....
    ايشون بارها در مقابل كتك هاي شما سكوت كردن بلاخره تا يه حدي تحمل ميكنن....شما هم كه ماشالا......
    شما كه نميخواي از دستش بدي از همين الان به فكر ايجاد تغييرات اساسي در خودتون باشيد.........5 ماه اول زندگي خيلي زوده براي اين جور اختلافات!!

    راستي شغل شما چيه؟تا كي سر كار هستين؟ همسرتون شاغلن؟ساعات كاري ايشون چه جوريه؟

    http://www.hamdardi.net/thread-9346.html
    مهارت هاي كلامي رو تمرين كنيد

  4. 4 کاربر از پست مفید parnian1 تشکرکرده اند .

    parnian1 (سه شنبه 05 مهر 90)

  5. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 26 اسفند 90 [ 01:46]
    تاریخ عضویت
    1388-9-01
    نوشته ها
    262
    امتیاز
    4,329
    سطح
    41
    Points: 4,329, Level: 41
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    876

    تشکرشده 872 در 206 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: نمیخوام از دستش بدم

    میدونم الان کامل زیر بار احساسات هستم و سر درد خیلی بدی دارم برای همین نگارش من آشفتگی داره .
    مدت نامزدی یک سال و دو ماه بوده
    بحث مهارت های کلامی رو قبول دارم
    همسرم تک فرزند نیست و دختر اول خانوده هست و دوخواهر ودو برادر دیگه داره که بعد از برادرش فرزند دوم خانه هست
    همسرم رو به خونه پدرش نبردم چون :
    یک هفته از عروسی ما نگذشته بود و در طی دوره نامزدی بارها گفته بود پدرم به زور من رو به تو داد اما حالا یواش یواش دارم بهت علاقه مند میشم و بعد از عروسی مادرش گفت روزی دوبار به پدرش گفته بیا من رو ببین حالا که به زور دادی من رو و این جملات این حس رو به من میداد که انگار اسیر اوردم و دلش با من نیست و اعصابم رو خورد میکرد این قضیه
    اتفاقا پدرش از من خوشش اومده بود و پافشاری از طرف او بود برای بله گفتن دخترش
    میدونید یه جور همه چیز چرخید ؛ اوایل از من خوشش میومد اما بدون هیچ دلیلی تنها بخاطر اینکه نگن دامادش همه کاره زندگیش شده با من سرد شد و دیگه تحویلم نگرفت . گاهی حتی نگاهم نمیکرد نمیدونم چرا اما باعث شد من بخاطر رفتارش با من ازش سرد بشم ( قابل ذکر که پدر خانمم فامیل ما هست از طرف پدری و خیلی هم کتک میزنه زن و بچه هاش رو ، حتی دوره نامزدی من دست خانمش رو شکوند)
    اما اینکه چرا من با پدر خانمم بریدم چون دائم در زندگی من دخالت میکرد و دائم در مسائلی دخالت میکرد که نباید میکرد .
    در مقابل طلاق بی تفاوت نبودم خدا شاهد هست اوایل میگفتم اسم طلاق رو نیار تنم میلرزه ، و شده بود یه اسلحه براش همش تهدید میکرد بعد گاهی گفتم باشه برو دیگه چیکار کنم و دیشب هم گفتم طلاقت نمیدم به همین خیال باش(البته یه جور تهدید بود )
    من واقعا دوستش دارم
    در مورد انتخاب پدر یا همسر : ببینید من بهش نگفتم پدرت رو ترک کن گفتم به جای پدرت روحت پیش من باشه ، عین کلامی که بهش گفتم این بود : من نمیگم بابات رو ول کن فقط میگم در حد خودش دوستش داشته باش و بدون من شریک زندگیت هستم . من جسم تو رو فقط نمیخوام .
    کتک زدن همسرم وقتی دائم میگه بی عرضه ، عرضه زدن نداری ، بارها گفتم نمیزنمت بزنم انگار خودم رو زدم اما تحریکم میکرد به زدن ، نمیدونی وقتی شخصیتم رو جلوی خودش له میکرد داشتم دیوونه میشدم . دلم نمیخواست بهم بگه بی عرضه دلم نمیخواست بهم بگه وحشی خب نباید میگفت واقعا تحریکم کرد
    در ضمن من فقط دو بار کتکش زدم یک بار ماه دوم و یک بار هم دیشب ( کتک وحشیانه هم نبود عین یه خواهر وبرادر )
    لج و لجبازی : ببین من بهش بارها گفتم فقط بخنده و شاداب باشه ببینه من چطور زندگی رو براش شادکام میکنم ، بارها گفتم با من قهر نکن قهر کردنت برای من سم هست بجز تو از نظر دلی با کسی خوش نیستم . اما دائم قهر میکرد . نمیدونی قهر میکنه چه گندی میزنه تو اعصابم ، اصلا قهر رو کرده سلاح دائمی خودش . مثلا از دست داداشم ناراحت میشه با من قهر میکنه از دست خواهرم ناراحت میشه با من قهر میکنه یه خبر بد میشنوه از خانواده اش با من قهر میکنه و ........ هر چیزی رو به من وصل میکنه
    جدا کردن جای خواب رو من دیشب اشتباه کردم کنترلم رو از دست دادم . باید اروم می بودم و مهربون تر میگفتم اما اون قضیه قهر کردنش و جوابم رو ندادنش من رو اذیت میکنه و کنترل رو از دستم میگیره
    ببین من خیلی سعی کردم که کلمات مناسب استفاده کنم واقعا زورم رو زدم اما میگه داری خرم میکنی باز
    من خونه تکونی میکنم قبول دارم که بعضی رفتارام واقعا لج هست . خونه تکونی رو انجام میدم اما مطمئنم دیگه برنمیگرده . خب اونم بد کرده نمیخوام عاجزانه بیارمش و بشه چوب بالای سرم که دوباره میرم میای به پام بیفتی پس اون کار رو بکن و این رفتن بشه براش یه عادت
    پدر خانمم با من خصومتی نداره فقط دائم میشینه پیش من میگه اینو زدم اونو زدم همش از قلدر بازیش میگه و دخترش هر موقع من رو تهدید میخواد کنه میگه میدم بابام تیکه تیکه ات کنه ، خب خودبه خود در من یه نفرتی از پدرش ایجاد کرده که اصلا نمیخوام ریختش رو ببینم .
    خانمم افکار و عقایدش رو نوشته ( من نگفتم ربطی به پدرش داره ) عرضم این بود که دیدم خانم من چقدر به فکر من بوده اما نمیتونسته نشون بده ، یعنی میگم کاش اون نوشته ها رو قبل اتفاق دیروز میدیدم .*
    نمیدونم چرا با پدرش صمیمی تر هست ! خودش میگه مادرش رو بیشتر دوست داره اما فکر کنم چون پدرش با همه ضعف های شخصیتی که داره تونسته از من مردتر نشون بده خودش رو از قدرت نفوذ پدرش (حتی با زور) لذت میبره.
    من مرد کاملی نیستم چون : کنترل اعصابم رو از دست میدم . چون : در آمد بالا ندارم ، چون : قدرت استقلال کامل رو ندارم و در منزل پدریم زندگی میکنم .
    من از همسرم وقت خواستم تا همه چیز رو مرتب کنم اما انگار تحملش خیلی کم بود نتونست تحمل کنه .
    در مورد کتک اگه اقدام کنه طلاق بهش میدن ؟ به همین راحتی ؟ خب این یعنی علاقه ای نداره درسته ؟ که راحت میگذاره کنار ؟ من میخوام یه چند روزی دور باشیم تا بهتر فکر کنیم به نظر شما بهتر نیست ؟
    ایشون تحملی از خودش نشون نداده ، بار قبل که کتک خورد اولش یه چک محکم تو دهن این حقیر زد که بعدش کتک خورد ضمن اینکه بعد از کتک پدر و مادرش رو سه سوت کشید توی خونه و گفت این من رو میزنه
    دفعه دوم هم تحریک عصبیم کرد که کتکش بزنم ( دیشب ) و تا زدم به پدرش زنگ زد و اومدن بردنش 5 دقیقه نشد
    البته همون دیشب هم سه تا سیلی محکم به من زد دقیقا به تعدادی که من زده بودم
    من نمیخوام از دستش بدم واقعا هم اقدام کردم و خیلی وقته دارم تغییر میکنم تا بلکه دیگه قهر نکنه خستم کرده از بس قهر میکنه
    مطمئنم اگه قهر رو بذاره کنار درست میشه
    اما حالا مسائلی که پرسیدین :
    من شغل ازاد دارم
    انصراف از دانشگاه بخاطر مسائل مالی هستم
    دوره نامزدیم سرباز بودم 8 ماه از 14 ماه رو
    خانمم شاغل نیست و خونه هست
    با پدرم زندگی میکردیم تا سه روز پیش ! خورد و خوراک یکی بود که دیگه دو روز پیش به عنوان تهدید مطرح شد که میخوام جدا بشم و منم موافقت کردم و جدا شدیم .
    من بجز شغل آزادم که صبح ها هست بعد از ظهر ها هم یه کاری جور کردم کار میکنم تقریبا 11 شب میرم خونه خودم .
    اما واقعیت اینه که شغل دوم رو بخاطر فشارهای خانمم که من مرد کاری نیستم و از کار دوشیفته میترسم ایجاد کردم و هدفم این بود که بدونه دارم کار میکنم .
    اعصابم داره خورد میشه موندم چیکار کنم ، مطمئنم الان پدرش با اون اخلاق بدش میخواد من رو بچزونه
    بدبین نیستم شناختمش
    میخواد بگه ادمت کردم دفعه بعد هم چپ نگاه کنی میام میبرمش
    نمیخوام بشه یه اسلحه جدید اصلا تمایل ندارم که با خانمم جوری بشیم که گرو کشی بشه اون وقت دیگه بهم نتونیم اعتماد کنیم .
    داره عذابم میده سر هیچی با من قهر کرد خدا شاهده سر هیچی هنوز موندم چیکار کردم که سر هیچی با من قهر کرد

  6. 3 کاربر از پست مفید m25teh تشکرکرده اند .

    m25teh (یکشنبه 01 آذر 88)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 91 [ 10:07]
    تاریخ عضویت
    1388-5-23
    نوشته ها
    220
    امتیاز
    3,209
    سطح
    35
    Points: 3,209, Level: 35
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 141
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    345

    تشکرشده 339 در 159 پست

    Rep Power
    38
    Array

    RE: نمیخوام از دستش بدم

    برادر خوبم شما باید چند نکته رو مد نظر داشته باشید
    1- به موقع عصبانیت خونه رو ترک کنید
    2- احساسات واقعی خودتون رو به زبان بیاورید
    3- مدتی به همسرتون و خودتون فرصت بدید و فعلا تماسی با همسرتون نگیرید
    4- توی این مدت نقاط ضعف خودتون توی رابطه تان را بررسی کنید
    5- بعد از مدتی که به قول معروف اب ها از اسیاب افتاد به پدر همسرتان تماس بگیرید و عنوان کنید که دخترشان را دوست دارید - برای خوشبختی اش هر کاری حاضرید انجام بدید - و همسرتان شما را تحریک کرده اند که شما دست روی او بلند کنید و دیگه تکرار نمی شه
    6- با همسرتان دوستانه صحبت کنید و بهش بگید کمک کنه که رابطه مون قشنگ تر بشه
    7- احترام خانواده همسرتان را داشته باشید حالا که ایشون به پدرشون حساسه شما هم احترام خاصی برای ایشان قائل شید
    8- در حال حاضر صبر کنید تا اونها از این حالت عصبانیت خارج بشن ولی بعد با یه دسته گل برای معذرت خواهی پیش پدر خانم تون برید
    9- خانم شما مهارت های لازم رو ندارند باید هم خودتون و هم ایشون سعی کنید مهارت های لازم را از طریق مطالعه یا یک مشاور حاذق کسب کنید
    موفق باشید و مواظب خانم تون باشید

  8. 5 کاربر از پست مفید اتنا تشکرکرده اند .

    اتنا (سه شنبه 21 دی 89)

  9. #5
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    426
    Array

    RE: نمیخوام از دستش بدم

    m25teh محترم

    در روابط زناشویی گاهی بحث و اختلاف نظر پیش می آید اما چگونگی مهارت نشان دادن برای گذر از بحران مهم است . به هر حال این طبیعی است که با خانم خود اختلاف پیدا کنید . اما تا به این اندازه که سایرین وارد زندگی شما بشوند خیر

    شما به دلیل فشار روحی همه ی مطالب را در یک دیگ ریخت اید .
    مشگلات با همسرتان را تفکیک بندی کنید ، خواستها خودتان از ایشان و خواستهای ایشان از شما را دسته بندی کنید .
    مسئله دخالت خانواده نمی تواند آن گونه که شما می گویید باشد .

    چرا که پدر همسرتان شما را دوست داشته و بر اساس نظر خود دخترش را راضی به این ازدواج کرده که امروز خداراشکر خانم شما هم به شما علاقمند شده . چه اتفاقی و چه رفتار و.. دیگری می تواند نظر این آقای پدر همسر که از قضا فامیل هم هست یعنی شناخت خوبی از شما دارد را عوض کرده باشد ؟ مطمئن هستید به این رفتارهای شما بر نمی گردد.

  10. 2 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (چهارشنبه 04 آذر 88)

  11. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 اسفند 96 [ 15:33]
    تاریخ عضویت
    1387-11-29
    نوشته ها
    1,732
    امتیاز
    22,684
    سطح
    93
    Points: 22,684, Level: 93
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 666
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    4,250

    تشکرشده 4,202 در 1,430 پست

    Rep Power
    190
    Array

    RE: نمیخوام از دستش بدم

    دوست عزيز اين دسته بندي رو كه آني گرامي فرمودن انجام بدين
    من هم در فرصت بهتري براي جواب دادن ميام.الن اصلا تمركز ندارم

  12. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 99 [ 01:10]
    تاریخ عضویت
    1387-2-31
    نوشته ها
    1,208
    امتیاز
    22,636
    سطح
    93
    Points: 22,636, Level: 93
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 714
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteranSocial10000 Experience Points
    تشکرها
    6,336

    تشکرشده 3,618 در 912 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    143
    Array

    RE: نمیخوام از دستش بدم

    من احساس می کنم که تنها مشکل شما اینه که نمی تونید احساسات واقعی خودتون رو بیان کنید و همین طور اگر حتی حق هم با شما باشه توی یه ماجرایی اون قدر مهارت ندارید که بتونید با زیرکی و زبون خوش حق تون رو بگیرید یا اون حق رو مال خودتون کنید.
    و همین طور مشکل همسر شما لج بازی های بچه گانه ای هست که شاید از مادرشون و روابط پدر و مادرشون به ارث برده باشن و سعی می کنن همیشه به حای اینکه نقش یه همسر باسیاست و با درایت رو برای شما بازی کنن بیشتر نقش یه دختر لج باز و زبون دراز ( البته ببخشید که دارم این جوری صحبت می کنم) رو بازی می کنن، حتی اگر به قیمت کتک خوردن و از بین رفتن حریم بین زن و شوهر بشه!
    در هر صورت فکر نمی کنم که درست باشه شما فشارهای روحی خودتون رو با کتک زدن بخواید تخلیه کنید، بهتر نیست دنبال این باشید که چه جوری خودتون رو کنترل کنید و یا لااقل خودتون رو از محیط دور نگه دارید تا کم کم تنش ها کمتر بشه و بتونید با وضعیت روحی بهتر با همسرتون در مورد موضوعی که باعث ناراحتی هردوتون شده صحبت کنید!
    به قول یه روان شناس که می گفت: همیشه در مواقع عصبانیت سعی کنید که حداقل یک نفر خودش رو از محیط پر از تشنج خارج کنه تا خدای ناکرده حریم بین شون شکسته نشه! البته به شرطی که بعد از آروم شدن جو، هر دو اون قدر روابطشون براشون مهم باشه و همین طور مهارت گفتگو رو داشته باشن که بیان و با هم صحبت کنن!

  13. 5 کاربر از پست مفید del تشکرکرده اند .

    del (دوشنبه 02 آذر 88)

  14. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 26 اسفند 90 [ 01:46]
    تاریخ عضویت
    1388-9-01
    نوشته ها
    262
    امتیاز
    4,329
    سطح
    41
    Points: 4,329, Level: 41
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    876

    تشکرشده 872 در 206 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: نمیخوام از دستش بدم

    متشکرم از راهنمایی هاتون
    امشب دسته بندی شده مینویسم الان شرایط روحیم داغون هست
    اما این رو بدونید که الان ریش و قیچی کاملا دست پدر خانمم هست و با بردن خانم من به منزل خودش عملا هرگونه مانور احساسی و یا نرم شدن رو از من گرفته .
    بعدا مینویسم الان اصلا تمرکز ندارم
    متشکرم

  15. #9
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 مرداد 94 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1387-6-12
    محل سکونت
    همدردی
    نوشته ها
    2,295
    امتیاز
    31,060
    سطح
    100
    Points: 31,060, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    11,614

    تشکرشده 12,542 در 2,269 پست

    Rep Power
    257
    Array

    RE: نمیخوام از دستش بدم

    m25teh عزیز
    - اولا فکر نکنید یه قهر تو زندگی به معنی طلاقه، کی اینو گفته؟
    - این قهرها و کتک و.. باعث میشه که لحظات شیرین زندگی مزه دو چندان داشته باشه، پس فعلا قهر رو هم بعنوان یه بخش از زندگیتون قبول کنید.
    - از همسرتون معذرت خواهی نکنید، بله درست خوندید معذرت خواهی نکنید. اگه او قهر کرده شما نباید عذر خواهی کنید.این عذر خواهیهای پی درپی شمارو از لحاظ روحی سرخورده میکنه وعزت نفستون پائین میاد. اما شهامت عذر خواهی از عمل اشتباهی(کتک زدن) که انجام دادین رو هم داشته باشید.
    - برا آوردنش به خونه عجله نکنید. به او وهم به خودتون فرصت بدید تا از لحاظ روحی آمادگی قبول همدیگرو داشته باشید.
    - اما تو این روزائی که خونه پدرشه ، با اس ام اس جویای حالش باشید.
    - در این مواقع (بحرانی شدن روابط) سعی کنید کارهائیرو که می دونید اشتباهه انجام ندید. (می دونم خیلی سخته)
    - اجازه دخالت هیچ کس رو تو زندگیتون ندید. اگه نیاز به مشاور احساس کردید بهتره که مشاور زندگیتون غیر از فامیل های هردو طرف باشه.
    - رو نقطه ضعف خودتون ،که از قهر وگریه همسرتون بشدت عصبی میشید کار کنید. سعی کنید بمرور از شدت عصبی شدنتون کم کنید.
    - بعد از چند روز برید خونه پدر همسرتون و بدون اینکه قصد داشته باشید حتما همسرتون رو برگردونید اونجا باشید.
    - روابطتون رو به طور جداگانه با فامیلای همسرتون وخصوصا پدر ومادرش بهبود بدید. گناه هیچکس رو برا کس دیگه ای ندونید.
    - اگه منشا یه کاری از روی علاقه هست (مثلا ساعت 11 دراز کشیدن و حرفای عشقولانه زدن) ، نباید اجازه بدیدیه ضد حال کوچیک (تماس پدر همسرتون) اونو خراب کنه بلکه بایدبعنوان یه کاتالیزور بهش نگاه کنید بهر حال پدر به فکر دخترشه وهمسرتون هم با صحبت کردن با پدرش سرحالتر میشه.
    خیلی زندگی رو سخت وجدی نگیرید ، ریلکس تر با زندگی برخورد کنید.
    اصلا نگران نباشید برخی از اتفاقات زندگیتون کاملا طبیعیه و نباید همه چیز رو تموم شده فرض کنید

  16. 8 کاربر از پست مفید baby تشکرکرده اند .

    baby (دوشنبه 02 آذر 88)

  17. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 26 دی 88 [ 17:00]
    تاریخ عضویت
    1388-8-15
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    2,617
    سطح
    31
    Points: 2,617, Level: 31
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 133
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    23

    تشکرشده 23 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: نمیخوام از دستش بدم

    معمولا تو بحث ها شرکت نمیکنم چون خودم تو کاره خودم موندم اما فکر میکنم حرفهام اینجا به درد بخوره
    چون من هم شرایطی تقریبا شبیه شرایط شما رو داشتم (البته قبلا)
    شوهره من همیشه خیلی آروم و منطقی بود و همه جوره نازه منو میکشید و جوری که برام یه عادت شده بود که خیلی راحت باهاش قهر کنم و اون بیاد دنبالم با دلیلهای مسخره ای مثله اینکه: چرا شب که بیدار میشم پشتتو به من کردی؟ چرا دیشب تو خواب منو اذیت کردی؟؟؟!!! (یعنی خوابه بد دیده بودم دربارش) هر چی میشد حرفه طلاق رو میزدم و انتظار داشتم مثله همیشه تا اسمه طلاق رو آوردم تمامه تنش بلرزه و بزنه زیر گریه و اگه یه بار منطقی جوابمو نمیداد قهر میکردم که چرا این بار گریه نکردی؟؟ پس حتما برات مهم نیست !!!! خودم میدونم چقدر احمقانه است اما براتون میگم تا درس بگیرید
    البته ما کتک کاری های بدی هم میکردیم ، بد جور منو میزد و مدام اسمه طلاق رو می اوردم فکر میکردم به همین راحتی هاست .... . یعنی هم من خیلی بد و بچگونه باهاش رفتار میکردم هم رفتاره اون خیلی بد بود با من .!! من پررو شده بودم بخاطره توقعاتم و اون گستاخ، بخاطره کتک ها و دعوا های زیادش!! مثله شما که از دو کلمه حرف و جر و بحث به طلاق رسیدین!! ما هم خیلی زود به آخره خط رسیدیم !!!
    میخوام بهت بگم روشه زندگیتون مثله اون زمانه ما غلطه!!! باعث میشه زنتو زیادی لوس کنی و خودت هم ناخواسته عصبی و عصبی تر بشی!
    (من لوس و پروقع بودم (چون خودش منو به اشتباه، بد بار آورده بود ) و اونم مثله یه آتش فشان تمامه خشمش رو میریخت رو سره من) عینه شما
    این قدر زدیم تو سره همدیگه که به طلاق رسیدیم و خداحافظی کردیم تا روز دادگاه همدیگه رو ببینیم!!! (دقیقا مکان فعلیه شما)
    مدتی مونده بود تا روز دادگاه، اینقدر تنها بودم که لوس بازی و گذاتم کنار و فکر کردم و فکر کردم اشتباهاتمو فهمیدم و اینکه چقدر دلم میخواست تا یه شانسه دیگه داشته باشم برای درست رفتار کردن...
    این مدت جدایی و فکر از یه دختره لوس و پرتوقعی مثله من که انتظار داشت شوهرش همش بهش تعظیم کنه !! و همیشه پشته پدر و مادرش قایم میشد و همه چیز و سره شوهرش میشکست، یه دختره قوی ساخت که میتونه عصبانیت های آتش فشانیه شوهرش رو کنترل کنه!!!!!!! و کم کم به اشتباهاتم جلو پدر و مادرم هم اعتراف کردم و الان خدا رو شکر میکنم
    میخوام بهت بگم این رفتنش خیلی به نفعتون شده
    به عنوان کسی که راهه پیشه روی شما رو قبلا رفته تجربیاتمو بهتون میگم
    چند تا کار بکنید تو این روز ها
    اول اینکه رو خودتون مسلط شید و فکر نکنید اگه بره میمیرید و دست و پا بزنید تا برش گردونید چون همه چی 100 برابر بدتر میشه خدای نکرده
    دوم اول خودتون رو بسازید فکر کنید اون عوض بشو نیست یاد بگیرید چجور با این اخلاقش بسازید
    طبقه چیزایی که گفتید زنتون مجذوبه قدرته یعنی تحریکتون میکنه تا بزنیدش و بعد میره برای خانوادش مظلوم نمایی میکنه
    و اون ها هیچ وقت باور نمیکنن که دختره مظلومشون هم توی این کار مقصره ! اول باید خودت باور کنی که هیچ دختری طلاق رو دوست نداره مگراینکه خانومه خوبی نباشه که خدا رو شکر خانومه شما زنه زندگیه و طبقه چیزایی که تو دفتر خاطراتش نوشته ، مسئله خیلی ساده تر از چیزیه که فکرشو بکنی
    خودت رو بزرگ کن به این فکر کن که اون عاشقه قدرته !! پس وقتی گفت طلاق... اگه گریه کنی و بگی نهههههههه دیگه تو نظرش قدرتمند نیستی
    با یه جمله تیر رو به قلبش بزن و بگو
    طلاقت نمیدم و از خونه برو بیرون یه قدمی بزن و برگرد درحالی که میوه خریدی ... تا بفهمه اصلا تو زندگیت خللی وارد نشده و تو مطمئنی که طلاقی در کار نیست چون حقه خودته و نمیخوای از این حقه خدادادیت استفاده کنی
    مثلا وقتی میبینی جاشو جدا کرده بگو : هر وقته شب که مشکلی داشتی بیا منو بیدار کن اشکالی نداره !
    حرفات رو با قدرت بزن چون زنت مجذوبه قدرته دلش میخواد همون طور که باباش اونو از چنگه تو در آورد تو هم همین کار و بکنی اما متوجه نیست که زندگی رمان نیست و این کار باعث کدورته خانواده ها میشه
    شوهره من بعد از اون مدت دوری به خونه ما اومد و گفت طلاقی در کار نیست و از این به بعد باید اون جور که اون میگه زندگی کنیم البته الان هم تا حدی حرف حرفه منه چون یاد گرفتم چجوری دلش رو به دست بیارم و با ظرافت های خدادادیه زنونه حرفم رو به کرسی بنشونم و این طوری هم اون راضی تره هم من !!!
    تا وقتی که از قهر کردنش بترسی باید بهش باج بدی
    و اینو بدون که طلاق گرفتن به همین سادگی نیست و خیلی دنگ و فنگ داره و هیچ دادگاهی به این راحتی طلاقش نمیده تازه اگه بفهمن اونم شما رو زده که چهار تا چیزی باره خودش هم میکنن و اگه شما راضی به طلاقه توافقی نشی اینقدر باید تو دادگاه بره و بیاد که مطمئنا پشیمون میشه البته با تجربه من انشالله اصلا کار به این جاها نمیکشه و فقط داره عشقه شما رو محک میزنه و امتیاز بگیره و خودش نمیدونه که چقدر به ضرره زندگیشه پس طلاق توافقی = هرگز
    این مدت اصلا سراغش نرو و هیچ پیغامی نده بذار فکر کنه و بعد یه مدت یه قرار خونوادگی بذارید و سنگاتونو وابکنید و ازش خواهش نکن که برگرده بگو(( که حاضری گذشته ها رو فراموش کنی به شرطی که یه شیوه جدید و بزرگونه تری رو برای رفتار و زندگیه با هم انتخاب کنید ! بگو : شاید علاقه زیاده تو اونو کلافه کرده و به اینجا برسونه و الان بیشتر رو خودت مسلط شدی و رشته زندگیت دستت اومده بیشتر ازین صلاح نیست که زندگیشو ول کنه !))
    تا جایی که تو ذهنم بود برات نوشتم امیدوارم به درد بخوره
    پس تا وقتی کامل کامل رو خودت مسلط نشدی هیچ کاری نکن اما دورادور سراغشو بگیر و جویای حالش باش
    بی تعارف بگم زنت باید یه ذره بترسه !! اما زیاد نترسونش چون من کاملا نمیشناسمش و نمیدونم چه عکس العملی نشون میده و منو اون یه آدمه جداییم شاید تمامه چیزایی که گفتم براش نتیجه معکوس بده
    اما تنها راهه حل مشکله شما خود سازی و قوی تر کردن وجهه ات تو خونه است

    زنها نباید فکر کنن که فقط باید ناز کنن و شوهرشون بخره ! و تا وقتی جایگاهه شوهر رو توی خونه نفهمه مشکل حل نمیشه
    توکل به خدا
    موفق باشید

  18. 9 کاربر از پست مفید عصرا تشکرکرده اند .

    عصرا (چهارشنبه 31 فروردین 90)


 
صفحه 1 از 23 123456789101121 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ترس های مبهم و استرس
    توسط مدیرهمدردی در انجمن اضطراب و استرس
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 31 خرداد 92, 12:37
  2. داستان غم زندگیه من
    توسط پدربزرگ در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: جمعه 23 تیر 91, 11:05
  3. داستان زندگی کارافرین برتر کشور..احد عظیم زاده
    توسط بهار.زندگی در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 13 تیر 91, 14:49
  4. نقش ورزش در کاهش استرس(مدیریت استرس)
    توسط keyvan در انجمن تاثیر متقابل ورزش و روان
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: جمعه 21 فروردین 88, 10:57
  5. داستانی از عشق (داستان کوتاه)
    توسط هوشیار در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 19 شهریور 87, 17:12

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:48 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.