به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 11 12345678910 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 105

موضوع: کمک کنید

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 اردیبهشت 91 [ 16:00]
    تاریخ عضویت
    1388-8-25
    نوشته ها
    54
    امتیاز
    3,108
    سطح
    34
    Points: 3,108, Level: 34
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    31

    تشکرشده 29 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array

    کمک کنید

    باسلام همه ماجرا از این قراره که من در یه مراسمی با یه دختر خانوم آشنا شدم/ اولش شاید هردوتامون برای دوستی با هم صحبت کردیم / وشاید بعد من متوجه خیلی چیزا شدم اون سنش خیلی کم بود اما من فقط برای دوستی اونو میخواستم من 25 سالم بود و اون 17 سالش بود / من اولش چون نمیخواستم کسی که باهاشم سنش کم باشه می خواستم ازش دور شم اما هر کاری کردم نشد / یه مدت چی بگم 3 سال همینطوری گذشت/البته یه چیز مهم اینه که خونه اونا از من خیلی دور بود من تهرانم اون همدانه به خاطر ماموریت پدر 5 سال پیش رفتن اونجا اما همه فامیلاشون اینجان خودشم اینجا بدنیا اومده بنا بر این فقط تماس تلفنی بین من و اون وجود داشت و فقط همون لحظه اول من اونو دیدم و دیگه ندیدم حتی چهرشم داشت یادم میرفت نه عکسی ازش داشتم نه موقعیت میشد ببینمش اونم همینطور ...ماهها و سالها گذشت مدت دوستیمون 3 سال طول کشید و فقط با تلفن /بین سالهای اول و دوم مامانش فهمید که با من دوسته /زنگ زد کلی دعوام کرد که شما دختر نوجوانشو گول زدم و اون ماهی 100 هزار تومان به من زنگ میزنه و..../خلاصه من معذرت خواهی کردم و پیش خودم گفتم خوب شد مامانش اومد وسط حالا دیگه بهونه خوبیه که دیگه سراغم نمیاد/اما بازهم دوستیه ما ادامه داشت نمیشد هیچ وقت بهم بخوره دلیلشم نمیدونم اما الان که 3/5 سال از این ماجرا میگذره /دوستیمون وارد مراحل جدیدی شده ..عید من چیزی ازش فهمیدم که میخواستم ترکش کنم اون توی این چند سال با 2-3 نفر رابطه برقرار کرده بود ..حتی با یکی در حد زیادی رفاقت کرده بود و حتی با چند نفر دیگه هم تلفنی و توی اینترنت دوست بود / یکی از دوستاش شوهر خالش بود توی اینترنت و تلفن, من چند وقت میخواستم امتحانش کنم که آیا اونجا با کسی هست یا نه برای همین آدرس ایمیلشو گرفتم وبا پسورد وارد شدم ظاهرا چیزی نبود همرو پاک کرده بود اما یه عکس و یه نامه عاشقانه برای شوهر خالش فرستاده بود من تمامه نامرو خوندم انگار خالش متوجه این دوستی شده بود و مخالفت کرده بود حتی آبروی هر دوتاشونو برده بود ولی این دختر با نهایت بیشرمی بازم میگفت دوستش داره و با این حال که خالش مخالفه و بازم بهش ایمیل میزنه /من نمیدونستم باید چیکارکنم /در مورد دوست داشتن این دختر باید بگم که خیلی دوسم داره اما خودم دارم فکر میکنم چطوری دوستم داره که با این همه آدم رابطه داشته / ببینید روابط اون با دیگران براش گرون تموم شد به من اومد گفت هیچ کس مثل تو نیست همرو امتحان کردم اما تو فرق میکنی . 1 ماه با هاش حرف نزدم فقط گفتم برو دنبال زندگیت اما گریه و زاری و تهدید به خودکشی خودش منو برگردوند .یه مدتی من باهاش خیلی خشک رفتار کردم اما یه کم با خودم فکر کردم گفتم دلیل اینکه باهاشون رفاقت کرد چی بوده. من اونو برای ازدواج میخواستم معیارامون خیلی شبیه هم بود اما اون چند بار خیانت کرده بود و شاید دلیلش این بود که نمی دونست من برای ازدواج اونو میخوام اما بازم به خودم گفتم چطور میشه یه نفر با یکی دوست باشه و عاشقش باشه و براش شریک بگیره ...
    برای همین ازش پرسیدم چرا چرا چرا؟
    گفت خودمم نمیدنم اما الان واقعا پشیمونم ..قرآنو آورد و دستشو گذاشت روش گفت قسم میخورم این آخرین تعهدمه به تو و خدا ...من بچگی کردم و شاید گمراه شدم ...
    در مورد رابطش و دیگران ازش پرسیدم گفتم حداقل الان صادق باش و همرو برام تعریف کرد ..با 2 تا از بچه محلاش دوست بود البته به مدت 1 سال اما خودش رابطر و قطع کرده بود و فقط باهاشون حرف زده بود .اما رابطه جنسی نداشت / شوهر خالش داشت از خالش طلاق میگرفت و برای همین بحونه ای برای صحبت با اون داشت و برای راهنمایی از اون بهونه ای برای دوستیشون بود .یهنی حدودا 1-2 باهم صحبت تلفنی داشتن که این اواخرهم شنیدم طلاق گرفتن (متاسفانه یا خوشبختانه)/و توی اینترنتم که با یه نفر 6 ماه چت میکرد و اونو عاشق خودش کرده بود .خلاصه این تمام ماجرای رفاقتاش بود /کلا در مورد این دختر که نمیدونم واقعا عاشقمه یا الان که 20 سالش شده
    آیا رفتارهاش از روی نبودن من انجام شده یعنی مقصر منم؟؟؟
    آیا دوست داشتن الان اون یه حس کودکانس و اگه میگه عاشقتم احساس و هوسه یا نه ؟
    آیا رفتار اون از روی گمراهی ویا کنجکاویه کودکانه بوده و حالا که فهمیده مثل من نیست دور و برش چاره ای جز نگه داشتن من نداره ؟
    من واقعا از سال دوم به بعد اونو برای ازدواج میخواستم و براش سختی های زیادی کشیدم که مثل خودم بشه و اون همیشه دوست داشت مثل من بشه و الان بهتر شده ...از نظر خانوادگی خیلی با من فرق میکنن شاید لباس سنگین در جلوی شوهر خاله حاشون نپوشن با شلوارو پیراهن و مانتویی بودنش همینطور ...اما به خاطر من چادری شد و دیگه لباس تنگ و جلف نپوشید ...حتی ارتباطش با دیگران قطع شد اما یه چیز مهم این که اون توبه کرد اما 7-6 ماه از این قضیه میگذره و من خیلی سر در گمم نمیدونم ولش کنم و برم یا بمونمو و ببخشمش ....اولش گفتم توبه گرگ مرگه .... اما بعد دیدم خودمم نمیتونم ولش کنم و توبه کردنش و تغییر در رفتار و دست روی قرآن گذاشتن و قول دادن منو دودل کرده که ببخشم و گذشتشو فراموش کنم و یا نه چرا این دختر با داشتن من چرا با افراده دیگه رابطه داشته ....یه چیزه خیلی مهم اینه که اون خیلی احساسیه و نیاز به بدن جنس مخالف داره حتی تلفنی من باهاش یه بار تجربه کردم که خیلی برام عجیب بود که بعد با مخالفت من و متقاعد کردنش که خیلی ضرر داره دیگه انجام نشد . اما با هیچ کدوم از اونا رابطه این شکلی نداشته و فقط بوسیدنش و من در یک دوراهی بزرگ هستم که ماندن در این دوراهی داره سنمو زیاد میکنه و ازدواج برام سختر میشه و اون براش مهم نیست .مادرش با ازدواج من و اون مخالفه و شایدهم حق دار اما الان همه موارد زنگیشو بهم میگه حتی مهمونی رفتن مهمون اومدن لباس چی بپوشه و همه موارد اما کلا عذاب میکشم من نمیخوام چیزی از کسی بخوام میخوام خودش اینجوری باشه و خودش بخواد .
    خواهش میکنم کمکم کنید این کلی قضیه بود و جزئیات خستتون میکرد که حذف کردم ..خواهش میکنم کمکم کنید ....
    آیا ببخشمش یا فراموشش کنم / چون رابطه تلفنیه خیلی کنرلش سخته ولی کلا معیارهای من و اون خیلی شبیه همه و فراموش کردن و پیدا نکردن کسی شبیه به این ناراحتم کرده ..... از طرفی ترس از بعد از ازدواج که آیا بعدش وفاداریش میمونه یا بازم میره سراغ افراده دیگه ...من کاملا گیر افتادم ..... کمک و یاریتونو ازم دریغ نکنید حتی صحبت های کوتاهه شما بهم کمک میکنه ...
    پس یاریم کن

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 02 اردیبهشت 91 [ 11:29]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    281
    امتیاز
    5,227
    سطح
    46
    Points: 5,227, Level: 46
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 123
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    420

    تشکرشده 402 در 153 پست

    Rep Power
    44
    Array

    RE: کمک کنید

    سلام :تلفني صحبت كردن با زندگي واقعي خيلي فرق ميكنه هم سن شما و هم سن اون سنينين اوج احساساته!
    اگر ميتوني با برنامه رابطه تلفني رو كم كن و سعي كن رابطه رو عادي كني . واقعا" سخته يه راه حل قطعي داد ولي زندگي و ازدواج به راحتي رابطه تلفني نيست ! بيشتر مطالعه كن مخصوصا" تايپيك هاي مشابه زيادي در قسمت مربوط به رابطه دختران و پسران هست كه خيلي كمكت ميكنه خيلي نگران نباش !!

  3. کاربر روبرو از پست مفید omed تشکرکرده است .

    omed (سه شنبه 26 آبان 88)

  4. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 اسفند 96 [ 15:33]
    تاریخ عضویت
    1387-11-29
    نوشته ها
    1,732
    امتیاز
    22,684
    سطح
    93
    Points: 22,684, Level: 93
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 666
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    4,250

    تشکرشده 4,202 در 1,430 پست

    Rep Power
    189
    Array

    RE: کمک کنید

    سلام....
    خيلي سعي كردم جوابي به اين تاپيك ندم!!!چون خاطره هاي بدي رو برام تداعي ميكنه......اما.....
    متاسفم كه اينو ميگم اما به نظرم اين رابطه سر انجام خوشي نخواهد داشت ..نه تو مقصري نه اون دختر نميشه اين وسط دنبال مقصر گشت....اين كه همزمان با تو با افراد ديگه اي بوده يعني وجود تو نميتونسته نيازش رو ارضا كنه.....توي اون شرايط دختر به كسي نياز داشته كه حضور فيزيكي شو حس كنه با اينكه به تو علاقه داشته اما تو نميتونستي اين حضور فيزيكي رو داشته باشي و نيازشو برطرف كني.....
    اينكه با شوهر خالش دوست شده واقعا هضمش برام سخته!!!!
    شروع اين ماجرا موقعي بوده كه اين دختر بدون فكر فقط به پسري علاقمند شده كه از قضا اون پسر تو بدي ....هيچ تضميني نيست كه اگر به جاي تو كس ديگه اي بود با اون رابطه رو شروع نميكرد!!
    اون دختر داره با احساسات تصميم ميگيره.....شك دارم كه بتونه دست به خودكشي و......بزنه اينا در حد تهديد و .....ايناس.......اگر دوسش داري براي هميشه از زندگيش برو.....اين بهترين راهيه كه به تجربه خودم بدست آوردم.....
    ديگه خود داني

    نقل قول نوشته اصلی توسط یاریم کن/یاریت کنم

    من واقعا از سال دوم به بعد اونو برای ازدواج میخواستم و براش سختی های زیادی کشیدم که مثل خودم بشه و اون همیشه دوست داشت مثل من بشه و الان بهتر شده ...از نظر خانوادگی خیلی با من فرق میکنن شاید لباس سنگین در جلوی شوهر خاله حاشون نپوشن با شلوارو پیراهن و مانتویی بودنش همینطور ...اما به خاطر من چادری شد و دیگه لباس تنگ و جلف نپوشید ...حتی ارتباطش با دیگران قطع شد اما یه چیز مهم این که اون توبه کرد اما 7-6 ماه از این قضیه میگذره و من خیلی سر در گمم نمیدونم ولش کنم و برم یا بمونمو و ببخشمش ....اولش گفتم توبه گرگ مرگه .... اما بعد دیدم خودمم نمیتونم ولش کنم و توبه کردنش و تغییر در رفتار و دست روی قرآن گذاشتن و قول دادن منو دودل کرده که ببخشم و گذشتشو فراموش کنم و یا نه چرا این دختر با داشتن من چرا با افراده دیگه رابطه داشته ....یه چیزه خیلی مهم اینه که اون خیلی احساسیه و نیاز به بدن جنس مخالف داره حتی تلفنی من باهاش یه بار تجربه کردم که خیلی برام عجیب بود که بعد با مخالفت من و متقاعد کردنش که خیلی ضرر داره دیگه انجام نشد . اما با هیچ کدوم از اونا رابطه این شکلی نداشته و فقط بوسیدنش و من در یک دوراهی بزرگ هستم که ماندن در این دوراهی داره سنمو زیاد میکنه و ازدواج برام سختر میشه و اون براش مهم نیست .مادرش با ازدواج من و اون مخالفه و شایدهم حق دار اما الان همه موارد زنگیشو بهم میگه حتی مهمونی رفتن مهمون اومدن لباس چی بپوشه و همه موارد اما کلا عذاب میکشم من نمیخوام چیزی از کسی بخوام میخوام خودش اینجوری باشه و خودش بخواد .
    خواهش میکنم کمکم کنید این کلی قضیه بود و جزئیات خستتون میکرد که حذف کردم ..خواهش میکنم کمکم کنید ....
    آیا ببخشمش یا فراموشش کنم / چون رابطه تلفنیه خیلی کنرلش سخته ولی کلا معیارهای من و اون خیلی شبیه همه و فراموش کردن و پیدا نکردن کسی شبیه به این ناراحتم کرده ..... از طرفی ترس از بعد از ازدواج که آیا بعدش وفاداریش میمونه یا بازم میره سراغ افراده دیگه ...من کاملا گیر افتادم ..... کمک و یاریتونو ازم دریغ نکنید حتی صحبت های کوتاهه شما بهم کمک میکنه ...
    پس یاریم کن
    مطمئن باش يه روزي به خاطر اينكه سعي كردي اونو تغيير بدي و شبيه خودت كني پشيمون ميشه.....شاكي ميشه كه چرا اين كارو كردي........

    از كجا ميدوني كه توي مهموني و .....چه جوري لباس ميپوشيد؟مبناي اين حرف گفته هاي خود دخترس؟؟اگه اين طور باشه ممكنه به خاطر اينكه از بحث و ناراحتي جلوگيري كنه دروغ مصلحتي بهت ميگفته.......

    اشتباه كردي كه پاي تلفن تحريكش كردي.....اشتباه بزرگ و غير قابل جبران!!!!!

    مخالفت مادرش بي دليل نيست.از عواقب اين رابطه ميترسه......با اين توصيفات اون دختر توي مرحله سختي قرار داره..نياز جنسي خيلي اذيتش ميكنه......به عواقب صحبتهاي شبانه خوب فكر كن.........

    يه سوال فني!!!
    اين تحريك و ....جنسي كه پاي تلفن انجام شده مربوط به چه زماني بوده؟

  5. 3 کاربر از پست مفید parnian1 تشکرکرده اند .

    parnian1 (سه شنبه 26 آبان 88)

  6. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 دی 00 [ 03:31]
    تاریخ عضویت
    1388-2-21
    نوشته ها
    1,176
    امتیاز
    30,655
    سطح
    100
    Points: 30,655, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    6,023

    تشکرشده 6,300 در 1,292 پست

    Rep Power
    138
    Array

    RE: کمک کنید


    1ـ در شروع رابطه ایشون برعکس شما در شرایط سنی بودند که به ازدواج فکر نمی کردند و به این رابطه جدی نگاه نمی کردند.

    2ـ با توجه به سن و شرایط احساسی در این سن ، راحت تر جذب محبت جنس مخالف می شدند اما رفتار ایشون (مخصوصا در رابطه با دوستی با شوهر خاله اش) نشان دهنده ی خلاءهای عاطفی در وجود ایشون هست.

    3ـ واقعا هیچ کس نمی تواند تضمین کند که آیا در زندگی با شما اگر دچار خلاءهای عاطفی شود دست به چنین کاری نخواهد زد و وفادار خواهد ماند ؟

    4ـ این دختر با توجه به حساسیت های شما به خودش ، متوجه خواستن واقعی شما شده و با توجه به اینکه سنش بیشتر شده و به ازدواج هم می اندیشد ، شما را مناسب تر می بیند چون خواستن شما را واقعی تر می بیند . می ترسد که نکند شما را به خاطر رفتارهای اشتباهش از دست بدهد و برای نگه داشتن و جلب رضایت شما هر کاری می کند و هر چه که شما دوست داشته باشید می گوید .
    اگر رها کردن شما تلنگری باشد که رفتارهای اشتباه می تواند موقعیت های خوب را از او بگیرد شاید این تلنگر لازم باشد و شما با این کار به او کمک هم بکنید.

    5ـ این که معیارهای شما دو نفر به هم شبیه هستند را نمی دانم بر چه اساسی می گویید ؟ ایشون با خواسته های شما متفاوت بودند و شما این دختر را تغییر داده اید تا شبیه خودتان و معیارهایتان شود .
    اولا این سعی در تغییر شما اشتباه بوده . دوما در صورتی می توانید به این تغییرها دلخوش کنید که خود این دختر به این باورها و عقاید رسیده باشد نه صرفا به خاطر شما تغییر ایجاد کرده باشد .

    6ـ با توجه به اینکه این همه از ایشان دور هستید چگونه بر تغییر رویه ایشان اطمینان دارید ؟

    مخالفت خانواده و دلایل آن و اختلاف فرهنگی و مذهبی را جدی بگیرید . همینطور این مسأله را که ایشان با برقراری رابطه با شوهر خاله اش و افشا شدن آن وجه ی خود را در خانواده اش خراب کرده است .

    8ـ تردید شما برای این ازدواج کاملا به جاست و حتی باید بیش از اینها باشد و دقیق تر باشید و احساسی عمل نکنید .
    اینکه معیارهامون شبیه هستند (با توجه به مورد 5) و یا در این سن به دنبال کس دیگری باشم و نمی تونم ولش کنم و ... دلایل خوبی برای ازدواج و یک عمر زندگی نیستند .

    پس دقیق تر و سنجیده تر عمل کنید و منطق و عقل رو در این امر وارد کنید .

  7. 6 کاربر از پست مفید baran.68 تشکرکرده اند .

    baran.68 (چهارشنبه 25 آذر 88)

  8. #5
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array

    RE: کمک کنید

    با سلام
    من ابتدا که نام کاربریتان را دیدم فکر کردم شما مونث هستید پس واقعا پوزش مرا بپذیرید که اشتباه کردم
    البته مام کاربریتان به منظر من قابل توجه هست باز هم می گویم جسارت مرا بپذیرید

    در مورد مسئله ای که مطرح کردید شما الان 28سال دارید و اون 20سال الان ایشون در اوج احساسات هستن و شما اگر مشکل کار و سربازی نداشته باشید در شرایط ازدواج اما
    1-مطمئن باشید این خانم بعد از مدتی به ذات و هویت اصلی خودش بر میگردد مطمءن باشید شک نکنید
    یعنی کنار گذاشتن چادر و پوشیدن لباسهایی که خودش می پسندد الان در اوج احساسات این تصمیم را گرفته ولی بعدا به مرور زمان که این احساسات فروکش کند به همان ذات خودش بر می گردد پس
    شما تفاوت مذهبی دارید که مطمئنا این مسئله روی روابط شما و خانوادتون در صورتی که با هم ازدواج کنید تاثیر می گذارد
    نمونه اش این خانم تغییر کرده خانواده اش که عوض نشده اند حالا شما یه مهمانی تولد برای فرزندتان دارید آیا خانواده هاتون می تونند مثل هم با یک نوع پوشش حاضر شوند شما مذهبی آنها خیر
    خوب پس اختلاف بین شما و خانمتان شروع میشود و اینجاست که مادرش به حمایت از دخترش برمیخیزد که من گفتم با این آقا ادامه نده گوش نکردی و.....در نهایت میشه قطع رابطه شما با اونها و اونها با شما و همین طور نسبت به خانواده شما و همسرتون
    2- به نظر من چگونه یک دخترخانم می تواند فقط به خاط یک عشق دقت کنید عشق به شما "درحالیکه یکبار از پشت تلفن .... حالا به قران قسم میخورد که توبه کردم .......آیا به خاطر ازدواج با شما توبه کرده و یا اینکه به این ایمان و اعتقاد رسیده که این کار گناه دارد و از نظر خدا معصیت است توبه کرده "
    اگر به خاطر شما بوده که بازهم مطمئن باش اگر از شما ناراحتی و یا دلخوری بگیرد دوباره به همان حالت اولیش برمی گردد دقت کنید "الان در اوج احساسات هستید بعد از ازدواج این احساسات فروکش می کند و حتما بینتان ناراحتی و دعوا پیش میاید "
    پس دقت کن ببین توبه اش برای خدا بوده یا رسیدن به هدفش
    اگر برای خدا بوده باشد مدتی ازش فاصله بگیر رابطه را ظاهرا تمام کن ولی دورادور ببین رفتارش چگونه است
    امکان تغیر در بین همه انسانها هست مهم پایبند بودن به اون تغییر می باشد
    خوب خوب هم در مورد اختلاف فرهنگی بین خودتون و ایشون فکر کن همه جوانب را بررسی کن تمام نکات را
    لباس پوشیدن -صحبت کردن-راحت ارتباط برقرارکردن با نامحرم-آرایش کردن-عطر های تند زدن-جلب توجه کردن در جمع ها-
    واقعیتی که هم نباید فراموش کنی این هست که نه شما و نه ایشون نمی توانید از خانواده هاتون جدا بشید
    خانوده شما جای خودش را دارد خانم شما هم جای خودش را دارد شما نسبت به هردو وظایف مشخصی دارید نمی توانید به خاطر یکی با دیگری قطع ارتباط کنید همین طور اون خانم
    ولی به نظر من این اختلاف فرهنگگی باعث میشه عملا شما و خانوادتون با هم باشید در جمع ها و ایشون هم در مهمانی هایشان خودش باشد با خانواده اش

    به نظر من برادر بزرگوار شما که فرد مذهبی و معتقدی هستی مسلما اگر شرایط ازدواج را دارا باشی حتما زوج مناسب خودت را میابی کسی که با شما همفکر باشد و با هم تفاهم داشته باشید

    در این تالار همه بر حسب تجارب خود نظر می دهند بنده هم بر اساس 10سال زندگی مشترکم و شناختی که از جنس خودم (خانمها) این مسائل را گفتم
    باز هم تصمیم گیرنده شما هستید

  9. 5 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    بالهای صداقت (سه شنبه 26 آبان 88)

  10. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 فروردین 91 [ 08:41]
    تاریخ عضویت
    1388-1-27
    نوشته ها
    435
    امتیاز
    5,116
    سطح
    45
    Points: 5,116, Level: 45
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,281

    تشکرشده 1,260 در 376 پست

    Rep Power
    58
    Array

    RE: کمک کنید

    سلام
    برادر عزیز شناخت لازم و کافی هیچ وقت از طریق ارتباط تلفنی بدست نمی آد خیلی از برخوردها و رفتارها در ارتباط حضوری خودشونو نشون می دن
    شما سه سال با ایشون تلفنی صحبت کردین و همیشه عادت کردین از طریق گوش با ایشون ارتباط برقرار کنید
    شنیدن خیلی از حرفا و گوش کردن به اون ها نمی تونه زندگی بسازه
    من اصلا کاری به رفتار این خانم ندارم فقط می توننم بگم اگه قصد دارین با ایشون زندگی کنید به ارتباط تلفنی اکتفا نکنید

  11. 5 کاربر از پست مفید mamfred تشکرکرده اند .

    mamfred (سه شنبه 26 آبان 88)

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 اردیبهشت 91 [ 16:00]
    تاریخ عضویت
    1388-8-25
    نوشته ها
    54
    امتیاز
    3,108
    سطح
    34
    Points: 3,108, Level: 34
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    31

    تشکرشده 29 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: کمک کنید

    ببینید رابطش با شوهر خالش اصلا حضوری نبوده و فقط قصد کمک به شوهر خالش داشته اما من بلور نمیکنم آخه کسی به راحتی نمیتونه به کسی بگه دوست دارم مگه همه عروسکن که به راحتی این حرفا رو بزنن ....
    ببینید من در مورد انجام دادن قولهاش 80 درصد مطمئنم و شکی ندارم اما اینکه آیا بعد ار فروکش کردن احساسات و ازدواجمون آیا بازهم به حرفهام گوش میکنه ؟
    سیستم این خانوم جوریه که با دستور چیزی رو قبول نمیکنه اما وقتی با ملایمت ازش بخوای قبول میکنه ...من درمورد اینکه با کسه دیگس یا آرایش مینکه اصلا شکی ندارم و چاردشم میدونم همیشه سرشه توی این 6-7 ماه چند بار رفتم و دیدمش اما زمانش کم بوده جمعا هر دفعه 3-4 ساعت و نمیشد در این ساعت کم بطونم بشناسمش باید از روشهای روانشناسیه زود باز ده کمک بگیرم که بد نیستم ؟؟؟؟
    از همه دوستانی که دارن کمکم میکنن ممنونم ...اما خواهش میکنم اگه سوالاتی دارن من این چند روز فقط پای اینترنتم و باید تکلیف خودمو روشن کنم .من الان کار میکنم و سربازی رفتم آماده ازدواجم ...درسم میخونم که تحصیلاتم عالیه باشه ..متاسفانه دلم میسوزه آخه زمانه زیادی صرفش کردم یعنی واقعا انرژیه زیادی ازم گرفته که توی این 6-7 ماه تمام خصوصیاته بدشو فراموش کنه که 80% موفق شدم ..همینطور که دوستان گفتند خودمم میترسم که احساساتش وقتی فروکش کنه آیا بازهم میتونه ترکم کنه؟ آیا من همیشه ترس از این که بهش محبت نکنم آیا جای دیگه دنباله محبت نگرده .این بزرگترین ناراحتیه منه من از آینده و تعصبم میترسم ..اون خیلی عوض شده دلیلش برام معلوم نیست آیا برای گذشتن از مرحله ازدواجه و بعد همان کاسه و آش؟
    شبیه کسیه که منو میپرسته چون میخواد جواب گذشتمو بده و این برام هم خوبه هم بد چون اصلا دیگه خسته شدم همش باید بگم چیکارکنه چیکارنکنه ...خسته شدم
    بازم اگه سوالی هست بگید تا جواب بدم کمکم کنید مشکلمو حل کنم .....

    ببینید خواستگارم کم نداره و تا حالا چند تا شونو رد کرده اما من مطمئن نیستم برای من بوده یا برای آینده خودش .... اما این برام مهمه که چطور راهنمائیهای من اونو عوض کرده حتی با مادره خودش درگیر شده که مادرش مانتویی و اون میخواد چادری باشه حتی قبول کرده تا آخره عمرش نقاب به صورت بزنه من براش سخت گرفتم چون میخواستم مطمئن بشم که میتونه یا نه .....بهش بد بین نیستم اما مترسم که همش من باید بهش بگم این کارو بکن این کارو نکن تا کی؟ من نباید آروم باشم؟ من با چوب باید بالا سرش باشم؟من باید........
    منتظرم که راهنمائیهاتونو بخونم ....

  13. کاربر روبرو از پست مفید یاریم کن/یاریت کنم تشکرکرده است .

    یاریم کن/یاریت کنم (سه شنبه 26 آبان 88)

  14. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 02 اردیبهشت 91 [ 11:29]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    281
    امتیاز
    5,227
    سطح
    46
    Points: 5,227, Level: 46
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 123
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    420

    تشکرشده 402 در 153 پست

    Rep Power
    44
    Array

    RE: کمک کنید

    اول از همه عرض كنم ازدواج پايان مشگلات نيست شروع يك زندگي جديده يعني اينكه خسته شدي كلمه خوبي نيست . از اين حالات خودت و او (عشق و علاقه ) در جهت مثبت استفاده كن و در عين حال طرف را تست كن فقط ظاهر نيست ببين چقدر روح و رفتارش تغيير مثبت ميكند من فكر ميكنم اگر برنامه زمانبندي شده داشته باشي مثلا" ظرف شش ماه به نتيجه برسي 1- با هماهنگي خانواده ها حتما"ملاقات حضوري (گردش و تفريح و...)2- تحقيق محلي از همسايه و كسبه كه رفتارش و خانواده چطورند (چون در شهر ديگري هستنند )3- هيچوقت با اصرار و خواهش كاري را از او نخواه (مجاب و توجيه منطقي ) اگر شد كه خوب وگرنه بعد از ازدواج باز ميگردد به قبل .4- گذشته هر فردي پر از اشتباه است ولي مهم وابستگي است با مطالعه و كسب تجربه از پدر و مادر وابستگي يا عدم وابستگي او را به گذشته بسنج 5-ما همه بندگان ناچيز خداونديم هرگز توكلت را به خدا فراموش نكن

  15. 2 کاربر از پست مفید omed تشکرکرده اند .

    omed (چهارشنبه 25 آذر 88)

  16. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 91 [ 10:07]
    تاریخ عضویت
    1388-5-23
    نوشته ها
    220
    امتیاز
    3,209
    سطح
    35
    Points: 3,209, Level: 35
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 141
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    345

    تشکرشده 339 در 159 پست

    Rep Power
    37
    Array

    RE: کمک کنید

    برادر خوبم
    شما باید یا به کسی اعتماد کنید یا نه اگر اعتماد می کنید به دنبال مچ گرفتن نباشید و امر ونهی نکنید که فلان کارو انجام بده فلان کارو انجام نده
    شما باید به خودتون بگید من به او اعتماد دارم مگر خلافش ثابت بشه اینجوری خودتون و اون خانم اذیت می شید

  17. 4 کاربر از پست مفید اتنا تشکرکرده اند .

    اتنا (چهارشنبه 25 آذر 88)

  18. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 اردیبهشت 91 [ 16:00]
    تاریخ عضویت
    1388-8-25
    نوشته ها
    54
    امتیاز
    3,108
    سطح
    34
    Points: 3,108, Level: 34
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    31

    تشکرشده 29 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: کمک کنید

    من اونو بخشیدم اما ترس از اینکه آیا اون از خلع محبت به این وابسنگی رسیده داره داغونم میکنه اون شدیدا به من احتیاج داره اما فعلا باباش با ازدواجش مخالفه درساش باید تموم بشه .از طرفی حساس شدم همش فکر اینکه اگه یکم تنهاش بزارم بره سمت کسه دیکه استرس بهم وارد میکنه اما خودم میدونم که باید حساس نباشم و بزارم که همه چی به روال خودش باشه اما ای کاش میشد چون عینه مادری شدم که نزدیک بوده یکبار بچشو از دست بده ...شاید احساسیم اما این احساس رو من قبلا نداشتم حتی نسبت به هیچ دختری ...من یه پسرم تا حالا 4-5 تا دختر خواهان رابطه باهام شدن اما از اول با خودم قرار گذاشتم فقط یک نفر اما الان چیزی میبینم که انگار کابوسه اون قول داده اماگاهی اوقات فکرش که میاد سراغم اذیتم میکنه .... همیشه احساس خوبی نسبت بهش داشتم اما من عاقلانه فکر می کنم اما ترس دارم که تو اول جوونی داره بززرکترین تصمیم زندگیشو می گیره این منو میترسونه .....
    چطور یه نفرو از روی جواب به سوالام بشناسم اون منو میپرسته تا حدی شده که از بهترین چیزای زندکیش دست کشیده ...اون تغییر کرده توی اعمالش میبینم من خودم روانشناسنم و خیلی ها رو راهنمایی کردم و الان دارن زندکی میکنن حتی 2 نفرو از خودکشی نجات دادم یکی رو بردم بیمارستان لقمان با قرص خودکشی کرده بود ..... اما حالا خودم در کره ای افتادم که نمیتونم بازش کنم ..... فکرم شاید باید باز باشه شاید باید کمک بگیرم از کی چطور امتحانش کنم چطور بفهمم که احساسی تصمیم نگرفته چطور بفهمم آیا روزی از امر و نهی کردنام خسته نشه .آخه من خیلی خودخواهم خودمم میدونم که این خصلتو دارم اما اون خوب تو.نسته باهام کنار بیاد من با خانوما زیاد کار کردم و خصلتاشونو حتی اکه نبینم میدونم حتی از خودخواهی حسادت مهربونی و.... اما یه چیز رو نمیشه فهمید حقیقت چون صدا چیزی رو نمیگه و تنها چشمها هستند که حقیقتو میکن متاسفانه این عضو مهمه من نمیبینم ....من کاری کردم که خودم در اون موندم .....این جا واقعا حای خوبی برای درده دله اما خواهشن روشهای شناخ رو بهم بگید چطور بیشتر بشناسمش حتی میخوام چند روز برم همدان و باهاش صحبت کنم ...اون فکر میکنه من غمی تو سینم نیست فکر میکنه من با کاراش کنار اومدم اما این درد داره منو میکشه و بعضی وقتا میگم شاید این برای منه که بطونم کسی رو درسنکار کنم شاید این قانونه شاید این .......................

    نقل قول نوشته اصلی توسط یاریم کن/یاریت کنم
    من اونو بخشیدم اما ترس از اینکه آیا اون از خلع محبت به این وابسنگی رسیده داره داغونم میکنه اون شدیدا به من احتیاج داره اما فعلا باباش با ازدواجش مخالفه درساش باید تموم بشه .از طرفی حساس شدم همش فکر اینکه اگه یکم تنهاش بزارم بره سمت کسه دیکه استرس بهم وارد میکنه اما خودم میدونم که باید حساس نباشم و بزارم که همه چی به روال خودش باشه اما ای کاش میشد چون عینه مادری شدم که نزدیک بوده یکبار بچشو از دست بده ...شاید احساسیم اما این احساس رو من قبلا نداشتم حتی نسبت به هیچ دختری ...من یه پسرم تا حالا 4-5 تا دختر خواهان رابطه باهام شدن اما از اول با خودم قرار گذاشتم فقط یک نفر اما الان چیزی میبینم که انگار کابوسه اون قول داده اماگاهی اوقات فکرش که میاد سراغم اذیتم میکنه .... همیشه احساس خوبی نسبت بهش داشتم اما من عاقلانه فکر می کنم اما ترس دارم که تو اول جوونی داره بززرکترین تصمیم زندگیشو می گیره این منو میترسونه .....
    چطور یه نفرو از روی جواب به سوالام بشناسم اون منو میپرسته تا حدی شده که از بهترین چیزای زندکیش دست کشیده ...اون تغییر کرده توی اعمالش میبینم من خودم روانشناسنم و خیلی ها رو راهنمایی کردم و الان دارن زندکی میکنن حتی 2 نفرو از خودکشی نجات دادم یکی رو بردم بیمارستان لقمان با قرص خودکشی کرده بود ..... اما حالا خودم در کره ای افتادم که نمیتونم بازش کنم ..... فکرم شاید باید باز باشه شاید باید کمک بگیرم از کی چطور امتحانش کنم چطور بفهمم که احساسی تصمیم نگرفته چطور بفهمم آیا روزی از امر و نهی کردنام خسته نشه .آخه من خیلی خودخواهم خودمم میدونم که این خصلتو دارم اما اون خوب تو.نسته باهام کنار بیاد من با خانوما زیاد کار کردم و خصلتاشونو حتی اکه نبینم میدونم حتی از خودخواهی حسادت مهربونی و.... اما یه چیز رو نمیشه فهمید حقیقت چون صدا چیزی رو نمیگه و تنها چشمها هستند که حقیقتو میکن متاسفانه این عضو مهمه من نمیبینم ....من کاری کردم که خودم در اون موندم .....این جا واقعا حای خوبی برای درده دله اما خواهشن روشهای شناخ رو بهم بگید چطور بیشتر بشناسمش حتی میخوام چند روز برم همدان و باهاش صحبت کنم ...اون فکر میکنه من غمی تو سینم نیست فکر میکنه من با کاراش کنار اومدم اما این درد داره منو میکشه و بعضی وقتا میگم شاید این برای منه که بطونم کسی رو درسنکار کنم شاید این قانونه شاید این .......................
    ببینید خانوم اتنا من بدبین نیستم اون کاری کرده که من اعتمادم ازش کم شده و نمیدونم آیا بازم وقت بزارم و بشناسمش یا ترک همه خوبیها و بدیهاش....

    ببینید خانوم اتنا من بدبین نیستم اون کاری کرده که من اعتمادم ازش کم شده و نمیدونم آیا بازم وقت بزارم و بشناسمش یا ترک همه خوبیها و بدیهاش....


 
صفحه 1 از 11 12345678910 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:51 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.