باسلام همه ماجرا از این قراره که من در یه مراسمی با یه دختر خانوم آشنا شدم/ اولش شاید هردوتامون برای دوستی با هم صحبت کردیم / وشاید بعد من متوجه خیلی چیزا شدم اون سنش خیلی کم بود اما من فقط برای دوستی اونو میخواستم من 25 سالم بود و اون 17 سالش بود / من اولش چون نمیخواستم کسی که باهاشم سنش کم باشه می خواستم ازش دور شم اما هر کاری کردم نشد / یه مدت چی بگم 3 سال همینطوری گذشت/البته یه چیز مهم اینه که خونه اونا از من خیلی دور بود من تهرانم اون همدانه به خاطر ماموریت پدر 5 سال پیش رفتن اونجا اما همه فامیلاشون اینجان خودشم اینجا بدنیا اومده بنا بر این فقط تماس تلفنی بین من و اون وجود داشت و فقط همون لحظه اول من اونو دیدم و دیگه ندیدم حتی چهرشم داشت یادم میرفت نه عکسی ازش داشتم نه موقعیت میشد ببینمش اونم همینطور ...ماهها و سالها گذشت مدت دوستیمون 3 سال طول کشید و فقط با تلفن /بین سالهای اول و دوم مامانش فهمید که با من دوسته /زنگ زد کلی دعوام کرد که شما دختر نوجوانشو گول زدم و اون ماهی 100 هزار تومان به من زنگ میزنه و..../خلاصه من معذرت خواهی کردم و پیش خودم گفتم خوب شد مامانش اومد وسط حالا دیگه بهونه خوبیه که دیگه سراغم نمیاد/اما بازهم دوستیه ما ادامه داشت نمیشد هیچ وقت بهم بخوره دلیلشم نمیدونم اما الان که 3/5 سال از این ماجرا میگذره /دوستیمون وارد مراحل جدیدی شده ..عید من چیزی ازش فهمیدم که میخواستم ترکش کنم اون توی این چند سال با 2-3 نفر رابطه برقرار کرده بود ..حتی با یکی در حد زیادی رفاقت کرده بود و حتی با چند نفر دیگه هم تلفنی و توی اینترنت دوست بود / یکی از دوستاش شوهر خالش بود توی اینترنت و تلفن, من چند وقت میخواستم امتحانش کنم که آیا اونجا با کسی هست یا نه برای همین آدرس ایمیلشو گرفتم وبا پسورد وارد شدم ظاهرا چیزی نبود همرو پاک کرده بود اما یه عکس و یه نامه عاشقانه برای شوهر خالش فرستاده بود من تمامه نامرو خوندم انگار خالش متوجه این دوستی شده بود و مخالفت کرده بود حتی آبروی هر دوتاشونو برده بود ولی این دختر با نهایت بیشرمی بازم میگفت دوستش داره و با این حال که خالش مخالفه و بازم بهش ایمیل میزنه /من نمیدونستم باید چیکارکنم /در مورد دوست داشتن این دختر باید بگم که خیلی دوسم داره اما خودم دارم فکر میکنم چطوری دوستم داره که با این همه آدم رابطه داشته / ببینید روابط اون با دیگران براش گرون تموم شد به من اومد گفت هیچ کس مثل تو نیست همرو امتحان کردم اما تو فرق میکنی . 1 ماه با هاش حرف نزدم فقط گفتم برو دنبال زندگیت اما گریه و زاری و تهدید به خودکشی خودش منو برگردوند .یه مدتی من باهاش خیلی خشک رفتار کردم اما یه کم با خودم فکر کردم گفتم دلیل اینکه باهاشون رفاقت کرد چی بوده. من اونو برای ازدواج میخواستم معیارامون خیلی شبیه هم بود اما اون چند بار خیانت کرده بود و شاید دلیلش این بود که نمی دونست من برای ازدواج اونو میخوام اما بازم به خودم گفتم چطور میشه یه نفر با یکی دوست باشه و عاشقش باشه و براش شریک بگیره ...
برای همین ازش پرسیدم چرا چرا چرا؟
گفت خودمم نمیدنم اما الان واقعا پشیمونم ..قرآنو آورد و دستشو گذاشت روش گفت قسم میخورم این آخرین تعهدمه به تو و خدا ...من بچگی کردم و شاید گمراه شدم ...
در مورد رابطش و دیگران ازش پرسیدم گفتم حداقل الان صادق باش و همرو برام تعریف کرد ..با 2 تا از بچه محلاش دوست بود البته به مدت 1 سال اما خودش رابطر و قطع کرده بود و فقط باهاشون حرف زده بود .اما رابطه جنسی نداشت / شوهر خالش داشت از خالش طلاق میگرفت و برای همین بحونه ای برای صحبت با اون داشت و برای راهنمایی از اون بهونه ای برای دوستیشون بود .یهنی حدودا 1-2 باهم صحبت تلفنی داشتن که این اواخرهم شنیدم طلاق گرفتن (متاسفانه یا خوشبختانه)/و توی اینترنتم که با یه نفر 6 ماه چت میکرد و اونو عاشق خودش کرده بود .خلاصه این تمام ماجرای رفاقتاش بود /کلا در مورد این دختر که نمیدونم واقعا عاشقمه یا الان که 20 سالش شده
آیا رفتارهاش از روی نبودن من انجام شده یعنی مقصر منم؟؟؟
آیا دوست داشتن الان اون یه حس کودکانس و اگه میگه عاشقتم احساس و هوسه یا نه ؟
آیا رفتار اون از روی گمراهی ویا کنجکاویه کودکانه بوده و حالا که فهمیده مثل من نیست دور و برش چاره ای جز نگه داشتن من نداره ؟
من واقعا از سال دوم به بعد اونو برای ازدواج میخواستم و براش سختی های زیادی کشیدم که مثل خودم بشه و اون همیشه دوست داشت مثل من بشه و الان بهتر شده ...از نظر خانوادگی خیلی با من فرق میکنن شاید لباس سنگین در جلوی شوهر خاله حاشون نپوشن با شلوارو پیراهن و مانتویی بودنش همینطور ...اما به خاطر من چادری شد و دیگه لباس تنگ و جلف نپوشید ...حتی ارتباطش با دیگران قطع شد اما یه چیز مهم این که اون توبه کرد اما 7-6 ماه از این قضیه میگذره و من خیلی سر در گمم نمیدونم ولش کنم و برم یا بمونمو و ببخشمش ....اولش گفتم توبه گرگ مرگه .... اما بعد دیدم خودمم نمیتونم ولش کنم و توبه کردنش و تغییر در رفتار و دست روی قرآن گذاشتن و قول دادن منو دودل کرده که ببخشم و گذشتشو فراموش کنم و یا نه چرا این دختر با داشتن من چرا با افراده دیگه رابطه داشته ....یه چیزه خیلی مهم اینه که اون خیلی احساسیه و نیاز به بدن جنس مخالف داره حتی تلفنی من باهاش یه بار تجربه کردم که خیلی برام عجیب بود که بعد با مخالفت من و متقاعد کردنش که خیلی ضرر داره دیگه انجام نشد . اما با هیچ کدوم از اونا رابطه این شکلی نداشته و فقط بوسیدنش و من در یک دوراهی بزرگ هستم که ماندن در این دوراهی داره سنمو زیاد میکنه و ازدواج برام سختر میشه و اون براش مهم نیست .مادرش با ازدواج من و اون مخالفه و شایدهم حق دار اما الان همه موارد زنگیشو بهم میگه حتی مهمونی رفتن مهمون اومدن لباس چی بپوشه و همه موارد اما کلا عذاب میکشم من نمیخوام چیزی از کسی بخوام میخوام خودش اینجوری باشه و خودش بخواد .
خواهش میکنم کمکم کنید این کلی قضیه بود و جزئیات خستتون میکرد که حذف کردم ..خواهش میکنم کمکم کنید ....
آیا ببخشمش یا فراموشش کنم / چون رابطه تلفنیه خیلی کنرلش سخته ولی کلا معیارهای من و اون خیلی شبیه همه و فراموش کردن و پیدا نکردن کسی شبیه به این ناراحتم کرده ..... از طرفی ترس از بعد از ازدواج که آیا بعدش وفاداریش میمونه یا بازم میره سراغ افراده دیگه ...من کاملا گیر افتادم ..... کمک و یاریتونو ازم دریغ نکنید حتی صحبت های کوتاهه شما بهم کمک میکنه ...
پس یاریم کن
علاقه مندی ها (Bookmarks)