با سلام خدمت همه دوستان عزيز
نمي دونم چقدر حرفهامو باور مي کنيد ولي توي اين 21 سال عمرم فقط با يه دختر دوست بودم و خيلي هم همديگرو دوست داشتيم البته دوستي ما با بعقيه کلي فرق داشت(مي خوايد بيشتر بدونيد موضوع عشق يا احساس رو بخونيد تا بيشتر بفهميد)به هر حال بعد 10 ماه دوستي رابطه ما بهم خورد و الان از اين موضوع چند ماهي است که ميگذره واقعا احساس تنهايي مي کنم چون نتونستم کسي رو جاي گزينش بکنم من مي خوام کسي رو داشته باشم که وقتي دلم گرفت اون کنارم باشه بتونم باهاش حرف بزنم کسي که درک کنه من چي ميگم از زماني که با اين سايت اشنا شدم بيشتر دلم گرفت وقتي که مشکلات شما عزيز زان رو مي خنوندم وميديدم که مثلا يکي نوشته من عاشق پسر عمه ام هستم و اون خبر نداره يا يکي ديگه نوشته بود من يکي رو دوست دارم ولي به دليل مشکل قلبيش نمي تونه با من باشه
يه جورايي اشک منو در مياورد که چرا ادمي مثل من که قبلا نه گناهي انجام دادم نه با 10 نفر ديگه دوست بودم اين توروي بايد تنها باشه شما هم تا تنها نباشيد تا کسي رو نداشته باشيد که حرف دلتون رو بهش بزنيد نمي فهميد که من چي ميگم
ميدونيد چرا ميگم اين سايت برام اشک اوره به خاطر اين که ميبينم شما عزيزان چطوري کسي رو بازم دوست داريد حتي با تمام مشکلاتي که سر راهتون وجود داره از شما مي خوام بهم بگيد چطوري ميتونم با يه دختر دوست بشم البته هنوز کسي رو انتخاب نکردم چطور می تونم کسی رو داشته باشم که مشکلاتم رو رفع کنه ؟؟؟؟؟؟
وقتي با خودم خلوت ي کنم مي بينم که روزگار مي تونست مهربون تر باشه ...مي تونست يه ذره اين طوري نباشه...به کي بر مي خوره؟به کجا بر مي خورد؟
والا به خدا طوري نميشد..شايد اينم جزيي از مکتوب باشه مگه نه؟؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)