به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 08 دی 91 [ 21:04]
    تاریخ عضویت
    1387-10-14
    نوشته ها
    768
    امتیاز
    18,761
    سطح
    86
    Points: 18,761, Level: 86
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 2,462 در 461 پست

    Rep Power
    92
    Array

    تا ثريا مي رود گفتار،كج!



    سلام خوش آمديد
    اين مطلب توسط يكي از دوستانم آقاي م . الف جهت ارسال در تالار به ايميل بنده ارسال گرديد كه با تشكر از اين دوست گرامي اين مطلب رو در اين تاپيك قرار مي دم .


    امروز قرار بود به يك شيوه‌ي جديد، با پسرم جمله‌نويسي كار كنم. بايد به یک عبارت ساده، مرحله به مرحله، كلمه‌اي اضافه مي‌كرديم تا معني جمله كامل‌تر شود. کاغذی به پسرم دادم و گفتم بنویس...

    پدرِ من یک ماشین دارد. پدرِ من یک ماشین قرمز دارد. پدرِ من یک ماشین قرمز زیبا دارد. پدرِ من یک ماشین قرمز زیبا و ....مکث کرديم. هر دو مانده بوديم دیگر چه بگويیم آخر نمی‌توانستيم ماشینی را که وجود نداشت، مجسم كنيم. در واقع اين پدر اصلاً ماشینی نداشت که....

    ناگهان پسرم با ناراحتی گفت: "پدر ... اصلاً چرا ما باید از اولش دروغ بگیم تا مجبور شيم هي تا آخر صفحه دروغمون را بزرگ‌تر کنیم؟ مگه خودت مرتب نمی‌گی دروغ بده! خدا آدم دروغ‌گو را دوست نداره!"

    به خودم آمدم، دیدم هیچ جوابی برای پسرم ندارم. اين نصيحت هميشگي من بود كه: در زندگی آدم‌ها، خيلي چيزها با يك دروغ ظاهراً ساده و بي اهميت شروع مي‌شود، یک دروغ کوچک كه دروغ‌های بزرگ‌تری را به دنبال دارد مثل يك گلوله‌ي كوچك برف كه با غلتيدن در دامنه‌ي كوه، هر لحظه بزرگ‌تر مي‌شود و چه بسا در مسيرش، كاشانه‌ها و آبادي‌ها را ويران كند و ببلعد. به اين ترتيب مصداق آن مثل معروف در اين‌جا اين‌گونه مي‌شود كه: جمله‌ي اول اگر گويي تو كج، تا ثريا مي‌رود گفتار كج!

    از پسرم پرسيدم: " تو چه وقت‌هايي دلت مي‌خواد دروغ بگي؟"

    - "گاهي، وقتي دلم مي‌خواد زودتر به چيزي كه دوست دارم،‌ برسم ولي بيشتر اوقات براي اين‌‌كه كار اشتباهي كرده‌ام و مي‌ترسم تنبيه شم يا وقتي دلم مي‌خواد پيش بقيه كم نيارم، بهتر و مهم‌تر از اوني كه هستم، باشم."

    وقتي حرف‌هاي كودكانه‌ي او را به زبان بزرگ‌ترها برگرداندم معلوم شد كه: يا به خاطر تأمين منافعم، و يا يراي فرار از پيامد كارها و پوشاندن ضعف‌ها و كاستي‌هايم است كه دروغ مي‌گويم. دروغ گفتن ممكن است علت‌هاي زيادي داشته باشد اما مسلماً براي خيلي‌ از ما مرهمي بر زخم احساس "ضعف و ناتواني" است.

    به پسرم گفتم: "اگر من را پدر مهرباني بداني، وقتي چيزي خواستي صادقانه و روراست به خودم مي‌گويي. اگر واقعاً تقاضايت به حق باشد، خودم آن را برايت فراهم مي‌كنم يا براي رسيدن به آن با هم برنامه‌ريزي مي‌كنيم؛ شايد مثلاً لازم باشد كارهايي را انجام بدهي تا به خواسته‌ات برسي. اما مورد دوم: هيچ‌وقت به خاطر ترس از اشتباهت دروغ نگو چون راه ساده‌تر و بي‌دردسرتري هم وجود دارد. وقتي تو پيش من مي‌آيي و به كار اشتباهت اعتراف مي‌كني، من خوش‌حال مي‌شوم ببينم آن قدر فهميده شده‌اي كه اشتباهت را تشخيص بدهي، و مسئوليت كارت را قبول كرده‌اي. مطمئن باش پدر و مادر مي‌دانند كه فرزندشان ممكن است بارها اشتباه ‌كند تا ياد بگيرد. آنها هيچ‌وقت از تنبيه كردن او لذت نمي‌برند."

    ...

    همين‌‌جا بود كه پيامكي از درونم به صفحه‌ي ذهنم مخابره شد؛ اين كه:

    حتماً خدا هم با ماها همين‌طوريه

  2. 2 کاربر از پست مفید آرمان 26 تشکرکرده اند .

    آرمان 26 (جمعه 22 آبان 88)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:58 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.