دوستان همراه و عزیز و گرامی سلام
راستش تمام بچه هایی که من رو میشناسن و در جریان مشکلاتم بودن می دونند که من چه مشکلاتی داشتم، بخصوص فیلوسارای عزیز و مهربون، آقای سورنا آرمان خوبم، آقای مصطفی دانا و همه ی دوستان گرامی و همدردان خوبی که هیچ وقت تنهام نذاشتن و با راهنمایی های خودشون همیشه کمکم کردن!
بچه ها از همتون کمال تشکر رو دارم. و می خوام از خودم و از زندگیم بعد از چند ماه براتون تعریف کنم، فکر می کنم می دونید که یه جورایی همیشه از رفتارهای تند و عصبی گونه همسرم، بی حرمتی هاش از گریه های گاه و بیگاه خودم همیشه رنج می بردم و فکر می کردم که این انتخاب و این زندگی هیچ وقت نمی تونه که بهتر از این باشه!
اما امروز بعد از گذشت 4 ماه از آخرین حرفهایی که بهم زدیم میخوام بگم که زندگیم فوق العاده شده، همه چیز خوبه، درسته یه موقع هایی میشه که بحثی یا مساله ای باشه که اون هم طبیعی هست، اما به جرات می تونم بگم که اول خودم تغییراتی کردم، از وقتی به خودم قول دادم که عاقل باشم و سر هر موضوع بی خودی گریه نکنم گریه نکردم، از وقتی به خودم قول دادم که باید محکم باشم و با سیاست بیشتری رفتار کنم زندگیم بهتر و بهتر شده، از وقتی ویژگیهای مثبت همسرم رو دیدم و به روش هم اوردم همسرم ویژگیهای خوبش دو برابر شده، از وقتی با احترام تر برخورد می کنم و بابت کارها و رفتارهای کوچیکش ازش تشکر می کنم شده یه مرد واقعی! بچه ها همسرم واقعا عوض شده، خیلی اخلاقش خوب شده، حتی حتی، یادتون بهتون میگفتم از شنیدن کلمات رکیکش رنج می بردم و ناراحت میشدم، الان خیلی خیلی بهتر شده، حتی گاهی وقتها خودش میگه! بازم بهم زمان بده و فقط ناراحت نباش که همه چیز از این هم بهتر میشه!
اما اما حالا که از لحاظ روحی و روانی زندگیم یه آرامش خوبی رو پیدا کرده، حالا که از لحاظ اخلاقی من و همسرم داریم پیشرفت می کنیم یه چیزی یه جای وجودم داره عذابم میده و اون وقتی هست که میرم دانشگاه یا بچه ها و دوستانم رو می بینم که تازه عقد کرده اند و وقتی شاهد هستم که همشون همسرانی دارند که تحصیلات دانشگاهی داره یا مثلا مردهای در ظاهر که البته می بینم های کلاسی هستند، یه ناراحتی و سردی عجیبی روی دلم میشینه، از اینکه همسر من حتی دیپلم هم نداره!
این ناراحتی تشدید میشه وقتی مثلا برای یکی از خواهرام خواستگاری میاد! دائم من شدم مثال واسه همه، ای بابا! فلانی با تحصیلات دانشگاهی، با مدرک مهندسی رفت به یه آدمی که حتی دیپلم نداشت اون وقت تو ال و بل! یا بعد از 3 سال که از ورود همسرم به خانواده ی ما میگذره هنوز هم مادرم میشه و میگه اگه می موندی به فلان خواستگارت میرفتی! بچه ها دائم دارن روی اعصابم راه میرن! بعضی موقع ها فکر می کنم اصلا خونه مادرم نرم راحتم باز می بینم که نمیشه، اون قدر این حرفها رو این اواخر گفتن که حتی به گوش همسرم هم رسیده و ایشون ناراحت شدن و گفتن: مگر هر کسی که درس خونه فهم و شعور داره و هر کی که درس نخونده هیچی حالیش نیست؟؟ یعنی همه ی یه زندگی به در س و دانشگاه بنده و همه ی تحصیلکرده ها فهمیده هستن و بقیه آدم نیستن؟
بچه ها من همیشه از همسرم جلوی خانواده ام دفاع کردم و تحسین اما بهم میگن، الان این حرفها رو مجبوری که بزنی اگر این رو نگی چی می خوای که بگی؟
ولی من واقعا الان از زندگیم راضیم. حالا حرفهای اون ها هیچی، خودم نمی دونم چرا بعضی موقع ها اون قدر دوستش دارم که حتی وقتی سر کاره عکس رو نگاه می کنم و گاهی حتی بوسش می کنم اون وقت بعضی موقع ها اون قدر ازش سرد میشم که وقتی میاد طرفم ازش بیزارم، حتی بعضی وقت ها تا چند روز هم طول میکشه و همسرم هم کاملا متوجه میشه و میگه احساس می کنم که ازم سرد شدی؟!
بچه ها لطفا راهنماییم کنید
ممنونم
علاقه مندی ها (Bookmarks)