به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 41
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 99 [ 01:10]
    تاریخ عضویت
    1387-2-31
    نوشته ها
    1,208
    امتیاز
    22,636
    سطح
    93
    Points: 22,636, Level: 93
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 714
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteranSocial10000 Experience Points
    تشکرها
    6,336

    تشکرشده 3,618 در 912 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    141
    Array

    چه جوری بگم؟!

    دوستان همراه و عزیز و گرامی سلام
    راستش تمام بچه هایی که من رو میشناسن و در جریان مشکلاتم بودن می دونند که من چه مشکلاتی داشتم، بخصوص فیلوسارای عزیز و مهربون، آقای سورنا آرمان خوبم، آقای مصطفی دانا و همه ی دوستان گرامی و همدردان خوبی که هیچ وقت تنهام نذاشتن و با راهنمایی های خودشون همیشه کمکم کردن!
    بچه ها از همتون کمال تشکر رو دارم. و می خوام از خودم و از زندگیم بعد از چند ماه براتون تعریف کنم، فکر می کنم می دونید که یه جورایی همیشه از رفتارهای تند و عصبی گونه همسرم، بی حرمتی هاش از گریه های گاه و بیگاه خودم همیشه رنج می بردم و فکر می کردم که این انتخاب و این زندگی هیچ وقت نمی تونه که بهتر از این باشه!
    اما امروز بعد از گذشت 4 ماه از آخرین حرفهایی که بهم زدیم میخوام بگم که زندگیم فوق العاده شده، همه چیز خوبه، درسته یه موقع هایی میشه که بحثی یا مساله ای باشه که اون هم طبیعی هست، اما به جرات می تونم بگم که اول خودم تغییراتی کردم، از وقتی به خودم قول دادم که عاقل باشم و سر هر موضوع بی خودی گریه نکنم گریه نکردم، از وقتی به خودم قول دادم که باید محکم باشم و با سیاست بیشتری رفتار کنم زندگیم بهتر و بهتر شده، از وقتی ویژگیهای مثبت همسرم رو دیدم و به روش هم اوردم همسرم ویژگیهای خوبش دو برابر شده، از وقتی با احترام تر برخورد می کنم و بابت کارها و رفتارهای کوچیکش ازش تشکر می کنم شده یه مرد واقعی! بچه ها همسرم واقعا عوض شده، خیلی اخلاقش خوب شده، حتی حتی، یادتون بهتون میگفتم از شنیدن کلمات رکیکش رنج می بردم و ناراحت میشدم، الان خیلی خیلی بهتر شده، حتی گاهی وقتها خودش میگه! بازم بهم زمان بده و فقط ناراحت نباش که همه چیز از این هم بهتر میشه!
    اما اما حالا که از لحاظ روحی و روانی زندگیم یه آرامش خوبی رو پیدا کرده، حالا که از لحاظ اخلاقی من و همسرم داریم پیشرفت می کنیم یه چیزی یه جای وجودم داره عذابم میده و اون وقتی هست که میرم دانشگاه یا بچه ها و دوستانم رو می بینم که تازه عقد کرده اند و وقتی شاهد هستم که همشون همسرانی دارند که تحصیلات دانشگاهی داره یا مثلا مردهای در ظاهر که البته می بینم های کلاسی هستند، یه ناراحتی و سردی عجیبی روی دلم میشینه، از اینکه همسر من حتی دیپلم هم نداره!
    این ناراحتی تشدید میشه وقتی مثلا برای یکی از خواهرام خواستگاری میاد! دائم من شدم مثال واسه همه، ای بابا! فلانی با تحصیلات دانشگاهی، با مدرک مهندسی رفت به یه آدمی که حتی دیپلم نداشت اون وقت تو ال و بل! یا بعد از 3 سال که از ورود همسرم به خانواده ی ما میگذره هنوز هم مادرم میشه و میگه اگه می موندی به فلان خواستگارت میرفتی! بچه ها دائم دارن روی اعصابم راه میرن! بعضی موقع ها فکر می کنم اصلا خونه مادرم نرم راحتم باز می بینم که نمیشه، اون قدر این حرفها رو این اواخر گفتن که حتی به گوش همسرم هم رسیده و ایشون ناراحت شدن و گفتن: مگر هر کسی که درس خونه فهم و شعور داره و هر کی که درس نخونده هیچی حالیش نیست؟؟ یعنی همه ی یه زندگی به در س و دانشگاه بنده و همه ی تحصیلکرده ها فهمیده هستن و بقیه آدم نیستن؟
    بچه ها من همیشه از همسرم جلوی خانواده ام دفاع کردم و تحسین اما بهم میگن، الان این حرفها رو مجبوری که بزنی اگر این رو نگی چی می خوای که بگی؟
    ولی من واقعا الان از زندگیم راضیم. حالا حرفهای اون ها هیچی، خودم نمی دونم چرا بعضی موقع ها اون قدر دوستش دارم که حتی وقتی سر کاره عکس رو نگاه می کنم و گاهی حتی بوسش می کنم اون وقت بعضی موقع ها اون قدر ازش سرد میشم که وقتی میاد طرفم ازش بیزارم، حتی بعضی وقت ها تا چند روز هم طول میکشه و همسرم هم کاملا متوجه میشه و میگه احساس می کنم که ازم سرد شدی؟!
    بچه ها لطفا راهنماییم کنید
    ممنونم

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 فروردین 91 [ 08:41]
    تاریخ عضویت
    1388-1-27
    نوشته ها
    435
    امتیاز
    5,116
    سطح
    45
    Points: 5,116, Level: 45
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,281

    تشکرشده 1,260 در 376 پست

    Rep Power
    59
    Array

    RE: چه جوری بگم؟!

    سلام خانومی
    تبریک می گم بهت بخاطر زندگیه قشنگت
    من تا پیک قبلیه شما رو کامل خوندم و مشکلاتتون رو در زمان عقد می دونم
    اول اینکه یادت باشه عشقی که به همسرت داری خیلی مقدسه پس با این افکار پوچ خرابش نکن انتظار نداشته باش افراد دیگه همسر شما رو همون جوری که شما دوست دارین ببینن
    اگه شما با یه آدم فوق لیسانس هم ازدواج می کردین باز هم اطرافیان حرفی برای گفتن داشتن و با ذره بین به دنبال معایب زندگیه شما بودن یادتون نره
    این حرف ها همیشه وجود داره این شما هستین که نباید تحت تاثیر قرار بگیرین
    عزیزم شما الان از مرحله ی انتخاب و تردید گذشتی و الان باید زندگیت رو بر پایه ی ثبات پیش ببری
    شما که نمی خوای از همسرت جدا بشی زندگیت رو هم که دوست داری پس برای خودت و انتخابی که کردی ارزش قائل شو
    خیلی راحت به مادرت بگو من همسرمو دوست دارم و دلم نمی خواد شما در موردش اینجور قضاوت کنید اگر می خوایین که ازتون نرنجم به همسرم احترام بزارین
    خودتم با دیگران و دوستات مقایسه نکن شما زندگی و انتخاب خودتو داری و معیارات باید برات ارزش داشته باشه
    زندگیتو دوست داشته باش و نزار از همسرت فاصله بگیری مردا خیلی تیزاند سعی کن گرم باشی و عاشق
    حرف ها رو بشنو و فراموش کن

  3. 2 کاربر از پست مفید mamfred تشکرکرده اند .

    mamfred (پنجشنبه 24 تیر 89)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 فروردین 91 [ 08:41]
    تاریخ عضویت
    1388-1-27
    نوشته ها
    435
    امتیاز
    5,116
    سطح
    45
    Points: 5,116, Level: 45
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,281

    تشکرشده 1,260 در 376 پست

    Rep Power
    59
    Array

    RE: چه جوری بگم؟!

    سلام خانومی
    تبریک می گم بهت بخاطر زندگیه قشنگت
    من تا پیک قبلیه شما رو کامل خوندم و مشکلاتتون رو در زمان عقد می دونم
    اول اینکه یادت باشه عشقی که به همسرت داری خیلی مقدسه پس با این افکار پوچ خرابش نکن انتظار نداشته باش افراد دیگه همسر شما رو همون جوری که شما دوست دارین ببینن
    اگه شما با یه آدم فوق لیسانس هم ازدواج می کردین باز هم اطرافیان حرفی برای گفتن داشتن و با ذره بین به دنبال معایب زندگیه شما بودن یادتون نره
    این حرف ها همیشه وجود داره این شما هستین که نباید تحت تاثیر قرار بگیرین
    عزیزم شما الان از مرحله ی انتخاب و تردید گذشتی و الان باید زندگیت رو بر پایه ی ثبات پیش ببری
    شما که نمی خوای از همسرت جدا بشی زندگیت رو هم که دوست داری پس برای خودت و انتخابی که کردی ارزش قائل شو
    خیلی راحت به مادرت بگو من همسرمو دوست دارم و دلم نمی خواد شما در موردش اینجور قضاوت کنید اگر می خوایین که ازتون نرنجم به همسرم احترام بزارین
    خودتم با دیگران و دوستات مقایسه نکن شما زندگی و انتخاب خودتو داری و معیارات باید برات ارزش داشته باشه
    زندگیتو دوست داشته باش و نزار از همسرت فاصله بگیری مردا خیلی تیزاند سعی کن گرم باشی و عاشق
    حرف ها رو بشنو و فراموش کن

  5. 3 کاربر از پست مفید mamfred تشکرکرده اند .

    mamfred (دوشنبه 13 مهر 88)

  6. #4
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 مرداد 94 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1387-6-12
    محل سکونت
    همدردی
    نوشته ها
    2,295
    امتیاز
    31,060
    سطح
    100
    Points: 31,060, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    11,614

    تشکرشده 12,542 در 2,269 پست

    Rep Power
    256
    Array

    RE: چه جوری بگم؟!

    دل عزیز
    من هم خیلی خوشحالم که تونستی با خواستن خوبیها اونها رو به مرحله عمل برسونی ، این جملاتت واقعا آموزنده بود:
    "از وقتی به خودم قول دادم که عاقل باشم و سر هر موضوع بی خودی گریه نکنم گریه نکردم، از وقتی به خودم قول دادم که باید محکم باشم و با سیاست بیشتری رفتار کنم زندگیم بهتر و بهتر شده، از وقتی ویژگیهای مثبت همسرم رو دیدم و به روش هم اوردم همسرم ویژگیهای خوبش دو برابر شده، "

    فقط باید تو این مسیر درستی که قرار گرفتی ، کاری کنی که طعنه ها وکنایه های اطرافیا روت تاثیر نذاره وبرعکس بتونی به همشون ثابت کنی که خوبی وپاکی وصداقت به مدرک و... نیست. تو همه مراحل هم یادت باشه تعادل شرط عقله ونشه که از اون ور پشت بوم خدای نکرده بیفتی و اطرافیا رو از دست بدی. یه گوش در و یه گوش دروازه
    حرفاشونو بشنو وسعی کن روت تاثیر بد نداشته باشه.
    بازم بهت تبریک میگم

  7. 3 کاربر از پست مفید baby تشکرکرده اند .

    baby (پنجشنبه 24 تیر 89)

  8. #5
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 99 [ 01:10]
    تاریخ عضویت
    1387-2-31
    نوشته ها
    1,208
    امتیاز
    22,636
    سطح
    93
    Points: 22,636, Level: 93
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 714
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteranSocial10000 Experience Points
    تشکرها
    6,336

    تشکرشده 3,618 در 912 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    141
    Array

    RE: چه جوری بگم؟!

    دوستان خوبم mamfred عزیز و خانوم BABY خوب و گرامی از لطف و محبتتون نهایت تشکر رو دارم و خیلی خیلی ازتون ممنونم.
    راستش اصلا دلم نمی خواد که حرفهای دیگران برام مهم باشن و روم تاثیر بگذاره فقط دلم می خواد ریشه ی این احساسات منفی رو پیدا کنم و یه جورایی ریشه کنش کنم! من همسرم رو خیلی دوستش دارم و مطمئن هستم و ایمان دارم که ایشون هم خیلی خیلی من رو دوست دارن، منتها خوب اگر در جریان باشید ایشون اصلا سیاست یا مهارتی برای ابراز عشق و روشهای ارتباطی رو نداشتند و به همین دلیل ما مشکل داشتیم اما الان خوب خدا رو شکر ایشون هم مطالعه شون رو بالا بردند و هم بهم نشون دادند که من و زندگیمون اون قدر براشون مهم هست که نخوان از دستش بدن!
    اما می دونید چیه بچه ها از یه طرف واقعا دلم می خواد که همسرم درس بخونه و از تیزهوشی و مهارتی که داره نهایت استفاده رو بکنه از یه طرف دیگه هم فکر می کنم که منطقی نباشه که بهش فشار بیارم یا با خودخواهی خودم بخوام که این کار رو انجام بده و از طرف دیگه هم اصلا نمی دونم این فکر من می تونه تاثیر گذار روی این احساسات منفی که گهگاه به سرم میزنه باشه یا نه! ولی خب خیلی دلم می خواد که حتی برای یه لحظه ازش سرد نشم، راستش من همیشه توی دوران مجردی از اون دخترهایی بودم که دعا می کردم و دلم می خواست اولین مردی که عاشقش میشم همسرم باشه! یعنی مردی که توی قلبم میشینه همون ادمی باشه که بخوام یه عمر باهاش زندگی کنم و حالا هم همیشه دعا می کنم که خدایا! کاری کن که قلب من و همسرم تنها برای هم بزنه و هر روز این محبت رو بیشتر و بیشتر کن!
    بچه ها میشه بهم بگید چه جوری باید از تاثیر ناخودآگاه افکار و صحبت های مردم روی وجودم جلوگیری کنم و از طرف دیگه چه جوری این افکار منفی رو از ذهنم و زندگیم پاک کنم؟
    باز هم از همتون ممنونم.

  9. کاربر روبرو از پست مفید del تشکرکرده است .

    del (پنجشنبه 16 مهر 88)

  10. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 اسفند 96 [ 15:33]
    تاریخ عضویت
    1387-11-29
    نوشته ها
    1,732
    امتیاز
    22,684
    سطح
    93
    Points: 22,684, Level: 93
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 666
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    4,250

    تشکرشده 4,202 در 1,430 پست

    Rep Power
    189
    Array

    RE: چه جوری بگم؟!

    دوست عزيز از قديم گفتن در دروازه رو ميشه بست اما در دهن ملت رو نه!!!خانواده شما بايد براي همسرتون احترام قائل بشن....شما محكم و قاطع ادامه بدين و جلوشون واستين.....خودتون رو يه لحظه جاي همسرتون بذارين...دوست داشتين مورد توهين خانواده همسرتون واقع بشين؟؟؟؟؟
    در ضمن الان رشته هاي بدون كنكور به راحتي راه رو براي گرفتن انواع مدرك(اولش كارداني اما ميشه ادامه داد)باز كردن.....

  11. 4 کاربر از پست مفید parnian1 تشکرکرده اند .

    parnian1 (دوشنبه 13 مهر 88)

  12. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 26 فروردین 91 [ 08:43]
    تاریخ عضویت
    1388-6-08
    نوشته ها
    92
    امتیاز
    3,261
    سطح
    35
    Points: 3,261, Level: 35
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    97

    تشکرشده 97 در 49 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: چه جوری بگم؟!

    منم با نظر بقیه بچه ها موافقم باید حرف ها رو شنید و از کنارشون عبور کرد
    سعی کن همسرت رو اونجور که هست دوست داشته باشی و خواهان تغییرش نشو حتی اگه دیدی تمایلی به درس خوندن نداره اصرار نکن که فکر کنه شما بخاطر تحصیلاتش دارید سرزنشش می کنید
    خواهر خوبم تحصیلات بالا شاید شرایط اجتماعی رو تغییر بده ولی هیچ وقت تضمین خوشبختی یک زندگی نیست

  13. کاربر روبرو از پست مفید hamishegi تشکرکرده است .

    hamishegi (پنجشنبه 24 تیر 89)

  14. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 مهر 88 [ 06:21]
    تاریخ عضویت
    1388-6-24
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    2,595
    سطح
    30
    Points: 2,595, Level: 30
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    94

    تشکرشده 95 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: چه جوری بگم؟!

    سلام عزيزمdel

    منم تاپيك شما را خواندم البته از مشكلات قبلي شما خبر ندارم اما همينكه در حال حاضر از زندگي احساس رضايت و خرسندي ميكنيد خوشحالم در مورد تحصيلات خوب است اما اينطور نيست كه اگر كسي مدرك دانشگاهي نداشته باشد حق حياط ندارد چه بسيار افراد تحصيل كرده ايي كه اصول زندگي كردن را بلد نيستند و نميتوانند با افراد يك رابطه خوب برقرار كنند شما همچنان به همسر خود وفادار باشيد و هيچ كس را اجازه نده در مورد شريك زندگيت اظهار نظر كند وفاداري يعني پايبند بودن زوجها به تعهد خود.به زبان ساده يعني زن و شوهر هيچ كس را به شريك زندگي خود ترجيح ندهند و لذت،رضايت،خشنودي و شادي را فقط در شريك زندگي خود جستجو كنندهر گاه مادر شما از شوهر شما انتقاد ميكند در مقام دفاع از او صحبت كن و سعي كن همسرت را تشويق كني كه ادامه تحصيل دهد اگر هوش و استعداد خوبي دارد چه ايرادي دارد كه درسش را ادامه بدهد براي علم اندوزي هيچ زماني دير نيست شما تشويقش كنيد انشاالله موفق ميشود....خدا نگهدار

  15. 3 کاربر از پست مفید kolbeh تشکرکرده اند .

    kolbeh (چهارشنبه 15 مهر 88)

  16. #9
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 99 [ 01:10]
    تاریخ عضویت
    1387-2-31
    نوشته ها
    1,208
    امتیاز
    22,636
    سطح
    93
    Points: 22,636, Level: 93
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 714
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteranSocial10000 Experience Points
    تشکرها
    6,336

    تشکرشده 3,618 در 912 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    141
    Array

    RE: چه جوری بگم؟!

    دوستان خوبم از همه ی شما کمال تشکر و قدردانی رو دارم. راستش یعنی شما ها هم اعتقاد دارید که فکر کردن من به موضوع تحصیلات ایشون باعث میشه که یه زمانهایی خیلی خیلی نسبت به ایشون سرد شم، حتی محبت هایی که توی اون لحظه بهم میکنن یا حرفهایی که بهم می زنن برام تلخ بیاد و سخت؟
    بچه ها من همسرم رو دوست دارم و واقعا بهش افتخار می کنم که تونست با خلقیات خودش و استعدادش زندگی رو برای خودش و من بسازه! از لحاظ اقتصادی هم یه پسر فوق العاده باهوش و با اراده و کاری هست. اون روز باهاش در مورد درس و دانشگاه صحبت کردم و البته ایشون خودشون وقتی اومده بودن دانشگاه دنبالم، متوجه ناراحتی من شدند و وقتی با هم صبحت کردیم بهش گفتم که من دوستت دارم و تا الان هر پیشنهادی یا هر تلاشی انجام دادم فقط دلم میخواسته که توی زندگیمون هر دومون پیشرفت کنیم و یه زندگی خوبی داشته باشیم، اگر هم درس نخونی بازم دوستت دارم ولی خب خیلی دلم می خواد که درست رو با وجود استعداد فوق العاده ای که داشتی و داری ادامه بدی!
    آخه! می دونید چیه! هر جا که می ریم حتی فامیل های خودشون تا حرفی میزنه که خیلی منطقی و خوب هست سریع یادشون می افته، آخ! نمی دونی این چقدر درسش خوب بود، چقدر باهوش و با استعداد بود، کافی بود فقط سر کلاس باشه، نیازی نبود که دوباره بخواد کتاب باز کنه درس بخونه، هر دوست، آشنا، فامیلی که می بینتش میگه: چقدر حیف شد که نخوند. حتی یادمه یکبار مشاوره دبیرستانشون رو توی خیابون دیدیم و وقتی باهاش صحبت کرد، رو به همسرم گفت: نمی دونی چقدر دنبالت بودم و به فکرت بودم، می خواستم بدونم باهوش ترین پسر یه دبیرستان چه سرنوشتی پیدا کرد و آخرش چی شد؟!
    اون روز برگشت بهم گفت: من هم دوست دارم که ادامه تحصیل بدم ولی خب خودت میدونی که من هیچ وقتی برای انجام این کار ندارم، من صبح میرم ساعت 6 غروب مییام، دلم می خواد شب بشینم استراحت کنم، روزنامه بخونم، اخبار مورد علاقه ام رو گوش بدم تا آرامش بگیرم، به جای اینکه بشینم ریاضی و فیزیک حل کنم و یه دغدغه ی دیگه داشته باشم، کلی با هم حرف زدیم و بهش گفتم که بهت حق میدم اما دلم نمی خواد که با این همه استعداد کاری نکنی و دوست دارم که تو هم به غیر از کار کردن به رشته هایی که علاقه داری به کاری که دوست داری، به هر چیزی که علاقه مندی به روحت و به فکرت برسی و به خودت هم فکر کنی، بهم گفت: فعلا دوست دارم که تا می تونم و جوونم کار کنم تا یه آینده ی خوبی برای تو و بچه ای که قراره فردا مسئولیت رو به عهده بگیرم درست کنم، دوست دارم یه چند سالی کار سخت بکنم و پس اندازی داشته باشم تا بعد!
    هر هنگام که وقت داشتم، سعیم رو می کنم و درسم رو می خونم، بهم گفت: تو هم بیشتر از این اصرار و پافشاری روی این قضیه نکن که به حالت لج بازی تبدیل بشه و من رو بیشتر و بیشتر حساس تر کنه!
    دیدم راست میگه، ولی خب، شاید اصلا این احساسات به این فکر من ربطی نداشته باشه، من دلم می خواد در همه حالت و همه وقت همسرم رو دوست داشته باشم و عاشقش باشم، ولی آخه! می دونید میگن، دوست داشتن به وجود مییاد و ساخته میشه، من چه طوری از این احساسات سرد و خشک و بیزاری که گاه به گاه به سراغم مییاد جلوگیری کنم؟

  17. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 اسفند 89 [ 16:24]
    تاریخ عضویت
    1388-1-18
    نوشته ها
    519
    امتیاز
    5,952
    سطح
    50
    Points: 5,952, Level: 50
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 198
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,677

    تشکرشده 1,685 در 458 پست

    Rep Power
    67
    Array

    RE: چه جوری بگم؟!

    [align=justify]سلام del عزیز

    شخصیت شما طوریه که می تونید از کاستی ای که به راحتی برطرف می شه، زلزله ای برای نابودی زندگیتون بسازید، و از طرفی می تونید با یک تصمیم، زندگیتون رو از بزرگترین طوفان ها به سلامت عبور بدید.

    قدرت شما در اینه که اگه راهنمایی درست و اصولی در اختیارتون قرار بگیره، می تونید ازش در جهت تغییر وضعیتتون به بهترین شکل ممکن استفاده کنید.

    بنابراین هرچه سریعتر به مشاور مراجعه کنید تا خدای نکرده ماحصل تلاشتون از دست نره. و مثل دفعه پیش کارتون به دقیقه نود نکشه.

    به توانایی هاتون اطمینان دارم و موفقیتتون رو آرزو می کنم. [/align]

  18. 3 کاربر از پست مفید THEN تشکرکرده اند .

    THEN (دوشنبه 20 مهر 88)


 
صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:37 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.