افکار مزاحم

[النا61]

[align=justify]سلام دوستان خوبم
امیدوارم سبز و خرم باشید

تعدادی از دوستان در جریان هستند که من دو ماه پیش زندگی مشترکم رو آغاز کردم . در این مدت همه چیز خوب بود . همسرم عاشقانه دوستم داره . ولی چند نکته هست که آرامشم رو به هم میزنه . مثل همیشه به این سایت و راهنمائی های خوب شما دوستان نیاز دارم
نکته اول : همسرم فکر می کنه من نباید پیشنهاد ازدواجش رو قبول میکردم چرا که لیاقت من بیشتر از ایشون بوده و مدام بهم میگن اینده ات رو تباه کردی... (گاهی دچار تردید میشم، اعتماد به نفس پائین ایشون باعث میشه گاهی در جمع های فامیلی عزت نفسم رو از دست بدم)

نکته دوم : محل کار همسرم برخلاف سمتی که دارند نظامی هست . با اینکه میدونم ایشون در بخش مهندسی مشغول به کار هستند ولی ترس از دست دادنش اذیتم میکنه. فکرهای مزاحمی که خواب و ارامش رو ازم گرفته ( تصور اینکه روزی تنها و دور ازش بمونم دیوونه ام میکنه ، هرچند معتقدم عمر انسانها دست خداست و چه بسیار ادمها هستند که در اثر یک زمین خوردن جونشون رو از دست دادن چه برسه به جنگ ... ولی افکار ازار دهنده راحتم نمیذارن...

دوستان خوبم منتظر راهنمایی هاتون هستم[/align]

[m.mouod]

سلام
خواهر خوبم من در جریان ازدواج شما نبودم بنابراین همین حالا به شما و همسر خوبتون تبریک میگم انشاء الله خوشبخت باشید.
خواهر من شما ا همسرتون از نظر سطح تحصیلات ، اقتصادی ، فرهنگی و سنی چه تفاوتهایی دارید ؟

مگه شما قبل از ازدواج راجع به این مسائل با همدیگه صحبت نکردید ؟
اگه نبایدجواب مثبت میدادید پس چرا از شما خواستگاری کرده ؟

شاید در گذشته مشکلی نبوده اما حالا خدای نکرده ایشون مشکلی پیدا کردند که شما ازش بی خبرید ! و برای همین فکر می کنن که شما می تونستید آینده بهتری داشته باشید .خوب دقت کنید ببینید به تازگی مشکلی براشون پیش نیومده باشه .............یا اینکه خدای نکرده ببینید ایشون مریض نیستند ؟
شاید هم میخواد شما رو امتحان کنه ببینه چقدر به انتخابتون مطمئن هستید و بهشو علاقه دارید.
شایدم فکر میکنه نمیتونه انتظارات شما رو برآورده کنه ( البته شما د راین مورد به خودتون مراجعه کنید ببینید انتظار بیش از حد ازشون نداشتید طوری که نتونن برآورده کن؟)

در هر صورت شما هم که ایشون رو با عشق و علاقه انتخاب کردید صرفا" به خاطر این افکار مردّد نشید و اعتماد به نفستون رو از دست ندید .بهش نزدیکتر بشید و باهاش صحبت کنید تا علت این افکارش رو کشف کنید .بگید که از ازدواج با اون راضی هستید و خواست خدا بوده که شما با هم ازدواج کردید و حاضر نیستید اونو از دست بدید و از این صحبتهایی که ایشون امیدوار بشن و دست از این افکار بردارن.

در مورد شغلشون هم همونطوری که خودتون گفتید همه چی دست خداست و اگه ما نگران مردن باشیم باید دست از کار و زندگی بشوییم و یه گوشه بشینیم و زانوی غم بغل بگیریم .خواهر من ربطی به جنگ و صلح نداره مرگ و زندگی دست خداست و تا خدا نخواد برگی از درخت نمی افته و کسی به دنیا نمیاد و نمی میره و آب از آب تکون نمی خوره .پس نگران شغل ایشون نباشید انشاء الله که در کنار هم زندگی پایدار و موفقی خواهید داشت.

[mamfred]

سلام عزیزم
خانومی من اول در مورد مشکل دوم می گم
وابستگی شما به همسرتون اونم اوایل ازدواج یه چیز طبیعیه شما از یه زندگیه تکی وارد یه محیط مشترک شدین که همه چیزو دونفره میبینید وقتی گاهی همسرتون نیست
خلا نبودنش خودش نشون می ده و شما دلتنگ می شید و این باعث می شه همیشه نگران بشین که مبادا روزی اون نباشه
سعی کن زمانایی که این فکرها به ذههنت می اد خودتو به چیزی سرگرم کنی و به چیزهای خوب فکر کنی مثلا همون موقع زنگ بزن به بهترین دوستت یا زنگ بزن به همسرت اگه خونه نیست یا اینکه
یه کتاب بخون یا یه فیلم خوب ببین اینا همه باعث میشه تو اون لحظه از اون افکار فرار کنی و به مرور برات عادی میشه
البته گاهی یه خاطره یا یه اتفاق در گذشته باعث تشدید این نگرانی ها می شه
شما در اقوامتون کسی رو داشتین که نظامی بوده یا اینکه در شغل خاصی اتفاقی براش افتاده که این برای شما یک ذهنیت بد ساخته؟>>>>؟؟؟؟؟؟؟
در مورد مشکل دوم هم باید بگم که
این حرف زمانی از یک مرد شنید میشه که حس کنه همسرش از دستش راضی نیست و یا مطمئن نباشه که همسرش رو خوشبخت کرده
من و همسرم هروقت باهم دعوامون می شه اگه مقصر م باشم ازش عذرخواهی می کنم و قضیه تموم می شه ولی اگه مقصر اون باشه اصلا عذر خواهی نمی کنی ولی بعد از چند روز که ناراحتیه منو می بینه می گه من جز اعصاب خوردی برات چیزی ندارم بو دقیقا جمله ی خودتو تباه کردی رو می گه
و اونجاست که من میفهمم این جمله یعنی ببخشید و من سعی می کنم دلخوریمو نشون ندم که اون عذاب وجدان نگیره
باید خودتو از زندگی راضی نشون بدی و بهش اعتماد به نفس بدی بزار فکر کنه نقش مهمی در زندگیه شما داشته و باعث ترقی شما در زندگی شده
بزار احساس خوشبخت بودن رو از چشمات بخونه

[صیاد]

با سلام : اسم خوبی برایش پیدا کردی افکار مزاحم ! این ذهنیات معمولا از فراغت بیش از حد است و یا وسواسی خفیف! اگه ممکنه دربحث فکر کردن تعالی فکر کن تا خیلی مباحث قابل حل باشه و این تعالی فکرکردن مقدماتی دارد که آن هم اولین قدم شناخت خود و شناخت جایگاه خود و حلاجی کردن عملکرد گذشته خود و اعتقاد به قانون عمل و عکس العمل که مبحث طولانی است ! و این صحبت شما یک نوید دیگر نیز می دهد و آن اینکه مشکلی در زندگی نداری پس قدر آن را بدان که خیلی ها حسرتش را می کشند!

[THEN]

سلام

النا جان آدم ها به شکل های مختلفی ابراز علاقه می کنند. شاید این شیوه همسر شما باشه که به این وسیله می خواد تحسینت کنه.

اگر اینطور بود، می تونید در این مورد صحبت کنید و این نوع ابراز علاقه رو تصحیح کنید. یا حداقل با آگاهی از انگیزه همسرت می تونی احساس بدت رو از بین ببری.

موفق باشید.

[النا61]

خواهر من شما ا همسرتون از نظر سطح تحصیلات ، اقتصادی ، فرهنگی و سنی چه تفاوتهایی دارید ؟

مگه شما قبل از ازدواج راجع به این مسائل با همدیگه صحبت نکردید ؟
اگه نبایدجواب مثبت میدادید پس چرا از شما خواستگاری کرده ؟

شاید در گذشته مشکلی نبوده اما حالا خدای نکرده ایشون مشکلی پیدا کردند که شما ازش بی خبرید ! و برای همین فکر می کنن که شما می تونستید آینده بهتری داشته باشید .خوب دقت کنید ببینید به تازگی مشکلی براشون پیش نیومده باشه .............یا اینکه خدای نکرده ببینید ایشون مریض نیستند ؟
شاید هم میخواد شما رو امتحان کنه ببینه چقدر به انتخابتون مطمئن هستید و بهشو علاقه دارید.
شایدم فکر میکنه نمیتونه انتظارات شما رو برآورده کنه ( البته شما د راین مورد به خودتون مراجعه کنید ببینید انتظار بیش از حد ازشون نداشتید طوری که نتونن برآورده کن؟).

[align=justify]سلام به همه عزیزان
دوستان من نتونستم پست قبلی رو ویرایش کنم . ببخشید اگر نظم صفحه بهم خورد. میخواستم پاسخ سوالهای دوست عزیز m.mouod رو بدم. ولی مجموع نکات زیر شاید بتونه ایده های جدیدی به شما خوبان جهت راهنمائی من بده . بازم از تک تک اعضای گل سایت همدردی تشکر میکنم

1) من و همسرم از نظر تحصیلات اختلاف داریم . من کارشناسی ارشد و همسرم کارشناسی . بارها و بارها گفتم این مسئله به هیچ وجه واسه من مهم نیست . در جلسات متعدد خواستگاری هم گفتم.

2) همسرم از محیط کارش راضی نیست. مزایا و حقوق من هم بیشتر از ایشونه .

3) مدام خودش رو با اطرافیان من مقایسه میکنه و میگه مثلا لیاقت تو از دخترخاله ات خیلی بیشتره ولی شوهر اون از شوهر تو خیلی لایقتره.

4) از این بابت خیالم راحته که بیماری جسمی نداره چون در محیط های نظامی هر سه ماه یک معاینه کامل پزشکی میشن حتی از نظر ازمایش ایدز.

5)من با تمام وجود بهش علاقه دارم . ولی به خودی خود از اعتماد به نفس پائینی برخوردارم و این حرفهای همسرم مزید بر علت میشه تردید کنم.

6) همسرم یک بار از خاطره تلخی که در شهرماکو برای دوستانش پیش امده واسم تعریف کردند که 7نفر از دوستانش رو شهید کردند. این خاطره موجب شده ارام و قرار نداشته باشم(به این نکته در خواستگاری اشاره نکرده بود)

خوبان منتظر راهنمائی های همه تون هستم[/align]

[hamishegi]

سلام
در مورد همسرتون باید طوری برخورد کنید که ایشون احساس کنن که شما در زندگی بهش تکیه کردی و احساس قدرت در زندگی بهش بدین حتی اگر حقوق مزایاتون بیشتره و درجه ای در شغلتون می گیرید اگر احساس می کنید این امر باعث کاهش اعتماد به نفس همسرتون می شه می تونید مطرح نکنید یا اینکه کم اهمیت تر این قضیه رو جلوه بدنین بزارید احساس کنه اون از شما مهم تره بزاری احساس کنه شما در خونه ی اون نسبت به منزل پدرتون خوشبخت ترین سعی کنید گاهی در جمع ازش تعریف کنید

[m.mouod]

سلام
الناز خانم اول بگم که خدا رو شکر که همسرتون بیماری ندارن و در سلامت کامل هستند این باعث خوشحالیه.
خواهرم همسر شما به خاطر همون اختلاف سطح تحصیلات و حقوق که با هم دارید خودش رو اذیت می کنه .شما درسته که بارها بهش گفتید که براتون مهم نیست بیشتر از ایشون درس خوندید ، اما در عمل اینو بااااید بهش نشون بدید و ثابت کنید تا باورش بشه و مطمئن بشه .شاید گاهی که با همدیگه صحبت می کنید شما از کلمات و جملاتی استفاده می کنید که به نظر ایشون به خاطر سواد بیشتر شماست یا اینکه شما میخوایید سوادتون رو به رخش بکشید .پس سعس کنید همونطور یکه ایشون هستند باشید خصوصا" خصوصا" در جمع دوستان و آشنایان زمانی که کسان دیگه ای هم کنار شما هستند .اینگونه مواقع بیشتر ایشون رو تحویل بگیرید، بهشون بها بدید ، احترامشون رو بگیرید ، از حسناتشون بگید و ... علائق یه مرد با یه زن کلی تفاوت داره از جمله اینکه یه مرد همیشه دوست داره از طرف همسرش تشویق و تایید و تحسین بشه و همسرش بهش اعتماد داشته باشه و بهش بگه که بهش وابسته ست و ... در حالیکه یه زن بیشتر دوست داره مردش بهش احترام بذاره ، بگه عاشقتم و دوست دارم، از لحاظ مالی تامینش کنه ، و ...
همسر شما الان فکر میکنه زندگی شما بیشتر رو حقوق شما میچرخه تا ایشون از طرفی مدرک تحصیلی شما هم بالاتره بنابراین به خودش میگه این چجور زندگی ایه ، من بیشتر به خانمم متکی هستم تا اون به من ، فکر میکنه خدای نکرده اگه اون نباشه شما به راحتی از پس خودتون بر میایید و نیازی به اون ندارید چه باشه چه نباشه .

شما باید هم در ظاهر و هم در عمل بهش نشون بدید که از وضع موجود راضی هستید و ایشون نباید خودشون رو با دیگران مقایسه کنند چون هر کسی برای خودش شخصیت ، اعتبار ، آبرو و شان و منزلتی داره که برای دیگران قابل احترام هست .
بهش بگید اونو با تمام خصوصیات و ویژگیهاش قبول دارید و با هیچکس مقایسه اش نمی کنید .

موفق باشید

[النا61]

[align=justify]سلام به همه دوستان خوب وهمراه سایت همدردی
اول از همه تشکر میکنم از عزیزانی که با حوصله جواب سوالهامو میدن.
دیروز سعی کردم راهنمائی های شما رو به کار بگیرم. مثلا وقتی همسرم یک ماشین 100 میلیونی نشونم داد و گفت دوست داری یه روزی صاحبش بشی ، با محبت دستش رو تو دستم فشردم و گفتم من از این دنیا هیچی نمی خوام فقط داشتن تو برام کافیه ، حس کردم یکه خورد ولی جوابی نداد... نمیدونم چه فکری پیش خودش کرد ؟
راستی تا دیروز همش میگفت من میخوام با پدرت صحبت کنم و بهش بگم اشتباه کرده دخترش رو به عقد ادمی مثل من در اورده لیاقت تو بیشتر از اینا بود و من با التماس از این کارش ممانعت میکردم . چون مطمئن بودم نه تنها پدرم از این کار خوشش نمیاد بلکه نظرش در مورد همسرم عوض میشه و این تغییر جبران ناپذیره . دیروز تا گفت میخوام با پدرت صحبت کنم و ... من با ظاهری بی خیال گفتم اشکالی نداره صحبت کن ولی نظرمن عوض نمیشه و مطمئنم درست ترین تصمیم زندگیم رو گرفتم. بازم یکه خورد و هیچی نگفت .به نظر شما کارم درست بوده ؟[/align]

برای همه دوستان گل اروزی سبزترین ایام رو دارم

[digitalman]

سلام
بنظرم برخورد خوبی داشتین . ممکنه همسر شما بخواد مطمئن بشه که شما واقعا ایشونو دوست دارین و این حرفها نوعی امتحان کردن هست .
موفق باشید