با سلام خدمت دوستان عزیزم
و با سپاس فراوان از مدیر محترم همدردی که اجازه دادند بدون پرداخت وجه من مطلب خودم رو اینجا قرار بدهم.
دوست دارم موضوعی که من رو زجر میده رو اینجا عنوان کنم و خدا رو صد هزاران بار شکر که در اینجا در این حیاط مجازی دوستانی هستند که به من کمک کنند.
من هم مثل دخترای دیگه همیشه مرد ایده الی رو تصور میکردم .نمیدونم ولی زود به کسی علاقه مند میشدم همیشه فکر می کردم با کسانی که دوستشون دارم ازدواج میکنم اما نشد چون خیلی تنها بودم فقط به ازدواج فکر میکردم به دوستداشتن هم فکر نمیکردم فقط ازدواج واسم مهم بود البته به با هر کسی نه اما موضوعی که من رو زجر میده اینه که من همسرم رو از رو منطقم و از رو عقلم انتخاب کردم مثلا دیدم خانوادشون فوق العاده به ما میان یا اینکه قیافش خوبه اما به تنها چیزی که توجه نکردم همین دوست داشتن بود اما بالاخره بعد از یک سال برام جا افتاد که دوستش داشته باشم .اما این هم محدود میشه به بعضی اوقات که مثلا نازه و خوشتیپ هست نمیدونم همه همینطورن یا فقط من این طوری هستم؟
وقتی جایی هم میرم زن و شوهری رو میبینم که ممثلا پسره بهتر از شوهر منه افسوس می خورم که ای کاش اون شوهر من بود .خیلی بدم چشمم مش متمرکز مردا هست به طوری که همش همسرم رو با مردای دیگه مقایسه میکنم همه حرکاتش رو .فکر میکنم همه حرکات همسر من غلط هست اما کار دیگران درسته.شاید بگم بیشترین مشکل من با همسرم اینه که من خیلی اجتماعی هستم اما شوهرم حالا نمیدونم بر اساس ویژگی مردانه هست یا نه که کم صحبت میکنه اگه موقعیتش باشه حرف میزنه در صورتی که من دوست داشتم همسرم کاملا اجتماعی باشه وای خدا چقدر دوست داشتن مهمه
با خودم میگم اگه با عشق ازدواج میکردم هیچکدوم از عیب های همسرم رو نمیدیدم طوری شدم وقتی فیلم های عاشقانه رو می بینم اعصابم به هم میریزه و تا 2 3 ساعت گره می کنم حسودیم میشه که همدیگرو دوست دارن اما همسر من چون تا حالا عاشق کسی نشده بوده با دیدن من من رو از همون اول دوست داره .این من رو زجر میده دوست داشتن یک طرفه.به طوری که من در این یک سال حتی در سکسم موفق نبودم و لذت نبردم و ارضا نشدم و همیشه از این کار فرار می کنم فکر کنم اینم به دوست داشتن ربط داره خدایا کمکم کن راهی جلوی پام بذار .
علاقه مندی ها (Bookmarks)