به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 شهریور 88 [ 19:31]
    تاریخ عضویت
    1386-12-04
    نوشته ها
    89
    امتیاز
    4,708
    سطح
    43
    Points: 4,708, Level: 43
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    118

    تشکرشده 123 در 56 پست

    Rep Power
    0
    Array

    چطوری گذشته رو فراموش کنم؟

    سلام به همه دوستای گلم
    راستش نمیدونم چجوری مشکلمو مطرح کنم ،من 3 ساله که ازدواج کردم و بعد از یک ماه ازدواجمون باردار شدم و وقتی حامله بودم به چه سختی اون دوران رو پشت سر گذاشتم با توجه به اینکه اونموقعها من هنوز سر کار نمیرفتم و حقوق همسرم کم بود خیلی سختی کشیدم که روم نمیشه بگم به هر حال من اون همه سختی رو تحمل کردم و بچه سالمی بدنیا آوردم و دخترم انقدر نازه که همسرم عاشقه اونه و حتی تو اداره واسه اضافه کاری نمیمونه به خاطر من و دخترش.روزی که زایمان کردم انتظار داشتم شوهرم حداقل یه شاخه گل برام میخرید و با دست پر میومد اما اون هیچی نخرید نه شیرینی و نه گل،اون موقع خیلی دلم گرفت ولی چیزی نگفتم اما مثل یه عقده شده برام ضمنا تو فامیلای ما وقتی اولین بچه بدنیا میاد شوهراشون یه تیکه طلا میخرن واسه زناشون اما من بهش شب قبل از زایمانم گفتم واسم گل بخر اما....(اینم بگم شوهرم یه فرد کاملا امروزیه و از منبع موثق میدونم که واسه دوست دخترش همیشه کادوهای گران قیمت میخرید) منم تو دلم میگم مگه اون واسش چیکارا کرده که اونهمه کادو میخریده اما من که زنشم مادر بچه شم و اینهمه میگه دوستت دارم عاشقتم بدون تو نمیتونم زندگی کنم چرا واسه من نمیخریده؟؟؟البته این عقده هر چند گاهی بیرون میزنه مثلااگه بطور میانگین بگم هر 4 ماه یکبار
    دیشب بازم یاد اون روزام افتاده بودم و غمگین بودم و شوهرم ازم پرسید چی شده و خلاصه حرف به اونجا کشیده شد و گریه کرد و خیلی خیلی ناراحت شد گفت میخوام این بحث تموم بشه و راه حلی جلو پام گذاشت که خیلی سخته.گفت یا یه چیز همسنگ واسه اون گل که برات نخریدم پیدا کن تا برات بخرم و همه چی تموم بشه.منم گفتم اگه یه دنیا طلا واسم بخری ارزشی نداره ارزش اون گل تو اون روز بود من دیگه هیچوقت نمیتونم دوباره دخترمونو بدنیا بیارم تو هم واسم گل بخری گفت باشه پس یه راه حل دیگه،اون گلی که واست نخریدم از جونم با ارزشتره گفتم معلومه نه جونت از همه چی واسه من با ارزشتره گفت پس از ارزش جونم کم کن و این بحث تموم بشه وگرنه کاری میکنم که 1000 تا شاخه گلم واسم بیاری و این حرفارو سر قبرم بزنی
    منم خیلی ناراحت شدم این یه عقده است تو دلم که بعضی وقتا راجع بهش حرف میزنم و سبک میشم وگرنه من نه اهل طلا انداختنم نه اهل کادو .من میگم چرا واسه من که زنتم بچه تو بدنیا آوردم یه گل نخریدی یعنی برات هیچ ارزشی ندارم و خیلی افسرده شدم و از طرفی از دوست دختر سابقش شنیدم که دعواشون شده و شوهرم از لج اون ازدواج کرده ما یکماهه آشنا شدیم و عقد کردیم همسایه بودیم
    خلاصه همش تو دلم میگم اون منو دوست نداشته اگه دوست داشته واسه منم ارزش قایل میشد و اینا باعث شده هر شب و هر روز تو دلم غمگینم تو رو خدا به من بگید چیکار کنم تا فراموش کنم آیا کار همسرم درسته که داره با تهدید ازم میخواد فراموش کنم همه چی رو؟؟؟؟؟؟؟

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 فروردین 91 [ 08:41]
    تاریخ عضویت
    1388-1-27
    نوشته ها
    435
    امتیاز
    5,116
    سطح
    45
    Points: 5,116, Level: 45
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,281

    تشکرشده 1,260 در 376 پست

    Rep Power
    59
    Array

    RE: چطوری گذشته رو فراموش کنم؟

    سلام عزیزم شاید شما این موضوع رو بیش از حد بهش گفتید گه اینطوری می کنه
    ببین خانومی از اون روز چند سال گذشته و همسرت یه کوتاهیی کرده و قبول دارم که باید ازش دلگیر بشی ولی با گفتنت و یاد آوری هیچ چیز عوض نمی شه
    اتفاقی که می افته اینه که همسرت احساس ضعف می کنه در شرایطی که نمی تونه اون کارش رو جبران کنه عکس العمل غیر قابل قبول از خودش نشون می ده
    سعی کن این فکر رو تو ذهنت رشد ندی که اون تورو دوست نداره پون تو زندگیت تاثیر می زاره
    سعی کن به مناسبت های مختلف شما براش گل بگیری یا یه کادوی کوچولو اینجوری اونم عادت می کنه بعد از یه مدتی این کارو برای شما بکنه
    سر کادوی زایمان هم باید بگم که شوهر منم اصلا به فکر خریرن کادو نبود من خودم یه چیزی گرفته بودم شبه قبل زایمانم دادم بهش تا اونو جلوی جمع بهم بده چون می دونسم وضعیت مالیش فوق العاده خراب
    نخخریدن گل رو هم بزرار به حساب استرس و حواس پرتی اون روزش

  3. 2 کاربر از پست مفید mamfred تشکرکرده اند .

    mamfred (چهارشنبه 25 شهریور 88)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 شهریور 88 [ 19:31]
    تاریخ عضویت
    1386-12-04
    نوشته ها
    89
    امتیاز
    4,708
    سطح
    43
    Points: 4,708, Level: 43
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    118

    تشکرشده 123 در 56 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: چطوری گذشته رو فراموش کنم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط mamfred
    سلام عزیزم شاید شما این موضوع رو بیش از حد بهش گفتید گه اینطوری می کنه
    ببین خانومی از اون روز چند سال گذشته و همسرت یه کوتاهیی کرده و قبول دارم که باید ازش دلگیر بشی ولی با گفتنت و یاد آوری هیچ چیز عوض نمی شه
    اتفاقی که می افته اینه که همسرت احساس ضعف می کنه در شرایطی که نمی تونه اون کارش رو جبران کنه عکس العمل غیر قابل قبول از خودش نشون می ده
    سعی کن این فکر رو تو ذهنت رشد ندی که اون تورو دوست نداره پون تو زندگیت تاثیر می زاره
    سعی کن به مناسبت های مختلف شما براش گل بگیری یا یه کادوی کوچولو اینجوری اونم عادت می کنه بعد از یه مدتی این کارو برای شما بکنه
    سر کادوی زایمان هم باید بگم که شوهر منم اصلا به فکر خریرن کادو نبود من خودم یه چیزی گرفته بودم شبه قبل زایمانم دادم بهش تا اونو جلوی جمع بهم بده چون می دونسم وضعیت مالیش فوق العاده خراب
    نخخریدن گل رو هم بزرار به حساب استرس و حواس پرتی اون روزش

    سلام عزیزم
    ممنون که مطالبمو خوندی و بهش جواب دادی
    خانومی من تو هر مناسبتی از اول براش کادو میخریدم از روز مرد گرفته تا ولبتاین و سالگرد آشناییمون و سالگرد عقدمون و سالگرد ازدواجمون ولی باور کنید من از اون زنهایی نیستم که ازش توقع داشته باشم واسم چیزی بخره ولی قبول کنید روز زایمان فرق میکنه
    من حتی اولین سال ازدواجمون روز ولنتاین براش کادو خریدم با اینکه تو ماهواره هم یه هفته قبل هر روز تبلیغ میکردند ولی روزی که کادوشو بهش دادم بهم گفت من نمیدونستم ولنتیان چیه
    در حالی یه مرد کاملا امروزیه و تو یه شهر بزرگ زندگی میکنه و بزرگ شده از پشت کوه نیومده که
    و بعدها که فهمیدم حتی ولنتاین واسه دوست دخترش چی خریده خیلی غصه ام گرفت لااقل بهم میگفت فراموش کردم نه اینکه نمیدونم ولنتاین چیه
    هر روز هم بهش نمیگم بعضی وقتا که چیزی میشه که باعث یادآوری اونروز میشه حالم بد میشه
    خودتونو بزارین جای من شما بودین چیکار میکردین؟خیلی زود فراموش میکردین؟؟؟چطوری؟؟؟؟؟

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 فروردین 91 [ 08:41]
    تاریخ عضویت
    1388-1-27
    نوشته ها
    435
    امتیاز
    5,116
    سطح
    45
    Points: 5,116, Level: 45
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,281

    تشکرشده 1,260 در 376 پست

    Rep Power
    59
    Array

    RE: چطوری گذشته رو فراموش کنم؟

    نه گلم فراموش نمی کردم حتی دلخور هم می شدم ولی سعی می کردم این دلخوری زیاد طول نکشه
    باور کن چیزهایی که میگی تو زندگیه منم هست
    من سالگرد آشناییون برای همسرم کادو گرفتم ولی اون حتی یادش نبود که چه مناسبتی داره اولش ازم پرسید به چه مناسب وقتی بهش گفتم گفت اوووه تو چه حوصله ای داری
    حالا من فکر کردم چه روزه مهمی هست !!!!!!!!!
    یعنی نه تنها تشکر درست و حسابی نکر بلکه یه جورایی مسخراه هم کرد ولی من ناراحتیمو بهش نشون ندادم
    ساگرد عقدمون براش گل گرفتمم و کادو خیلی راحت گفت می خواستی منو ضایع کنی
    اینا رو نمی گم که بخوام مشکلت خودمو مطرح کنم فقط می گم بدونی که این مشکل فقط تو همسره شما نیست
    آقایون بعد از ازدواج به واسطه ی مسئولیت هایی که بر عهده دارن کمتر از دوران مجردیشون عاطفی برخورد می کنن
    زمانی که ایشون برای دوست دخترش کادو می گرفته مجرد بود خیلی از مشکلات و مسئولیت های الان رو نداشته

    یه دفعه یه نامه از دوست دختر قبلی همسرم تو کشوش پیدا کردم
    خیلی برام جالب بود در جواب نامه همسرم شدیدا احساسی پاسخ داده بود جوری که من کلی تا انتهای نامه خندیدم
    شب که بهش نشون دادم اول جا خورد فکر کرد ناراحت شدم وقتی دید دارم بهش می خندم گفت باور کن من اون کوقع خیلی بچه بودم و کارام نپخته بود اگه الان این حرفارو به تو نمی زنم دلیل بر این نیست که احساسی ندارم

  6. کاربر روبرو از پست مفید mamfred تشکرکرده است .

    mamfred (چهارشنبه 25 شهریور 88)

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 دی 89 [ 16:43]
    تاریخ عضویت
    1387-4-03
    نوشته ها
    286
    امتیاز
    5,593
    سطح
    48
    Points: 5,593, Level: 48
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 157
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    58

    تشکرشده 59 در 40 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: چطوری گذشته رو فراموش کنم؟

    خيلي سخته مي دونم اما
    اين طور خيال كن كه يه روزي مردي زني را عاشقانه دوست داشته و خاطراتي باهم داشته اند و شادي هايي بسيار . يه روز بر حسب اتفاق يا تقدير يا ... رابطه شان بهم مي خوره مرد تصميم مي گيره ازدواج كنه يا از روي حرص و لج يا از روي نياز يا ...
    ازدواج مي كنه و اينبار زن ديگري وارد زندگي اش مي شود كه مرد حس مي كنه مي تونه بهش تكيه كنه و باز هم عشق را تكرار و تجربه كند و لي اينبار به حد دوست داشتن و ماندن تا هميشه ولي با زني با روحياتي ديگر . زن قبلي را با هدايا خورسند مي كرد و احساس مي كرد هر چه گران تر باشد عشق هم پر رنگ تر و شايد همين آجرهاي كوچك فانتزي ديواري ساختند بينشان به حد ديوار چين . ولي زن دوم زن زندگي اش بود هم نفس و هم ديدگاهش . مال او بود و او مي دانست و مطمئن بود نفس گرمش كلام محبتش بارها و بسيار بيشتر از زيبايي مادي هدايا روح همسرش را نوازش مي كند . او در روز زايمان زن زندگي اش گيج بود و گم از حادثه اي كه رخ داده بود و در عرض دقيقه اي هويتش را تعويض كرده بود يه روزي مرد بو د و فقط مرد و امروز پدر شده بود و باري از مبهمي بر شانه هاي نحيفي كه زن مقتدر مي ديدشان . واژه ها برايش خنده دار بود و كور بود و لبانش آنچنان خشك بود كه لبخند برايش حتي زيبا نبود . سردرگم كنار همسرش آمد با خود گفت مي ستايمت كه اين همه قدرتمندي و در كنار هر دردي مي خندي اما ترسيد وقتي نگاهش به همسر رنگ پريد هاش افتاد ترسيد . تو نبايد مريض بشي تو نبايد از پا بيافتي . هوس كرد فرياد بزنه من تنهام من ترسيده ام و گم شده ام در وجود خودم و سردمه .
    كم كم زن ياد گرفت كه هدايا در زندگي كم رنگ مي شوند و مهر پايدارتر . مهر زن خريدني نبود و حتي قابل معاوضه نبود و مرد زودتر از نام همسر اين را آموخت ديگه دوره دوست بازي اش و بچگي ها كم كم به دست فراموشي سپرده شد اما رو ز به روز كودك درونش آن زمان كه همسرش را نوازش مي كرد شكوفا تر مي شد.
    دوست خوبم همسرت دوستت دارد يادت باشه تو دوست دخترش نيستي زن زندگي اش هستي تو خريدني نيستي او نيازي نداره با خريد هديه عشق تو رو امتحان كنه او تو رو داره و مي دونه اگر تو هرگز گلي به اوندهي به اين معني نيست كه روحت را از او دريغ كرده اي و اين را نيز براي خود مطمئن شود .
    مهربان دست از قياس بردار و بگذار غنچه هاي زندگي اجازه شكوفايي داشته باشند . ديده اي وقتي غنچه اي قبل از شكفتن پرپر مي شود چه درد ناك است .
    با همسرت قرار بگذار وقتي به لاك خودت فرو مي ري او بيشتر نوازشت كنه به شرط اينكه وقتي از اون حالت دراومدي جبران كني

  8. کاربر روبرو از پست مفید N.DELNAZ تشکرکرده است .

    N.DELNAZ (چهارشنبه 25 شهریور 88)

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 شهریور 88 [ 19:31]
    تاریخ عضویت
    1386-12-04
    نوشته ها
    89
    امتیاز
    4,708
    سطح
    43
    Points: 4,708, Level: 43
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    118

    تشکرشده 123 در 56 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: چطوری گذشته رو فراموش کنم؟

    دلناز عزیزم سلام
    خیلی قشنگ و پر احساس گفتی
    باور کن تک تک حرفاتو قبول دارم و میخوام که به اینجور قضیه ها فکر نکنم اما نمیتونم احساس میکنم به بن بست رسیدم نمیدونم دارم چیکار میکنم سر در گمم شوهرم خیلی دوسم داره ولی من چون اون روزارو برام رقم زده منم دوست دارم حرصش بدم یه جور شوهرآزار شدم به نظر خودم همش دوست دارم بهم بگه ببخش
    خیلی بد شدم از خودم بدم میاد
    چیکار کنم شوهرم خیلی نازمو میکشه تو همه کارا کمکم میکنه مثل یه کوه پشتمه ولی من.... با حرفام آزارش میدم شاید دیوونه شدم میترسم روزی همسرم ازم سرد بشه
    من بدون اون نمیتونم نفس بکشم خیلی دوسش دارم عاشقشم بهش افتخار میکنم همه وجودمه ولی با این حال من خیلی بد شده ام که همش اشتباهشو به رخش میکشم میدونم عاقبت خوشی نداره ولی به خدا دست خودم نیست میخوام مثل اولا خوب باشم ولی نمیتونم

  10. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 04 شهریور 91 [ 13:34]
    تاریخ عضویت
    1387-8-22
    نوشته ها
    164
    امتیاز
    6,163
    سطح
    51
    Points: 6,163, Level: 51
    Level completed: 7%, Points required for next Level: 187
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    289

    تشکرشده 290 در 73 پست

    Rep Power
    32
    Array

    RE: چطوری گذشته رو فراموش کنم؟

    سلام عزیزم
    چرا ازکاه کوه میسازی؟؟؟نه اینکه شما حق نداشته باشی ازدست همسرت ناراحت باشی ولیکن حقم نداری زندگی را به کام خودت وخانوادت تلخ بکنی.....همانطورکه دوستانمون اشاره کردند توزندگی بیشتره زن وشوهرها این مسائل وسهل انگاری هایی که گاه ازطرف خانمها ویا آقایان سرمیزند وجود دارد اما اگر همه بخواهند یک موضوع رااینطوری کش بدهند ودست برندارند که کارشان..... دوست خوبم خصوصیات مثبت همسرت را ببین ...همسرت هرکاری هم که بکند چون فکرت روی گذشته متمرکز شده جوابگو نیست...پس اینطوری هم ایشون را اززندگی دلزده می کنی هم اثراین ناراحتی درروحیه خودت وهمسرت تاثیر میزاره..چیزای قشنگی که الان توزندگیتون هست را ببین ..تا وقتی فکر دوست دختر همسرت وروابط اونهاراازذهن خودت دور نکنی زندگیتون ازقشنگی بی نصیب می مونه...شما نگاه به بالا دست خودتت نکن نگاه به اونایی بکن که همسراشون برای زندگی هیچ اهمیتی قائل نیستند نه تنها موقع زایمان باطلاوگل خدمت همسرشان نمی روند بلکه همسرشون روبه خاطر اجنسیت بچه سرزنش می کنند یا هرزه هستند وبااینکه بچه دارشدند بازبه فکرهوسبازی هستند ویا معتاد و.........
    باید بلد بشی ازکوه کاه بسازی وبرمشکلاتت مسلط بشی نه اینکه خودت را درگیر اون مسائل بکنی بروبخون ببین دیگران چه شرایطی بدترازشما دارند وتوانستند راه حل آنرا پیدا بکنند....آدم هرچی بکارد برداشت می کند باید بذر محبت توی زندگیت پرورش بدهی نه سوهان روح خودتووهمسرت بشی..

  11. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 شهریور 88 [ 19:31]
    تاریخ عضویت
    1386-12-04
    نوشته ها
    89
    امتیاز
    4,708
    سطح
    43
    Points: 4,708, Level: 43
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    118

    تشکرشده 123 در 56 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: چطوری گذشته رو فراموش کنم؟

    دلداه عزیزم من همه حرفای شما رو قبول دارم من حتی قبول دارم من از کاه کوه میسازم و اخلاقم بد شده
    اما مشکل اینجاست که نمیتونم خودمو بسازم شوهرمم خیلی کمکم میکنه اما میخوام به گذشته فکر نکنم اما نمیشه
    باور کنید دست خودم نیست این افکار مثل مزاحم بعضی وقتا حمله میکنند به ذهنم و من راه مقاله با اینارو بلد نیستم به این فکر میکنم که همسرم چقدر خوبی داره و ما چقدر خوشبختیم اما این ماسیل کوچولو دست بردار نیستند
    خسته شدم
    خسته

  12. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 31 خرداد 91 [ 10:54]
    تاریخ عضویت
    1386-12-10
    نوشته ها
    1,675
    امتیاز
    16,606
    سطح
    82
    Points: 16,606, Level: 82
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 244
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,060

    تشکرشده 3,145 در 958 پست

    Rep Power
    186
    Array

    RE: چطوری گذشته رو فراموش کنم؟

    عزیزم، تنهاکاری که باید بکنی اینه که همسرت رو ببخشی، اون هم از ته دل. میدونم شاید برای خیلی از آقایون این حرفها خنده دار باشه که یه شاخه گل چه احتیاجی به این همه ناراحتی داره و حتی بخشش!
    من دقیقا شما رو درک می کنم، یه چیز کمرنگی توی ذهنم هست که انگار این قضیه برای من هم پیش اومده بود، اما اصلا یادم نیست که سر چی بود و برای چی بود، اما میدونم که باعث دلخوریم شده بود و یادآوریش اذیتم می کرد، اما الان چیزی نیست چون همسرم رو بخشیدم، اون هم از ته دل، برای همین حتی اون قضیه رو فراموش کردم.
    یک ساعت، یک روز، هر چقدر که میتونی وقت بذار تا همسرت رو ببخشی و برای همیشه این احساس رو از دلت بیرون کنی...


  13. کاربر روبرو از پست مفید shad تشکرکرده است .

    shad (جمعه 27 شهریور 88)

  14. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 99 [ 01:10]
    تاریخ عضویت
    1387-2-31
    نوشته ها
    1,208
    امتیاز
    22,636
    سطح
    93
    Points: 22,636, Level: 93
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 714
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteranSocial10000 Experience Points
    تشکرها
    6,336

    تشکرشده 3,618 در 912 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    141
    Array

    RE: چطوری گذشته رو فراموش کنم؟

    دوست خوبم سلام، راستش بعد از کلی نبودنم، بنا به دلایلی امروز دلم خواست که پاسخ تاپیک شما رو بدم. راستش خوب احساس می کنم که شما چی میگید، این مشکل شما رو من به یه شکل دیگه و بدتر و بدتر از شما داشتم. اینکه همسرم بدترین توهین ها و تحقیرها و بی احترامی ها رو ندونسته توی بهترین دوران زندگی مون (دوران نامزدیمون) بهم هدیه داده بود تا جایی که قصد داشتم توی همون دوران ازش جدا شم.
    نمی دونم شاید خواست خدا بود که این طور نشد و ما با سختی های زیادی ازدواج کردیم، مدت ها گذشت و بعد توی تمام دوران بعد از ازدواج هر بار با یه رفتار مشابه یاد اون دوران و رفتارهای همسرم میافتادم و این جوری خودم و همسرم رو آزار میدادم. برام خیلی سخت بود، ولی یادآوری همه ی اون خاطرات هر روز داشت زندگیم رو بدتر میکرد، همسرم خیلی خیلی کمکم کرد، تغییر کرد، حرفهام رو شنید و با صبوری پیگیر خواسته های دلم شد، اشکام رو پاک کرد، بارها و بارها سرکوفت شنید، نمی دونم اما اینها کارساز نبود و من باید خودم برای خودم کاری میکردم، به همین دلیل نگرشم و فکرم رو تغییر دادم و من باید امروز خوبی هاش رو میدیدم و تحسینش میکردم، عشقش رو درک میکردم و همه ی گذشته رو فراموش می کردم و می بخشیدمش، بارها به ظاهر بخشیدمش اما نتونستم تا اینکه بعد از مدتها که روی خودم و فکرم و زندگیم تمرکز کردم به این نتیجه رسیدم که الان همسرم چه جوری هست!
    شاید بگی آخه! دیگه شاید اون لحظه ی زایمان برای من جبران نمیشه که این حرفها رو میزنی، اما برای من هم دیگه لحظات قشنگ نامزدی تکرار نمیشه اما وقتی با همسرم صحبت کردم که بیا با رفتن به تموم جاهایی که توی نامزدی رفته بودیم و با خاطرات تلخ برگشته بودیم این بار همون جاها همون رفتارها رو با خاطرات خوب بسازیم و این طور هم شد و من می تونم به جرات بگم که با کمک همسرم و اراده ی خودم و دیدن خوبی ها و نقاط قوتش امروز تقریبا دیگه اون روزهای بد رو فراموش کردم!


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:01 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.