سلام
از گفتن این حرفها شرمم بیاد ولی میگم.
من مدتیست که ازدواج کردم. چند وقتی هست که به شدت به یکی از خانمهای محیط کارم تمایل پیدا کردم. اصلا نمیتونم در برابر اون خودم رو کنترل کنم. به صورتی بسیار واضحی بهش نگاه می کنم و دوست دارم باهاش حرف بزنم.
اون هم فکر کنم متوجه شده و سعی میکنه از من دوری کنه.
من ادم معتقدی هستم و خیلی عذاب وجدان دارم. این حالت درست مثل وقتی است که می خواستم ازدواج کنم. مثل خوره افتاده توی جونم. اصلا دست خودم نیست. غذام کم شده و هی با خودم فکر میکنم
من زندگیمو دوست دارم. میدونم که این کارم اگه ادامه پیدا کنه باعث فروپاشیه زندگیم میشه. ولی اسیر نفسه خودم شدم و نمیتونم از شرش خلا بشم.
اصلا دسته خودم نیست. خیلی ضعیف شدم
خیلی عذاب وجدان دارم. با همسرم هیچ مشکلی ندارم و اونو خیلی دوستش دارم. ولی شرمم میاد توی چشماش نگاه کنم. بیچاره خیلی برام زحمت کشیده.
به نظره شما چه جوری میتونم از شر این وضعیت خلاص شم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)