به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 فروردین 91 [ 18:07]
    تاریخ عضویت
    1386-12-11
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    3,954
    سطح
    40
    Points: 3,954, Level: 40
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 196
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 12 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array

    +عشق یا احساس

    سلام من اسمم علي هستش 21 سال سنمه با يه دختر از شيراز که اسمش نازي بود دوست بودم البته خودم مشهدي هستم اين دوستي ما حدوداا10 ماه ادامه داشت تا اين که نازي دانشگاه قبول شد ولي نمي خواست بره که البته به خواهش من قبول کرد و رفت که کاشکي هيچ وقت ازش خواهش نمي کردم که بره وهمچين بلايي سرم بياد ما همديگرو خيلي دوست داشتيم حتي خانواده اون و خانواده من از اين جريان خبر داشتن من فقط يه بار نازي رو ديده بودم و به خاطر اين که بهش ثابت کنم واقعا دوستش دارم يه جوري از خونه جيم کردم که برم شيراز و رفتم از اون به بعد بيشتر با هم تلفني صحبت مي کرديم تا اين که قبض تلفن برام 800 هزار تومان اومد ومجبور شدم گوشي و هر چي دارم رو بفروشم تا بتونم قبض رو پرداخت کنم بگذريم از موقعي که نازي رفت دانشگاه يه جورايي رابطمون کم رنگ شده حتي 2 ماه با هم صحبت نکرديم چون نه من شماره اي ازش داشتم نه اون زنگ ميزد ميگفت بزار بعد بهمن که امتحانات تموم شد با هم دوباره صحبت مي کنيم حتي قرار بود بعد از تموم کردن درسم اخه من دانشجو هستم بريم براي خواستگاري که نازي هم قبول کرد تا اين که چند روز مونده بود به عاشورا و تاسوعا يه دختر غريبه زنگ زد بهم البته شمارش ايرانسل بود نمي شد بفهمي از کجا زنگ ميزنه بلخره زنگ زد به من و در مورد روابط جنسي البته ببخشيد سکس و خود ارضايي حرف ميزد خوب منم يه جورايي کنجکاو شوده بودم ببينم اين کيه که منو نميشناسه ولي با من همچين حرفهاي نا مربوطي ميزنه پس باهاش شروع کردم به حرف زدن البته نه اون طوري که شما فکر مي کنيد قرار هم نبود که باهاش دوست بشم چون بهش گفته بودم که من دوست دختر دارم و واقعا دوستش دارم ولي اون گير داده بود حالا که تو کسي رو داري حداقل بزار من شبها باهات صحبت کنم که من گفتم صحبت کنيم که چي بشه به هر حال اين صحبت ها ادامه داشت تا اين که البته اينو بگم که من شماره اين دختر رو به نازي داده بودم ولي اون گفتش که من نميشناسم بهش هم گفته بودم که يه نفري هستش که همچين حرفهاي ميزنه واونم گفت واقعا نميشناسم بلخره چند روز گذشت تا روز تاسوعا که نازي به من زنگ زد وکلي سروصدا کرد وگفتش اوني که به تو زنگ زده دوستم بيتا بوده مي خواسته تورو امتحان کنه اخه گفته تو چقدر ساده اي که به همچين پسري دل بستي اونم راه دور تو که نمي دوني اون چيکار مي کنه همه پسرا مثل هم هستند پس اين قدر ازش تعريف نکن(به گفته خوده نازي من جلوي دوستام از تو تعريف مي کردم به همين خاطر اينا مي خواستن تورو امتحان کنن)من نمي دونم چرا نازي همچين کاري کرد با من کسي که به خاطر من دست به خودکشي زد به دليل اين که مامانش نميزاشت با هم صحبت کنيم حالا به همين راحتي بايد اين دوستي رو تموم کنه من خودم هر کاري کردم که برگرده بازم قبول نکرد اما حالا تصميم گرفتم که با مامانش صحبت کنم بگم که قضيه چي بوده ايا اين درسته که کسي رو اين طوري امتحان کردن اگه به من اعتماد نداشت چرا تو اين 10 ماه دوستي چيزي نگفت شايدم کسي رو بهتر از من پيدا کرده نمي دونم چيکار کنم از يه طرف ميگم اگه واقعا منو دوست داشت پس چرا منو نمي بخشه ايا اين دوست داشتنش يه احساس بوده و ديگه تموم شد غير از اين که ابروم جلوي خانوده ام رفت همش بايد تيکه هاي که بهم ميندازن گوش کنم که ميگن اين همون دختري بود که ميگي دوستت داشت اين هموني بود که به خاطرش رفتي شيراز حالا ارزشش رو داشت شما دوستان بهم بگيد من چيکار کنم من نمي تونم فراموشش کنم اخه نظرم اينه که اگه بخوام فراموشش کنم پس اين چه دوست داشتني همش کشک بوده يه موضوع ديگه اي هم هست که من تو اين 21 سال عمرم فق با يه دختر که همين نازي هستش دوست بودم و هيچ وقت با کس ديگه اي نبودم و حالا بايد همچين بلايي سرم بياد بهم بگن تو معلوم نيست با چند نفر ديگه دوست هستي
    تورو خدا شما بگيد من چيکار کنم؟؟
    صفاي پا برهنه ها واسه اينكه ريگي تو كفششون ندارند

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 20 مهر 87 [ 10:04]
    تاریخ عضویت
    1386-11-01
    نوشته ها
    642
    امتیاز
    5,809
    سطح
    49
    Points: 5,809, Level: 49
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 141
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    470

    تشکرشده 496 در 278 پست

    Rep Power
    81
    Array

    RE: عشق یا احساس

    سلام اقاي عليزاده
    بايد اول از همه بگم كه اين دوستيها زياد قابل اطمينان نيست نبايد به اين دوستيها دل بست به خاطر اينكه بيشترشون به جدايي ختم مي شه ولي اين رو هم بايد بگم كه نازي تحت تاثير حرفهاي دوستش قرار گرفته و اين كارو كرده يعني ممكنه اون دوستش با قصد قبلي اين نقشه رو كشيده باشه به هر حال اگه شما مي گيد كه مادر نازي مي دونسته خب با ايشون صحبت كنيد شايد يك راهي پيش پاتون گذاشت و به خود نازي هم بگيد كه من اگه مي خواستم به تو خيانت كنم و اگه اينجور پسري بودم كه هيچ وقت نمي اومدم بهت بگم كه يك دختره زنگ زده و اينجوري گفته و شمارشو بهت بدم بهش بگيد من كه همه چيزو به شما گفته بودم پس چرا ...... ؟ بهش بگيد شايد دوستت داره بهت حسادت مي كنه شايد مي بينه تو دوست وفاداري داري و خودش نه ناراحت شده .
    امروز همان فردايي است كه ديروز نگرانش بوديم

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 01 فروردین 87 [ 21:01]
    تاریخ عضویت
    1386-12-03
    نوشته ها
    52
    امتیاز
    4,156
    سطح
    41
    Points: 4,156, Level: 41
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    27

    تشکرشده 28 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عشق یا احساس

    سلام دوست عزیزم.. آقای علیزاده
    اگه از من می شنوی.. بهت می گم که فراموشش کن و این تجربه دوست دختر داشتن رو تکرار نکن!! نگو هم نمی تونم و نمی شه و فلان که به قول یه دوستی خیلی قشنگ می گفت: این افکار سم زندگیه (نشدها و نتونستن ها). لااقل تو این مورد.
    همه ما درک می کنیم چه احساسی بهش داری.. اما احساس، کنترل عقل رو دست می گیره!! من و تو تو این مواقع می گیم مورد من عشقه (نه هوس) و درست هم هست و کاملا عقلی! (نهایتش که دیگه خیلی بخوایم به احساسمون حق بدیم و نگهش داریم) اما متوجه نیستیم که عقل ما تحت کنترل احساس دراومده که این طور قضاوت می کنه.. هیچ علمی محکم تر از تجربه نیست دوست من. نمی دونم مشکل من رو که حدود یه هفته پیش مطرح کردم و خیلی هم دوستان لطف کردن نظر دادن و بحث کردن خوندی یا نه! اگه خونده باشی آخرش نمی تونی قلب من رو داشته باشی..!! یعنی هر چی هم خوب بفهمیش جای من نیستی که درک کنی چی می کشیدم! من دوست دختر نداشتم. تو 10 ماه باهاش دوست بودی و حرف می زدی.. اما من فقط یه ماه دیدمش و یه بار هم در مورد دوستی یا دوست داشتن یا عشق و هر چیز دیگه باهاش حرف نزدم..!! اما از خیلی از عشقایی که شماها به دوست دختراتون دارید بیشتر دوسش داشتم. نمی خوام خودستایی کنم. اما باور کن.. خیلی عجیب بود! آخه تو برا تنهایی کسی که هیچ نسبتی باهاش نداری و یه لحظه هم شاید به فکرت نباشه بخوای گریه کنی ببین چه خبره دیگه!!
    دوستی به جایی نمی رسه. من به ازدواج فکر می کردم. وقتی دیدم شرایطشو ندارم و اون هم در این مورد مناسب من نیست خیلی راحت ازش گذاشتم. دو چیز رو گذاشتم وسط.. عقل و تجربه دوستان خوبم تو تالار.. و تصمیم گرفتم که دیگه بهش فکر نکنم و اگه هم نمی تونم لااقل صبر کنم تا یه مدتی. و تن به دوستی و رابطه ای خارج از حد معمول نداشته باشم. چون می دونم آخر این دوستی ها به کجا می کشه..
    حالا از من یه توصیه برادرانه بشنو..
    ما پسرا به همون مقداری که به دوستی نیازمندیم می تونیم از بین همجنسای خودمون تامین کنیم.. و اگر به کسی خارج از این محدوده نیاز داریم یعنی یه دختر.. باید به فکر ازدواج باشیم..
    جدی بهت می گم.. ازدواج با کسی که آگاهانه دوسش داری.. خیلی شیرین تر از دوستی ایه که بی هیچ شناختی باهاش داشته باشه. این رو از هر مکتبی که دوست داری بررسی کن. دینت داره می گه.. روانشناسا می گن.. همه. این اتفاق کوچیکی که برا تو افتاده بدتراش برا خیلی های دیگه می افته و همش به خاطر همینه که بدون شناخت علاقه زیاد می شه و به دنبالش وابستگی .. که این نباید باشه و فقط به خاطر همون دوست شدنه.. دوست شدن!

    فقط اینو بدون که من و تو اگه احساس نیاز به یه دختر می کنیم باید ازدواج کنیم.. ازدواج و نه دوستی..

    امیدوارم درست فکر کنی و لذت واقعی زندگیت رو که .... از دست ندی..

  4. 4 کاربر از پست مفید فرزاد تشکرکرده اند .

    فرزاد (پنجشنبه 01 فروردین 87)

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 02 بهمن 87 [ 11:22]
    تاریخ عضویت
    1386-11-06
    نوشته ها
    67
    امتیاز
    3,942
    سطح
    39
    Points: 3,942, Level: 39
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 47 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عشق یا احساس

    سلام دوست تازه وارد عزیز
    یه مقدار فکر کن و خودت رو بگذار به جای نازی چه حسی بهت دست می ده کسی را که این قدر دوست داشته یک باره این جوری از آب در بیاد نگید چرا شما رو امتحان کرده شاید این کار از خود شما سر زده بود پس بدونید که کار درستی انجام نداده اید. نگید داره نمک به زخمم می زنه اما فقط کافی چند لحظه خودت رو جای آن بگذاری. من فکر می کنم شما می توانید این موضوع را از طریق خانواده حل کنید البته اگر براشون قابل هضم باشه. یا دوست یا آشنایی که باهاش راحت هستید.

  6. #5
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:04]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,411
    امتیاز
    286,450
    سطح
    100
    Points: 286,450, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,556

    تشکرشده 37,046 در 6,993 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: عشق یا احساس

    سلام alizadeh
    همه انسانها گاهی اشتباه می کنند، اما هر اشتباهی تاوان خاصی داره، شاید ناعادلانه باشه، اما این قانون طبیعیت و قانون این جهان هست....
    مثلا
    اینکه یه آدمی خیلی خسته باشه، اما اجازه نداشته باشه بخوابد، و علیرغم سعیش نتونه مانع چرت زدن خودش بشه 10 ثانیه چرت بزنه چه مجازاتی داره....؟!

    آیا به نظرتون این منصفانه است که باید بگوئیم این آدم باید کشته شود به همراه سایر همراهانش....!!!!!

    حتما می گوئید نه این کاملا ناعادلانه است... اما مگر نه اینست که اگر در جاده پرتگاهی کوهستانی اگر راننده اتوبوس یا خودرو دیگری یک لحظه غفلت کند و به دره سقوط کند، همه جانشان را از دست می دهند. یعنی به خاطر اشتباه چرت زدن به چنین نتیجه ای گرفتار آمدند..

    التبه بستگی دارد که کجا غفلت کنیم و بخوابیم....، اگر شما زیر درخت در پارک بخوابید چنین اتفاقی نمی افتد...
    خلاصه:
    لحظات انتخاب بسیار لحظات حساس و مهمی هستند. مخصوصا اگر این انتخاب ، انتخاب همسر باشد که جزء مهمترین انتخابهای هر فردی هستند. و اشتباه در این لحظه بسیار خسارات جبران ناپذیری را دارد.
    حالا بعضی انتخاب می کنند اما با غفلت، و سقوط می کنند و ...
    بعضی ها هم در امتحان غفلت و کوتاهی می کنند ونمره قبولی نمی گیرند.....

    به نظرم تنها باید از خود برنجی، و این تجربه را بسان هدیه ای گران از او بپذیری و در زندگی همیشه هوشیار رفتار و گفتار خود باشی....

    خوبست به جای سرزنش خویش یا او....، بیایی وقت بگذاری دوباره همه چیز را مرور کنی....
    و تصمیم بهتری بگیری...

  7. 3 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    مدیرهمدردی (چهارشنبه 22 اسفند 86)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:33 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.