ا عرض سلام
من مدت 8ماهی است که از زمان عقدم می گذرد
پدر و مادرم با دختری که من انتخاب کرده بودند مخالف بودند و او را که از شهری دیگر است هم شان خود نمی دانستند.می گفتند که فرهنگ او از ما پایین تر است..اما واقعیت این بود که آن دختر واقعا از لحاظ اخلاق نمونه اش در خانواده ما کم نظیر است.
اما به خاطر من راضی شدند و ماعقد کردیم.اوایل همه چیز عالی بود تا اینکه کنایه های اقوام شروع شد که می گفتند دخترهای بهتر از این هم برای پسرتان بود و این دختر سطحش از ما پایین تر است و غیره.
این دخالت ها حتی به جایی رسید که مادربزرگم مثلا می خواست همسرم را نصیحت کند اما به جای نصیحت هر چه توانست هسرم و خانواده اش را تحقیر کرد. همسرم به خاطر من چیزی نگفت حتی از سخنان مادربزرگم استقبال هم کرد.
اما کار از کار گذشت و الان این پدر و مادرم هستند که همسرم را تحمل نمی کنند.او را بی فرهنگ می نامند .به کوچکترین رفتارش توهین میکنند.او را مقصر همه اتفاقاتی می دانند که خوشایند نیست.مثلا نمونه اش این که می گویند چرا او هر لحظه دستمال کاغذی در دستش است که البته به خاطر فصل تابستان وحساسیت همسرم این موضوع طبیعی است.یا چرا هر 2 روز حمام می رود.یا ...
برای همین به همسرم گفتم که ماهی 2 روز بیشتر به منزل ما نیایید تا کدورتها رفع شود.اما مادرم دیروز که همسرم را به شهرش رسانده بودم به مادر همسرم تلفن زدند و تا می توانستند همسرم را تحقیر کردند.
گفتنی است که من هنوز منزلی ندارم و با پدر مادرم زندگی میکنم.
امروز با پدر و مادرم صحبت کردم و آنها گفتند که از وصلت من راضی نیستند و دختر دیگری را برای من در نظر داشته اند و تا آخر عمر از من راضی نخواهند بود.می گفتند که جلوی اقوام خوار شده ایم که با خانواده ای پایین تر از خود وصلت کرده ایم.
در حالیکه شایان ذکر است که خانواده همسرم در شهر خودشان جزء آبرومندان آن شهر هستند و خانواده با شخصیتی هستند.اما سطح خانواده من شاید کمی بالاتر از آنها باشد اما هر شهر فرهنگ خاص خودش را دارد و هر 2 خانواده جزو طبقه متوسط جامه هستیم.
حال به نظر ش[/font]ما من چه باید بکنم.از طرفی همسرم که واقعا در حقش جفا می شود ومظلومیتش عذابم میدهد و از طرفی پدر و مادرم که از من ناراضی هستند.[font=Arial]
علاقه مندی ها (Bookmarks)