شوهرم فراموش می کنه

[mamfred]

سلام
من قبلا یه تاپیکی در مورد همسر و فرزندم باز کرده بودم اون موضوع با قطع کردن شیر دختر برطرف شد و روابط ما به حالت عادی برگشت
حالا یه مشکل بزرگی که من با شوهرم دارم اینه که فراموش می کنه چه حرفی رو به من زده و چه حرفی رو نزده
برای مثال دیشب پشت فرمون بود بهش گفتم آروم برو ماشین بیمه اش نیومده هنوز خطرناکه
گفت بیمه ی ماشین سه روز پیش اومده بهت که همون روز گفتم
منم کلی خوشحال شدم گفتم به سلامتی به من نگفته بودی
بعد گفت گفتم ولی تو هیچ وقت با دقت به حرفای من گوش نمی دی چون بهشون اهمیت نمی دی!!!!!!!!!!!
انقدر گفت و گفت تا بحثمون شد
از این موارد زیاد پیش می آد مثلا مهمونی دعوتمون می کنن یادش میره به من بگه می آد خونه می گه چرا حاضر نیستی امشب خونه خالم دعوتیم من که سه با بهت گفته بود
حالا من هرچی قسم می خورم که بهم نگفتی باورش نمی شه میگه نمی خوای بیایی بگو که مردم الاف ما نشن
جالبه هرچی بعدش می خوام براش توضیح بدم گوش نمی ده
من باید اون زمان چه برخوردی کنم واقعا نمی دونم

[THEN]

سلام دوست عزیز

خوشحالم که مشکلتون برطرف شد.

فکر می کنم مسئله همسرتون جسمیه و شما باید سریعتر ایشون رو پیش پزشک ببرید که آزمایشات لازم رو روشون انجام بدن.

موفق باشید.

[mamfred]

باور کنین من خیلی بهش اصرارم کردم که باهم بریم دکتر می گه من که چیزیم نیست بیرم دکتر چی بگیم
بهمون می خنده می گه خانومتون بی حواسه شما اومدین دکتر
شاید از نظر بقیه این قضیه زیاد جدی نباشه ولی واقعا برای من عذاب آور شده
دیرزو سالگرد یه مناسبتی بود و من براش کادو خریده بودم ولی اون یادش نبود
کادورو گرفت گفت من اصلا ازین کارت خوشحال نشدم چون می خواستی ثابت کنی من فراموش کردم و منو ضایع کنی
ولی من فقط می خواستم اون خاطره رو زنده کنم نه چیز دیگه ای

[sogand66]

در مورد اینکه واقعا همسر شما دچار فراموشی شدن نمی توان نظر قطعی داد .اما احساس می کنم همسر شما با مطرح کردن جملاتی مانند

بعد گفت گفتم ولی تو هیچ وقت با دقت به حرفای من گوش نمی دی چون بهشون اهمیت نمی دی!!!!!!!!!!!

بهمون می خنده می گه خانومتون بی حواسه شما اومدین دکتر
کادورو گرفت گفت من اصلا ازین کارت خوشحال نشدم چون می خواستی ثابت کنی من فراموش کردم و منو ضایع کنی

سعی داره بگونه ای شما رو از عدم رضایت خودش نسبت به رفتار شما یا موضوعی یا... مطلع کند .در صورتی که این احتمال درست باشه بجای بحث کردن با ایشون بهتره فقط به صحبتهاش گوش کنید تا دقیقا متوجه بشی از چه موضوعی رنج می بره مثلا زمانی که مطرح کرده تو هیچ وقت به حرفای من گوش نمی دی چون بهش اهمیت نمی دی شما باید می پرسیدی که چرا فکر می کنه شما به حرفاش اهمیت نمی دی فقط در همین حد سوال نه اینکه بخواهی توجیه کنید چون زمان مناسبی برای قانع کردن نیست

[mamfred]

دقیقا خودمم همین فکر و می کنم
ولی از هر دری وارد شدم تا ببینم مشکلش چیه نشد
اتفاقا بهش گفتم من به چی اهمیت ندادم که اینو میگی
میگه دیگه مهم نیست تو درست بشو نیستی هردفعه به همین نتیجه میرسیم پس بهتر بحث نکنیم

[sogand66]

دقیقا خودمم همین فکر و می کنم
ولی از هر دری وارد شدم تا ببینم مشکلش چیه نشد
اتفاقا بهش گفتم من به چی اهمیت ندادم که اینو میگی
میگه دیگه مهم نیست تو درست بشو نیستی هردفعه به همین نتیجه میرسیم پس بهتر بحث نکنیم

پیداست همسرتون از بحث کردن خسته شده این حالت به دلایل مختلف ایجاد می شود اما شاید دلیل مهمی که موجب شده همسر شما از بحث خودداری کند عدم تغییر شما از دیدگاه ایشان هست .به عبارتی شوهرتون پس از بحث های گذشته به نتیجه مطلوب از جانب شما نرسیده بنابراین دلیلی برای صحبت نمی بینه .سعی کنید با تلاش مضاعف دیدگاه همسرتون نسبت به شما تغییر کنه برای این کار دوباره پیشنهاد بحث و گفتگو را ندهید .خودتان به تنهایی بدون دخالت همسرتون موضوع بحث ها ی گذشته را مرور کنید حتی می توانید برای تمرکز بیشتر بر روی کاغذ بیاوری دقت کنید که همسرتون بر روی چه مواردی تاکید داشته در قسمت بعد صادقانه از خود سوال کنید تا چه اندازه بر روی موارد مهمی که همسرتون عنوان کردن کار کردی یعنی در عمل اهمیت قائل شدین .باید به همسرتون فقط در عمل نه تنها در گفتار ثابت کنید که نسبت به ایشان بی تفاوت نیستین .

http://www.hamshahrionline.ir/News/?id=93601

[mamfred]

گاهی فکر می کنم که همسرم واقعا داره آلزایمر می گیره که هرحرفی که با هم می زنیم یادش نمی مونه
ما ماه گذشته اسباب کشی داشتیم و توی ماه رمضون من نتونستم افطار خانواده ی همسرم رو دعوت کنم تا اینکه قرار شد بعد از ماه رمضون این هفته جمعه نهار دعوتشون کنیم
دیشب با مادرش داشتم صحبت می کردم و گفتم من جمعه نهار منتظرتونم
یهو شروع کرد به دادو بی داد که کی بهت گفته سر خود مهمون دعوت کنی من یه عالمه کار دارمو اصلا درک نداری من که گفتم تا شنبه باید یه کاری رو تحویل بدم چرا شرایط منو هیچ وقت درک نمی کنی
فکرشو بکنید من جلوی مامانش آب شدم بی چاره گفت اشکالی نداره بزار به کارش برسه ما یه وقت دیگه می آییم
بعدش کلی باه دعوامون شد گفتم مگه ما باهم صحبت نکردیم و تو نگفتی دعوت کن
گفت من یادم نمی آد در این مورد باهم صحبتی کرده باشیم هی بحث کردو اعصاب منو خورد کرد تا منم کنترلمو از دست دادم و همه ی حرصمو رو دخترم خالی کردمو و گریه خوابوندمش
خودمم کنارش خوابیدمم تازه اومده می گه بچه بازی در نیار پاشو بیا سر جات بخواب
منم گفتم آخه می ترسم صبح که از خواب پاشی یادت بره که من زنتم که کنارت خوابیدم
رفت گرفت خوابید منم دخترم که خوابش سنگین شد رفتم سر جام جالبه صبح که بیدار شده بود خودشو زده بود به فراموشی مطلق و یه جوری برخورد می کرد که اصلا اتفاقی نیافتاده
این در صورتیکه که مامانش حتما از این حرف ناراحت شده

[kolbeh]

سلام

من فكر ميكنم شوهر شما اصلا دوچار فراموشي يا بيماري ذهني يا آلزايمر نمي باشد بلكه اون از يه مشكلي در زندگي رنج ميبره حالا ممكن است اين مشكل درون خانه نباشد و يامشكل مربوط به بيرون منزل و در مورد اداره يا همكارانش يا چيزي امثال اينها باشد شما بهتر است يه مدت زماني حوصله به خرج بدهيد و شنونده خوبي برايش باشي(مستمع بر سر وجد آورد صاحب سخن را)و هرگز باهاش بحث نكن سعي كن اعتمادش را بدست بياوري و بيشتر باهاش دوست باشي تا يك رابطه زن و شوهري و اگر بتواني اعتماد نسبي اش را جلب كني شايد به تو اعتماد كند و مشكلش را با تو در ميان بگذارد هرگاه چيزي را فراموش كرد تو اصلا به روي خودت نياور و چنين وانمود كن كه هيچ اتفاقي نيفتاده است اين روش را يكي دو ماه دنبال كن اشتباهاتش را اصلا به رخش نكش كه فكر كنه داري ضايعش ميكني سعي كن در پيدا و پنهان تشويقش كني و با گفتن جملاتي مثل من به تو افتخار ميكنم ومن از زندگي با تو خيلي لذت ميبرم و تو بهترين مرد دنيا هستي و گاهي در حضور ديگران از او تعريف و تمجيد كن تا اعتماد او به شما بيشتر شود و بعد سعي كن آرام آرام باب گفتگو را در مورد اينكه چه موضوعي باعث ميشه تو بعضي از حرفهايت را فراموش كني را با او باز كن شايد كه از اين طريق به نتجه برسي....موفق باشي

[THEN]

[align=justify]mamfred عزیز،

شما بهتر از هر کسی همسرتون رو می شناسید و می تونید تشخیص بدید که تظاهر می کنه یا حقیقت رو می گه، اما اگه ایشون دچار یک مشکل جسمی باشند، ممکنه زمان تشخیص اهمیت حیاتی داشته باشه.

دوست خوبم کار از محکم کاری عیب نمی کنه، من اگه جای شما بودم مراجعه به پزشک رو در اولویت قرار می دادم. اگه نتیجه منفی بود که چه بهتر، اگر نه چیزی رو از دست نداده بودم.

[/align]

[mamfred]

ممنون از kolbe عزیز
ممنون از راهنمایی که کردین
من گاهی اصلا به روی خودم نمی یارم که یادش می ره ولی بعضی موقع مثل دیشب این قضیه باعث آبروریزی می شه
گاهی بهش میگم فلان چیزو سر راهت بگیر بیار وقتی می آد خونه می گم گرفتی می گه تو چیزی نگفتی منم میگه آره ساید یادم رفته بهت بگم
خیلی راحت می گه عادته دفعه ی اولت نیست
باز سکوت میکنم چیزی نمی گم
ولی گاهی واقعا نمی شه سکوت کرد
رفتم پیش مشاور مشاور می گه اون مخصوصا داره این کارو می کنه و باید دلیل کارش رو پیدا کنی
بخدا ما تو خونه مشکل خای نداریم بجز اون اختلافات جزئی که تو همه ی خونه ها هست نمی دونم چشه؟؟؟؟؟؟؟؟

philosara عزیز
مشاور می گه مخصوصا این کارو می کنه مشکل خاصی نداره