به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 بهمن 91 [ 12:59]
    تاریخ عضویت
    1386-10-13
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    4,200
    سطح
    41
    Points: 4,200, Level: 41
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 150
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 7 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    بزرگترین دوراهی زندگی من

    سلام. سید هادی شریفی هستم 30 ساله از شمال ایران. توی خانواده کاملا فرهنگی و تحصیل کرده بزرگ شدم. همه اعضای خانواده ام تحصیلات دانشگاهی دارند بجز بنده حقیر. بذارید از اینجا شروع کنم که حدود 6 سال پیش با دختر خانمی از جنوب ایران و در یک خانواده مذهبی و البته تحصیل کرده بزرگ شده اند. دوستی ما آنقدر ادامه پیدا کرد تا به یک شناخت نسبی نسبت به هم پیدا کردیم و تقریبا چیزی را از هم پنهان نمی کردیم حتی با وجود اینکه ممکن بود بینمان دلخوری بوجود می آمد. هر چه بیشتر از عمر دوستیمان می گذشت بیشتر به هم علاقمند می شدیم تا اینکه موضوع ازدواج از طرف بنده عنوان شد که ایشون این امر را بعید می دانستند چون من شرایط خانواده ایشون را نداشتم! آنطور که احساس میشد بین ما مشکلی برای ازدواج نبود بجز خانواده ایشون که یکی از دلایل مخالفتشان نداشتن تحصیلات من و بومی نبودن در شهر زندگیشان بود و میگفتند شما در شمال زندگی میکنید و ما در جنوب و ما به راه دور دختر نمی دهیم در ضمن ما با شغل آزاد مخالفیم همانطور که خاستگارهای ایشون به گفته خودشان و خانواده اکثر یا شغل دولتی داشتند و یا کارخانه دار و متمول با این وجود مخالفت می کردند با تمامی خواستگارهایشان .ولی من نا امید نبودم و با توکل به خدا و امید به آینده و با وجود اینکه مدتها بود از درس و کتاب به دور بودم و با وجود هزینه های بالای دانشگاه موفق شدم در یکی از دانشگاهها در رشته کامپیوتر قبول شدم و ثبت نام کردم و الان هم مشغول به تحصیل هستم. تا شاید شرایط برای ازدواج هموار تر شود. حتی پدر و مادرم هم از این جریان با خبر کردم تا بتونن کمکی کنن تا مشکلات رو با کمکشون حل کنم یک بار مادرم با مادرشون صحبت کردند ولی باز همان آش و همان کاسه. مادرم گفت اجازه بدهید حضورتون برسیم حتی به عنوان یک مهمان تا خانواده ها آشنا بشن و این را هم عنوان کرد که خانواده فرهنگی اغلب نمی توانند بی آبرو باشند و کلی خواهش از مادرم و بی تفاوتی مادر ایشون و مخالفتشون که نه ما نمیتوانیم این کار رو بکنیم. ولی من باز نا امید نشدم خیلی سعی کردم تا بتوانم شغل دولتی پیدا کنم و تلاشم بی فایده بود. آخه نمیدونم چند تا جوون شغل دولتی دارند یا چند تا جوون کارخانه و ملک و مستغلات دارند؟ شاید من توی این جامعه آدم ضعیفی هستم. کار به جایی رسید که این دختر خانم گفت ما فقط با هم دوست هستیم و دیگر مسئله ازدواج را مطرح نکن چون خانواده ام به شدت مخالف هستند . نمیدانم کجای راه را اشتباه رفتم و چه کاری باید انجام میدادم و ندادم. الان چه می توانم بکنم در حالی که این دختر خانم گفت به فکر زندگی خودت باش و وجودت باعث شده نتوانم درست در مورد خواستگارانم تصمیم بگیرم. آنقدر اعتماد به نفسم پایین آمده که حوصله هیچ کاری را ندارم. الان یه مدتی هست وقتی شبها تماس میگیرم همش تلفنش مشغوله و وقتی ازش دلیلش رو سوال میکنم میگه مگه به من شک داری ؟ و هیچ جواب قانع کننده ای به من نمیده و یه جور میخواد از زیر مسئله در بره! به نظر شما احمقی مثل من توی دنیا دیده بودید ؟ گاهی با خودم فکر میکنم و میبینیم خوب هر کسی جای این خانم باشه فکر میکنه من یه هالو هستم که فقط به درد سرگرمی میخورم ولی خدا میدونه فقط به خدا دوست داشتنه که از یه سری از مسائل گذشت میکنم ولی ایندفعه این موضوع رو نمیتونم بی خیال بشم چون شرف و عزت از همه چی مهمتره حتی عشق البته از نظر من . دو سه روزی هست تحت هیچ شرایطی جواب تلفنش رو نمیدم. خواهش میکنم بگید آیا راه حلی برای این مشکل وجود دارد؟ چه کاری میشه انجام داد. شما را به عظمت خدا کمکم کنید.

  2. کاربر روبرو از پست مفید hadish تشکرکرده است .

    hadish (چهارشنبه 21 مرداد 88)

  3. #2
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,001 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array

    RE: بزرگترین دوراهی زندگی من

    سلام آقا هادی

    حقیقتش عاقبت دوستیهایی که از ابتدا هدف دقیق در آن مشخص نشده باشه اغلب ناکامی است .
    دوست عزیز ، رابطه بین دوجنس هر چقدر هم خود دارانه باشه ، به ندرت پیش میاد که پای عواطف به میان کشیده نشه ، بخصوص در سنین جوانی ، از این جهت بهتره اگر روابط دوستانه مد نظر است آنهم در چهارچوب عرف و شرع ، به گونه ای باشه ( با محدودیت ) که منجر به در گیری عاطفی نشه و اگر موضوع ازدواج و رابطه برای کسب شناخت مطرحه که باز هم تا شناخت و انتخاب حتمی پیش نیامده نباید به عواطف میدان داد .

    در رابطه با موضوع شما ، به نظر میرسه دختر خانم از همون ابتدای آشنایی با شما با توجه به محدودیتهایی که از نظر خانواده داشته ، خود را در شرایط یک رابطه دوستانه قرار داده ، اما شما به مرور عواطف خود را درگیر کردهع اید .
    حدس می زنم که آشنائی شما هم اینترنتی بوده باشه ، که اگر چنین است باید خدمت شما بگم که حتی در روابط نزدیک و حضوری وقتی پای احساسات وسط میاد شناخت درستی حاصل نمیشه ، چه برسه به دنیای نت . از این رو مطمئن نباشید که حتماً آنچه می خواهید در ایشان هست .

    به نظر میاد با اونچه از مخالفت خانواده دختر گفتید راهی نیست ، و شما هم خود را معطل نکنید و پیشنهاد دختر را برای ادامه یک دوستی رد کنید تا بتوانید خود را باز یابید و عنان زندگی را در نظر بگیرید .

    این را هم بدانید شما نه تنها اعتماد به نفستان را از دست نداده اید بلکه شاید مهمترین درسی که از این جریان گرفته اید رشد اعتماد به نفس بوده ، چون بعد از سالها ادامه تحصیل دادید و برای به دست آوردنش همت و تلاش هم کردید و دنبال کار مناسب هم بودید ،.... این یعنی اراده و اعتماد به نفس . حال و هوای شما در حال حاضر غمزدگی و رنجیدگی است ، که این هم با اراده ای که داری و اهمیتی که به شرف و آبروی خود می دهید ، قابل حله .
    کافیه به تحصیلتان و موفقیت تا حد اعلا فکر کنید و راهتان را در این زمینه ادامه دهید و بعد از خدا بخواهید شما را در یافتن همسر مناسبتان یاری کند ، که قطعاً با همتی که نشان داده اید ، می توانید یک همسر شایسته هم پیدا کنید .

    شما فقط باید بخواهید تا این خانم را از ذهن دور دارید و زندگیتان را با درخشش هر چه بیشتر بسازید و پیش ببرید ، مطمئنم و نشان داده اید که می توانید .
    پس یا علی ،
    برخیزید و زانوی غم به بغل نگیرید که لبخند روشن زندگی به رویت شکوفاست . مطمئن باش

  4. 8 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (چهارشنبه 21 مرداد 88)

  5. #3
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: بزرگترین دوراهی زندگی من

    سلام بر آقا هادي محترم و تلاشگر و با انگيزه به تالار همدردي خوش آمديد.
    اول اينكه برادر دراين تالار نيازي نيست تمام مشخصات واقعي خود را عنوان بفرمائيد و اشاره مستقيم دارم به يكي قوانين تالار همدردي .

    چقدر از نوع تلاش هايتان لذت بردم و چه شخصيت خوب و درستي از خودتان به تصوير كشيده ايد . من براي افراد با انگيزه و ساعي احترام زيادي قائل هستم .

    آقا هادي شما نيمه ي خالي ليوان را تعريف كرديد ولي آيا از آن سو به نقش اين خانم در زندگي خود فكر كرده ايد يعني كاملا ديدن و توجه به نيمه پر ليوان .
    چه خوب كه اين خانم تلنگري به شما زد و شما هم در پي تحصيل رفتيد و يك مدال كوچولو به سينه تان وصل كرديد . شايد اگر حضور اين خانم نبود شما هيچگاه به فكر ادامه تحصيل نمي افتاديد . فكر نمي كنم ضرر كرده باشيد .
    ايا اين خانم به شما دروغ گفته و يا چيزي را در مورد نوع تفكر خانوادهاش از شما پنهان كرده است ؟! به هر روي هر خانواده اي باوري براي خودش دارد . شما چرا به باورهاي اين خانواده ( چه درست و چه غلط ) احترام نمي گذاريد . جواب منفي اين خانواده ربطي به شخصيت و اعتبار اجتماعي و خانوادگي شما ندارد . آنها حق دارند بر مبناي باورهايشان براي دخترشان تصميم بگيرند و يا خود دختر خانم براي آينده اش تصميم بگيرد . پس توهيني به شما نشده كه شما پاي شرف و آبرو را به ميان مي كشيد .و برادر محترم شما هم به اين نكته توجه داشته باشيد كه حضور انسانها در مسير راه زندگي يكديگر بي حمكت نيست و قطعا هر انساني وقتي سر راه ما قرار مي گيرد بايد با خود دستاوردي به همراه بياورد براي تجربه اندوزي و بزرگ شدن ما . شما بايد احساسات خود را بعداز اين پاسخ صريح مهار كنيد البته بدون هيچ دلخوري . شما از اين رابطه به تحصيل رسيده ايد و رشد كرده ايد . حال براي به دست آوردن چيزهاي خوب ما بايد قيمت را هم پرداخت كنيم . شايد گاهي به دليل ناآگاهي ما جنسي را گران بخريم ولي قطعا نيازي باعث خريد ما شده است و وقتي مسئله اي گذشت ديگر گذشت و تمام شد . شما هم اگر بتوانيد اينگونه فكر كنيد در اين معادله خود را متضرر نمي بينيد .
    به وجود جوانان ساعي و پرتلاش و با انگيزه اي چون شما افتخار مي كنم . اين دختر را رها كنيد با هر چه خوب و بد . به خود بينديشيد . شما عشق قشنگي را در مسير زندگي مي توانيد تجربه كنيد و از سكوي عشق اوج بگيريد . اين توانايي در شما وجود دارد . خوب شايد اساسا اين خانم كسي نيست كه قرار است همراه شما از سكوي عشق اوج بگيرد .

  6. 6 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (چهارشنبه 21 مرداد 88)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 بهمن 90 [ 10:28]
    تاریخ عضویت
    1387-11-21
    نوشته ها
    143
    امتیاز
    3,705
    سطح
    38
    Points: 3,705, Level: 38
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    357

    تشکرشده 355 در 115 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: بزرگترین دوراهی زندگی من

    سلام ...به نظر من هم باید به دوستی خود خاتمه دهید ...چون این خانواده ومهم تر از آن خود دختر به شما پاسخ منفی داده اند ...درسته که شما امروز از نظر روحی به هم ریخته اید ولی اگر به دوستی تان ادامه دهید وروزی شاهد ازدواج دوستتان باشید ، مسلما حالتان بدتر خواهد شد ....تازه به نظر من اگر با اصرار شدیدشما این ازداج صورت میگرفت ممکن بود بعد ازمدتی که احساسات شدید اول ازدواج فروکش کند ، شما باز هم مشکلاتی از قبیل همین احساس حقارت مواجه شوید ...به دلیل سطح توقعات خانواده ی دخترکه گویا نسبت به شرایط شما کمی بالاست ...اگر به دوستی تان خاتمه دهید مطمئنا بعد ازمدت کوتاهی میتوانید همه چیز رو به دست فراموشی بسپارید وانشاءالله یه ازدواج موفق داشته باشید ...
    در ضمن شما خانواده ای دارید که باشما همدل وهمراهند ...تحصیلات خو را هم که طی این تجربه بهبود بخشیدید ...پس دیگر احساس حقارت نباید بکنید

  8. 3 کاربر از پست مفید چشم بارانی تشکرکرده اند .

    چشم بارانی (پنجشنبه 22 مرداد 88)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 اسفند 89 [ 16:24]
    تاریخ عضویت
    1388-1-18
    نوشته ها
    519
    امتیاز
    5,952
    سطح
    50
    Points: 5,952, Level: 50
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 198
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,677

    تشکرشده 1,685 در 458 پست

    Rep Power
    67
    Array

    RE: بزرگترین دوراهی زندگی من

    [align=justify]سلام

    با توجه به شخصیت مسئولیت پذیر و آگاهی که از خودتان نشان داده اید، تصورم اینه که خانمی که 6 سال برای رسیدن بهش تلاش کردید، ارزش این تلاش رو داشته.

    پس شما در گذشته راه خطایی نرفته اید. و برای رسیدن به مقصودتون به بی راهه ها متوسل نشده اید. از طرفی اون خانم هم شخصیت فهمیده و عاقلی از خودشون نشون داده اند که اهمیت جلب نظر موافق خانواده شون رو نادیده نگرفته اند و اسیر احساساتشون نشده اند.

    بنابراین من هر دو شما رو دارای تدبیر و بلوغ فکری لازم برای اتخاذ تصمیم درست و اداره یک زندگی موفق می بینم. پس اعتماد به نفس پایینتون جایگاهی نداره.

    اما در مورد مسئله ای که پیش اومده، به نظر من بهترین اقدام از جانب شما اینه که یک گفتگوی منطقی با ایشون داشته باشید مبنی بر اینکه: از اونجائیکه ما همه تلاشمون رو برای ازدواج کردیم، ولی خانواده شما رضایت ندادند، و از طرفی بدون رضایت اونها ازدواج ما عاقلانه نیست، پس ظاهرا چاره ای نمونده غیر از اینکه قید ازدواج رو بزنیم. و علاوه بر این چون ما به همدیگه علاقه داریم، حفظ ارتباط نه تنها درد آوره بلکه انتخاب های آینده مون رو هم متاثر می کنه.

    فکر می کنم با همچین گفتگویی از اونجائیکه هر دو اشخاص منطقی ای به نظر می رسید، به این نتیجه برسید که به نفعتونه با هم خداحافظی کنید.

    دوست شما الان سر دو راهی قرار گرفته. از یک طرف در متقاعد کردن خانواده ش در مورد ازدواج با شما شکست خورده، و از طرف دیگه می بینه که به هرحال باید ازدواج کنه.

    بنابراین ((احتمالا)) هم زمان با اینکه دل در گرو مهر شما داره منطقا خواستگارهای دیگه ش رو پردازش می کنه.

    فکر نکنید که داره بازیتون می ده، با پروردن این افکار خودتون رو نشکنید و عذاب ندید.

    خوب حالا قطع ارتباط با ایشون آخرین شانس شما برای بدست آوردنشونه. به این شکل که ایشون وقتی کاملا از شما جدا شد، اونوقته که تازه طعم از دست دادنتون رو خواهد چشید. بعد موقع فکر کردن به بقیه خواستگارهاش اونها رو با شما مقایسه می کنه، و فکر می کنه که آیا در کنار اونها خوشبخت تر خواهد بود؟؟

    به این ترتیب احتمالا (شاید بعد از ماهها) به جایی می رسه که برای متقاعد کردن خانواده ش تلاش دوباره ای می کنه، و از درهای دیگه ای وارد می شه. و احتمال موفقیتش بیشتر می شه، چون خانواده ش هم دیگه می دونند که این انتخاب دختر خودشونه، و از طرف شما شارژ نمی شه.

    دقت کنید که وقتی باهاشون خداحافظی کردید دیگه به بازگشتش فکر نکنید و برید دنبال زندگی خودتون. اگه برگشت که دوباره مسئله رو بررسی می کنید. اگر هم نه، به نیروی مثبتی که در این 6 سال بهتون داد قانع باشید و از این نیرو برای ساختن زندگی ای زیباتر استفاده کنید.

    زندگی از این بالا پایین ها زیاد داره. دل کندن سخته، اما وقتی بر اساس منطق باشه قابل تحمل می شه. و کائنات " سر راه اونهایی که دست از تلاش برای زندگی شایسته تر برنمی دارند، "خیر" و زیبایی مضاعفی قرار می ده.

    [/align]

  10. 4 کاربر از پست مفید THEN تشکرکرده اند .

    THEN (چهارشنبه 21 مرداد 88)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:44 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.