به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 8 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 77
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 مهر 92 [ 12:05]
    تاریخ عضویت
    1387-6-20
    نوشته ها
    133
    امتیاز
    4,161
    سطح
    41
    Points: 4,161, Level: 41
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 189
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    182

    تشکرشده 181 در 78 پست

    Rep Power
    0
    Array

    سردرگم موندم چی کار کنم

    [b]سلام من خیلی کوتاه به مشکلام اشاره میکنم. امیدوارم کمکم کنید من 5 سال است که ازدواج کرده ام اما الان در دو راهی بودن یا نبودن در این ازدواج گیر کرده ام. شوهرم احساس مسوولیت ندارد و هی توجیح میکنداقساط خانه را من میپردازم(من شاغلم)او مرد بسیار خوبی است اما به علت این مشکل ما 3 ماه است که دور از هم زندگی میکنیم چی کار کنم مسوللیت پذیر شود کمک کنید
    و من هنوز هم هستم ...

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 مهر 92 [ 12:05]
    تاریخ عضویت
    1387-6-20
    نوشته ها
    133
    امتیاز
    4,161
    سطح
    41
    Points: 4,161, Level: 41
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 189
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    182

    تشکرشده 181 در 78 پست

    Rep Power
    0
    Array

    سردگمم

    من از تمامی دوستان به علت خوب مطرح نکردن ویا به بیانی خوب طرح موضوع نکردن مشکلم عذر میخوام. میدونید دوستان بسیار سردرگم هستم و بی تاب یافتن راه حل .و این تعجیل حتی در نامه پر از اشتباهات تایپی و ... هم مشهود است. به هر صورت مرا ببخشید و من از ابتدا دوباره مشکلم را برای شما دوستان گلم عنوان میکنم. فقط این مساله را عنوان کنم من با وجودی که خودم دست برقلم دارم اما نمیدانم چرا در هنگام بیان و پردازش مشکلم دچار پراکندگی مطلب میشوم (شاید به دلیل شتاب در رسیدن به پاسخ)اما شما نازنینان ببخشید منو لطفا همانطور که قبلا گفتم من وهمسرم بعد از یک دوره دوستی ساده و سالم به اصرار ایشان عقد کردیم . اینطور که بعدا به صورت غیر مستقیم متوجه شدم خانواده ایشان خیلی مایل به ازدواج نبودند اما چون همسرم بسیار مصرانه با خانواده برای این ازواج روبرومیشه اونها راضی میشن . من 30 سالم است و شاغلم و شغلم نیز در یکی از سلزمانهای دولتی معتبر است . پدرم سرهنگ بازنشته ارتش است و مادرم فرهنگی. ولی همسرم تحصیلات دیپلم دارد. البته زمانی که من راضی به ازدواج همسرم شدم به دلیل اینکه در زمان دوستی خصو صیات خوبی مثل پاکی انسانیت عاطفه عشق بی غل و غش و پاک و خوصوصیاتی از این دست در ایشان دیدم این مساله برایم خیلی مهم جلوه نکرد. در ضمن من چون در کار هنری فعالیت میکردم همیشه مردی را میپسندیدم که به این موضوع(هنر)علاقمند باشه و ذهن روشنی داشته باشد .او دارای همه این صفات بود و به همین علت با وجودی که از بعضی شرایط از ایشان شاید سرتر بودم اما چون در مجموع نقط مثبتشان زیاد بود برایم این ازدواج مناسب به نظر میرسید. ما عقد کردیم تا همسر یکی از مغازههای پدرش رابفروشد و با آن سرمایه زندگیمان را شروع کنیم. اما مشکلات تازه در این مرحله خودشان را نشان دادند. من در زمانی که عقد بودیم شاغل بودم (والان هم هستم شکر خدا)اما همسرم شاغل نبود اوایل ایم مساله برایم خیلی مهم نبود امام کمک کمک با طولانی شدن زمان عقد و فشار خانواد من این مساله پر رنگ شد . خانه و مغازه های پدر شوهرم به دلیل پرداخت نکردن اقساط در رهن بانک بود و قرار شده بود تا با فروش خانه (که شامل 4 اپارتمان و 6 مغازه و یک زیززمین تجاری بسیار بزرگ) سهمی از این پول را به شوهرم بپردازند . اما نه انها جدی اقدام به فروش میکردند (با وجودی که چندین بار از بانک به انها اولتیماتوم داده شده بود)و نه همسرم. به من میگفت چشم اما صبح تا شب در خانه بود و حتی به بنگاه سر نمیزد. تا اولیت اختلااف شدید من با شوهرم سر همین مساله به وجود امد و به اصظلاح روم بهش باز شد . من ان موقع خیلی عصبی بودم و حونسردی شوهرم بدتر اتیشم میزد از طرفی خونوادم میگفتند نباید زمان عقدتون ایبقد طولانی بشه. البته رابطه خانوادهامان با هم بسیار خوب بود و همسرم جلوی خانوادش طوری رفتار میکرد که همه میزان علاقه و حساسیت شوهرم را میدانستند(چندین بار مادر شوهرم به میزان علاقه شوهرم اشاره کرده بود)اما به علت مشکلات مالی و طولانی شدن زمان عقد (2 سال) من بی حوصله ،و عصبی شده بودم . میدیدم نه خانوادهاش کاری میکردند و نه خودش خلاصه دفعات متمادی من و همسرم با هم در گیر شدیم و اون سعی میکرد خ ونسرد باشه ولی من خیلی عصبی شده بوذم(به من حق بدید) اما اینقد فشار اوردم و خانوادم هم با خانوادش صحبت کرند تا خانه فروش رفت و ما با پول ان تونسیم عروسی بگیریم(راستی پادم رفت بگم خرج عقدمان به جز شام که با ما بود چون شوهرم پول نداشت مجبور شد سازش رابفروشد که همیشه منت این کار به من میزند که اگه من اینقد دوست نداشتم سازمو نمیفروختم)و خانه رهن کنیم . بقیه پول در بانک باشه تا تصمیم بگیریم چی کار کنیم . ان روزها رو ابرا بودم همه به خوشبختی من غبطه میخوردند . چون شوهرم بسیار خونگرم و خوش برخورد است کلی تو دل خانواده و فامیلام خودشو جا کرده بود . همه میگفتند فلانی عجب ازدواج خوبی کرده . خانه بسیاز زیبایی را به نام خودم اجاره کرد(چون سربازی نداشت) و بعد از اینکه در خانه مستقر شدیم با کمی از پولا تصمیم گرفت با یکی از دستانش مشارکتی سوله صنعتی راه بیندازند . تا اینجا فکر میکرد مشکلاتم دیگه تمام شده و ما یک زندگی عادی را شروع میکنیم که کمکم متوجه شدم یا سر کار نمیرفت و یا میرفت کار بلد نبود و شرکاش هم دیگه جدی نگرفتنش . بعد از یه مدت اصلا پول خانه نمیاورد و همش بهانه میکرد بازار خراب است تا یکبار با یکی از شرکاش که صحبت کردم میگفت اصلا کار جئی نمگیره و وقتی دخالتهای من شروع شد او هم کم کم گارد گرفتنش شروع اوایا با ملاحظه اما بعد از مدتی بیپروا. کا ر تا انجا با لا گرفت که پولشو خوردند و اونهم در مقبل فقط عنوان میکرد تو میخوای ادای ریسها را برام در بیاری . تو به مندستور میدر و من اونروزا همش عنوان میکردم باید طلاق بگیریم و اونم میگفت مشکلات ما حل میشه شاید من هنوز راهشو بلد نیستم اما زورمو میزنم. زندگیم هم دوست دارم تو میخوای برو طلاق بگیر اما من از اینکه هیچ کار مشخصی نداشت و بی مسوولیت بود داشتم دیونه میشده کا به خانواه ها هم کشیده شد . در حضور هر دو خانواده تا سقف زمانی که تعیین کردیم قول داد کاری پیدا کند امام هیچ اتفاقی نیفتاد و روز به روز من عصبی تر میشدم و دایم در خانمان جنگ و درگیری بود مادر شوهرم اوایل از من به صورت غیز مستقیم دفاع میکرد و میگفت مولیت با مذد و پسرم باید خودشو نشون بده اما شما هم باید صبور باشی شما باید پشت شوهرت باشی ...اما کم کم اونها هم خونسرد شدند و یا پیزی نمیگفتند و یا همش از من انتظار صبر و خونسردی و تحمل و اینکه زن و شوهر باید تو تمام مراحل به داد هم برسندو ایجور چیزهاتحویل میداند و در جواب من که من صبح تا شب سر کارم اما پستون هیچی فقط قول الکی میده میگفتن درست میشه ،درست میشه پسرمون برای بدست اوردن شما حتی خونه پدریشو فروخت و ما هم قبول کردیم... اما خانوادش هم مثل خودش خونسرد ن الان از اون فروش خونه هیچی براشون نموند از بس بی فکرانه عمل کردند و الان اجاره نشین شدند اما با خیلی خوش و سرحالنند (به خدا جدی میگم) سرتون را درد نیارم بعد از اون ورشکستگی دست به چند کار زد اما همه نا موفق. با باقی مانده پول و گرفتن وام توانستیم خانه کوچکی بخریم و یک ماشین که چون سربازی نداشت به نام من کرد البته در خرید ماشین و خونه من هم کمک کمی کردم .در خردید خانه اصلا همکاری نمیکرد و خیلی بد اخلاق و بهانه گیر شده بود و شروع کرده بود به سیگار کشیدن (قبلا میکشید اما بعد از ازدواج ترک کرده بود) و قتی اعتراض میکردم میگفت مساله شخصی و به تو هم مربوط نیست....!کم کم رفیق باز شده بود و من با تمام این مشکلات مالی این مایل هم داشت تو زندگیم خودشو نشون میداد در مرحله سکته کردن بودم و از اون شوهری که میشناختم تا این مرد زمین تا اسمان تفاوت داشت به شده بد خلق و بیحوصله شده بودم تا اینکه شوهر خواهرم پیشنهاد سرمایه گداری تو یکی از این شرکتهای هرمی را داد و اون پاشو کرد تو یه کفش که باید ماشینو بفروشیم و همین باعث اختلاف جدی ماشد و از خونه زد بیرون و رفت پیش مادر شوهرم . پیغام داد دیگه نمیخواد منو ببینه. پای خانوادها هم این وسط باز شد و روابطمون به کلی بهم ریخت و من هم تصمیم گرفتم تا خودشو اصلاح نکرده بر نگرده خون تا یک ماه از هم خبر نداشیم. بعد از 1 ماه با ماانم حرف زده بود ولی من بد جوری بهم برخورده بود و حاضر نبودم بیاد خونه بعد از 2 ماه به موبیلم زنگ میزد و میگفت دلم تنگ شده و با اصرار زیاد یکبار همدیگر را دیدیم. گریه میکرد منم همینطور ولی من گفتم اگه تا
    و من هنوز هم هستم ...

  3. 2 کاربر از پست مفید aruo تشکرکرده اند .

    aruo (دوشنبه 23 شهریور 88)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 مهر 92 [ 12:05]
    تاریخ عضویت
    1387-6-20
    نوشته ها
    133
    امتیاز
    4,161
    سطح
    41
    Points: 4,161, Level: 41
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 189
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    182

    تشکرشده 181 در 78 پست

    Rep Power
    0
    Array

    سردرگمم

    و خلاصه بعد از سه ماه دوری برگشت و کا موقتی را درست کرد اما ان کار هم 6 ماه طول نکشید و دوباره روز از نو روزی از نو وو ما الان 3 ماه هست که از هم دوریم من خانه خودمان و او هم خانه خودشان البته من اینبار با کمک کتاب اسکاول شین دکتر مورفی خواندن قران و تمرکز بر خوبیهای همسرم بدون عصبانیت با او برخورد میکنم . چون دیدم کاملا داشت نسبت به من سرد میشد و دست پیش هم میگرفت و تمام خانودهام به من میگفتند او ارزش صبر را دارد و بهتره رو را بهش بیشتر باز نکنی و.... و اینبار با تفاهم از هم دوریم تا یا شغل تابث ایجاد کنه یا در یکی از معاملات که دارد با پول و سرمایه کافی به نزد من بیاد و الان گاهی همدگر را میبینیم و با هم تلفنی ارتباط داریم اما برای جلوگیری از بحث و دادن فرصت کافی به اون این دوری انجام شد و به قول خودش این مثل یه ماموریت است. ازمن دایما تشکر میکنه به خاطر پرداخت اقساط و غیره اما از این وضعیت ازره و خسته ام از طرفی تازه متوجه شدم که زندگیمو تحت هیچ شرایطی نمیخوام از دست بدم باید چی کار کنم.
    و من هنوز هم هستم ...

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 91 [ 14:58]
    تاریخ عضویت
    1387-10-10
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    3,066
    سطح
    34
    Points: 3,066, Level: 34
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    65

    تشکرشده 67 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: سردرگم موندم چی کار کنم

    با سلام خدمت شما
    موضوعي كه مطرح كرديد داراي ابهامات زيادي است و شما فقط مختصرا به موضوع مسئوليت پذيري ايشان اشاره كرديد. من ابتدا از شما چند سوال جهت شناخت بيشتر مشكل مي‌پرسم و بعد هم يك پاسخ مختصر بر اساس آنچه الان نوشته‌ايد به شما مي‌دهم:
    سوال هاي من از شما :
    1- لطفا در مورد سن خوتان و همسرتان و سطح تحصيلاتتان و سطح اقتصادي تان توضيحاتي بنويسد.
    2- منظور شما از مسئوليت پذير نبودن همسرتان چيست؟ لطفا چند مورد را مثال بزنيد
    3- اگر بنا به گفته شما همسرتان مسئوليت پذير نيستند وظيفه اداره زندگي در اين 5 سال با چه كسي است؟
    4-لطفا توضيح دهيد علت اينكه از هم جدا زندگي مي‌كنيد چيست؟
    5- شما در مطالب خود اشاره كرديد كه شوهرم مرد خوبي است آيا مي‌توانيد چندمورد از خوبي‌هاي ايشان را برايم بنويسيد؟

    و اما پاسخي كه فعلا براي شما دارم:
    اكثر ما انسان ها به روانشناسي كنترل بيروني عادت كرديم. اين روانشناسي كه مبتني بر كنترل كردن ديگران است از ابتداي كودكي با ما همراه مي‌شود. كودك بشر با اولين عكس العمل‌هاي والدين به گريه‌هايش در مي يابد كه مي تواند با گريه كردن والدين خود را كنترل كند. البته اين كنترل اوليه براي بقاي كودك لازم است و اگر چنين نبود كودكان بسياري بر اثر عدم توجه والدين از بين مي‌رفتند. اما نكته اينجاست كه اكثر انسان‌ها اين موضوع را به صورت يك الگوي رفتاري براي خويش قرار مي دهند و سعي در كنترل ديگران دارند. انسانها دائما مي خواهند والدين، دوستان‌، فرزندان، همسر ،همكاران و ....... را كنترل كنند. آنها مي‌خواهند ديگران مطابق ميل و خواسته انها رفتار كنند و حتي مي‌خواهند ديگران مثل آنها فكر كنند. من اين روانشناسي كنترل بيروني را در شما هم مي‌بينم. باور نداريد؟ يكبار ديگر متن ارسالي خود را مطالعه كنيد.! "چی کار کنم مسوللیت پذیر شود" اين عين جمله شماست. و اين همان تفكري است كه برايتان توضيح دادم.
    انسان‌ها معمولا بعد از ازدواج پي مي برند كه روانشناسي كنترل بيروني آنها ديگر موثر نيست و لذا احساس عجز و ناتواني، خشم و گاهي نفرت مي‌كنند و دائما به دنبال راهي هستند تا مجددا كنترل را بدست بگيرند. اما اكثرا از يك نكته غافل هستند و آن اينكه هر انساني فقط مي تواند رفتارها و افكار خودش را كنترل كند و اين تلاش براي كنترل ديگران نهايتا منجر به رضايت زناشويي نمي شود.
    و اما راه حل كوتاهي كه الان مي توانم براي برطرف كردن اين مشكل به شما پيشنهاد كنم اين است: دوست گرامي شما بهتر است فقط بر روي رفتار هاي خودتان تمركز كنيد زيرا شما هرگز با كنترل مستقيم و غر زدن و امر و نهي كردن نمي‌توانيد رفتارهاي شوهرتان و يا هركس ديگري را دچار تغييرات دائمي كنيد.رسالت شما در اين زندگي تغيير دادن همسرتان و مسئوليت پذير كردن ايشان نيست. شما فقط مي توانيد با تغيير دادن برخي‌از رفتارهاي خودتان باعث شويد كه ايشان عكس العمل‌هاي متفاوتي داشته باشند.
    اگر به مطالبي كه عرض كردم علاقه مند بوديد من در فرصتي ديگر نكات ريز تر و عملي تري را به شما مي گويم

  6. 4 کاربر از پست مفید ff_noshi تشکرکرده اند .

    ff_noshi (پنجشنبه 16 مهر 88)

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 مهر 92 [ 12:05]
    تاریخ عضویت
    1387-6-20
    نوشته ها
    133
    امتیاز
    4,161
    سطح
    41
    Points: 4,161, Level: 41
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 189
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    182

    تشکرشده 181 در 78 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: سردرگم موندم چی کار کنم

    سلام دست عزیزمff-noshi
    ممنونم از پاسخ سریع به مشکلم و از این تحلیل دقیق
    1-من و همسرم 30 سال داریم من تحصیلات دانشگاهی دارم اما ایشان دیپلم دارند اما مدرک همطراز دانشگاهی هنر در زمینه موسیقی دارند
    2-ایشان به دلیل الگو پذیری از خانواد (البته به نظر من) که یک خانواده سهل گیر در تربیت بوده اند شخص مسولیت پذیری نیستند تا الان یک شغل ثابت ندارند در مسایل غیر پولی مثل تعمیر وسیله ای در خانه و ... بد قول هستند (امروز و فردا میکنند) خرج خورد خوراک و الان هم قسط خانه با من است اگرچه همش میگه من شرمندهام وظیفه تو نیست و.. اما کار خاصی نمیکنه و همش میگه وقتی یکی از معاملات جور شه از خجالتت در میام
    3- بطور مقطعی ایشان و خیلی وقت من زندگی را چرخانده ایم . راستش را بخواهید من و او با هم تفاهم کامل در مورد خیلی چیزها داریم اما در مورد مسیل مالی و عدم اشتغال اون عدم مسولیت پذیریش وقتی بحث میشه (خصوصا اگه من پرخاشگری کنم)طلبکارانه وارد بحث میشه ومیگه من همه زورمو برای زندگی بهتر میزنم امام نمیشه همه زندگی هم به نام تو کردم پس چی میخوای (نمیگه به خاطر نداشتن سربازیه)
    4-من خانه مشترکمان و اون خانه پدر مادرش به طور توافقی 3 ماه هست که زندگی میکنیم. این به پیشنهادمن و به توصیه یک مشاور بود اولش مخالفت کرد اما و قتی من هدهفو از این دوری اعلام کردم و گفتم ما نه به هم قهریم و نه میخوایم از هم دور شیم این یه فرصته که به هم بدیم خصوصا تو تا یا یه کار تابث پیدا کنی و یا یکی از معا ملاتی که در موردش حرف میزنی سرانجام پیدا کنه اما با این وضعیت اگه در کنار هم باشیم شاید جر و بحثمون بشه.اونم قبول کرد (اوا با اکراه اما به پذیرفت و گاهی که من از این دوری ابراز دلتنگی میکردم میگفت عریزم این مثل یه ماموریت میمونه )ما الن تازه رابطه مان به حالت عادی برگشته و عشق و احترام اولیه او نسبت به من کمک کم داره برمیگرده شاید چون بهش گیر نمیدم و فقط ابراز دلتنگی میکنم. اما دارم کم کم کم میارم چی کا ر کنم....
    و من هنوز هم هستم ...

  8. #6
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 مرداد 94 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1387-6-12
    محل سکونت
    همدردی
    نوشته ها
    2,295
    امتیاز
    31,060
    سطح
    100
    Points: 31,060, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    11,614

    تشکرشده 12,542 در 2,269 پست

    Rep Power
    256
    Array

    RE: سردرگم موندم چی کار کنم

    اریو عزیز
    خیلی خوبه که با مشاور صحبت کردید، خب اقدام بعدی (بعد ازاینکه یه مدت جدا زندگی کنید)که مشاور میگه چیه؟
    راستی عروسی نکردید وتو مرحله عقدید؟

  9. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 مهر 92 [ 12:05]
    تاریخ عضویت
    1387-6-20
    نوشته ها
    133
    امتیاز
    4,161
    سطح
    41
    Points: 4,161, Level: 41
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 189
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    182

    تشکرشده 181 در 78 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: سردرگم موندم چی کار کنم

    نه عزیزم ما 5 ساله ازدواج کردیم اما..... دوست خوبم درد نامه مو بخون و کمکم کن

    دوستای خوبم چرا منو در نمییابید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ به خدا حالم بده چییییییییییی کار کنم اخه هم دوسش دارم تازه شوخی که نیست 5 ساله زندگی کردن و هم این جوری که نمیشه . هی رو خودم کار می کنم و ذکر جملات مثبت میگم تا بتونم صبوری کنم اما تا کی؟؟؟؟
    و من هنوز هم هستم ...

  10. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 91 [ 14:58]
    تاریخ عضویت
    1387-10-10
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    3,066
    سطح
    34
    Points: 3,066, Level: 34
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    65

    تشکرشده 67 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: سردرگم موندم چی کار کنم

    خيلي خوب حالا مساله كمي روشن تر شد
    من همچنان راجع به مسئله‌اي كه قبلا برايتان گفتم اعتقاد دارم و الان مي‌بينم خود شما هم از واژه گير دادن كه در واقع نوعي كنترل بيروني است براي توصيف رفتارهايتان استفاده كرديد. پس حالا كه متوجه اين قضيه شديد من از شما مي‌خواهم تا از اين به بعد فقط به خودتان گير بدهيد. مسائلي را كه مطرح كرديد مسائلي هستند كه شما هيچ گونه كنترل مستقيمي نمي‌توانيد روي انها داشته باشيد شما نه مي توانيد الگوهاي موجود در خانواده همسرتان را تغيير دهيد و نه مي‌توانيد وضعيت اشتغال و يا حتي مسئوليت پذيري ايشان را تغيير دهيد. در حال حاضر در كشور ما بسياري از جوانان مشكلاتي در زمينه اشتغال دارند و باز جاي اميدواري دارد كه شما خودتان داراي شغل هستيد و براي مخارج زندگي نيازمند اطرافيان نيستيد. درمطالبي كه نوشتيد توجه من به دو نكته جلب شد كه خدمتتان عرض مي كنم اول اين كه من فكر مي‌كنم شما هنوز خيلي به زندگي مشترك و ما شدن عادت نكرده ايد. ببينيد در زمان هاي گذشته كه زنان در كشور ما از محروميت‌هاي بسياري رنج مي‌كشيدند ،از اشتغال و تحصيلات، حضور در اجتماع و .... محروم بودند و قوانين داخلي خانواده‌ها آنها را مجبور به اطاعت و عدم دخالت در امور داخلي خانواده مي‌كرد، وظيفه بسياري از امور به سبب همين اختلاف‌ها به عهده مردان بود. ولي اگر شما به عنوان يك زن امروزي حاضر به استفاده از الگوهاي قبلي نباشيد(كه شواهد نشان مي دهد نيستيد: درس و كار كردن) و خواهان وجود حداكثر تفاهم و همكاري و مساوات در فضاي خانه باشيد آنگاه به نظر من شما بايد با درك بيشتر موقعيت همسرتان و حمايت از وي و دادن اعتماد به نفس به ايشان تمامي نيروهاي مادي و معنوي خود را بكار بگيريد تا فضايي بدون استرس، بدون سرزنش و .... فراهم آوريد. فضايي كه ايشان با اعتماد به نفس بيشتري بتواند به دنبال كسب اشتغال موفقيت آميز باشد و بهتر است شما اندكي از الگوهاي سنتي فاصله بگيريد.(بعدا بيشتر حد و مرزهاي اين كار را برايتان توضيح خواهم داد)
    و نكته دوم اينكه من از شما 5 سوال پرسيدم ولي شما فقط به 4 سوال پاسخ داديد؟!! لطفا يكبار ديگر سوال 5 را ببينيد!!!! من فكر مي‌كنم اين يك فرار ناخودآگاه از واقعيتي است كه شما فعلا نمي‌خواهيد به آن توجه كنيد. منظورم توجه و شناسايي محسنات همسرتان است.(البته عرض كردم ناخودآگاه)
    پس دوباره از شما مي‌خواهم تا به سوال 5 پاسخ دهيد ولي براي جريمه كردن شما،مي خواهم حداقل به 10 ويژگي مثبت همسرتان به ترتيب اولويت اشاره كنيد
    منتظرم موفق باشيد

  11. 2 کاربر از پست مفید ff_noshi تشکرکرده اند .

    ff_noshi (پنجشنبه 16 مهر 88)

  12. #9
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 مرداد 94 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1387-6-12
    محل سکونت
    همدردی
    نوشته ها
    2,295
    امتیاز
    31,060
    سطح
    100
    Points: 31,060, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    11,614

    تشکرشده 12,542 در 2,269 پست

    Rep Power
    256
    Array

    RE: سردرگم موندم چی کار کنم

    اریو عزیز
    این مشکل متاسفانه برا خانمهای شاغل و البته مسئولیت پذیر گاهی پیش میاد وناخواسته مرد رو در موضع ضعف (حتی اگر خانم به روش نیاره) وکم تحرکی قرار میده. پیشنهاد میدم شما به شغلتون ادامه بدید اما پولتون رو برا خرجی منزل مصرف نکنید واونو برا خودتون پس انداز کنید به شوهرتون هم بگید ... خب باید برم

  13. کاربر روبرو از پست مفید baby تشکرکرده است .

    baby (دوشنبه 23 شهریور 88)

  14. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 اسفند 94 [ 11:19]
    تاریخ عضویت
    1387-7-01
    نوشته ها
    1,948
    امتیاز
    22,799
    سطح
    93
    Points: 22,799, Level: 93
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 551
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,205

    تشکرشده 4,459 در 1,179 پست

    Rep Power
    210
    Array

    RE: سردرگم موندم چی کار کنم

    سلام بر خواهر بزرگوارم.
    ابتدا پوزش بنده را بپذیرید که دیرهنگام پاسخگو هستم..

    خواهر بزرگوارم تمام ماجرا را خواندم.به دقت و با آرامش تمام ....تا بتوانم از توضیحات شما مطالبی را بیرون کشم.

    1>>شما از یک رابطه دوستی به رابطه زناشویی رسیده اید و در تمام این مراحل قطعا سختی های را متحمل شده اید و جای تحسین است که بسیار مقاوم هستید ولی دوست گرامی شما چندین اشتباه را در اوایل رابطه انجام دادید که به اقتصاد خانواده شوهرتان و خود ایشان ضربه ای وارد نمود. اولین اشتباه گرفتن جشن عروسی در آن شرایط بحرانی بود و دومین اشتباه اصرار بر فروختن خانه.
    شما فرض بفرمایید خرج عروسی را می توانستید بر زندگی مشترک خود سرازیر نمایید.
    خواهرم شاید می گویید برای آن جشن عروسی هم هزاران منت بر سرم می گذارد... چرا منت می گذارد؟؟؟ببینید شوهر آدم یک تعصبی دارد...ایشان خود شاید مایل به گرفتن عروسی و فروختن خانه نبودند اما بخاطر اینکه ""دوست داشتنشان"" را ثابت نمایند دست به این اقدامات زدند.

    2>>ببینید خانوم ها در اقتصاد خانواده و اداره خانه نقش بسیار اساسی و تاثیر گذار دارند. اگر دقت کرده باشید همیشه خانوم های و مادران ماها در پستوهای خود قدری مبلغ اضافه پنهان می نمایند که شوهرشان از آن بی اطلاع است.
    ولی شما درست برعکس اقدام نمودید .....یعنی مبلغ و پسندازی که دارید پیش شوهرتان رو نمودید و ایشان هم با اتکا بر آن مبلغ موجود ......دیگر حاضر نمی شوند زحمتی بر خود داده و کاری انجام دهند.


    3>>شما بر خونسردی شوهرتان و خانواده ایشان تاکید کرده و از این خونسردی نگران و ناراحت هستید....در صورتی که بنده یکی از عوامل موفقیت در زندگی را همین خونسردی می دانم.البته با بی خیالی اشتباه نگیرید. انسان همواره در حالت بدون اظطراب و خونسرد تصمیماتی که گرفته است که ستودنی است.

    توصیه>>>خواهر گرامی متاسفانه قدری از ابتدا گام های اشتباه (هردوی شما) برداشته اید ولی اصلا جای نگرانی نیست ...مشکلات اقتصادی حل شدنی هستند.
    بنده توصیه می نمایم ....مانند شوهرتان برخورد نمایید ..یعنی کاملا خونسرد ولی پیگیر.
    این را هم بگویم شوهرتان از جانب خانواده هدایت می شود....بنابراین بهتر است خانوداه ایشان قدری بر روی تعصب شوهرتان دست گذارده و او را تحریک کنند.
    به نظرم شما باید طوری وانمود کنید که دیگر علاقه ای به کار کردن و همچنین پرداخت مبالغ زندگی ندارید و کم کم با تصور این موضوع که دیگر سرکار نمی روید.... جرقه اولیه را برای تحریک شوهرتان ایجاد نمایید.

    بازهم منتظر توضیحات بعدی شما هستیم تا بهتر راهنمایی نمایم..(فقط خواهشا در هنگام تایپ در میان سطرها فاصله بگذارید با تشکر).

  15. 3 کاربر از پست مفید حسین پور تشکرکرده اند .

    حسین پور (پنجشنبه 16 مهر 88)


 
صفحه 1 از 8 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:41 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.