امروز سالروز وفات مردی بود که از مرگ نمی هراسید.
هرگز از مرگ نهراسيده ام اگرچه دستانش از ابتذال شکننده تر بود
هراس من باری ، از مردن در سرزمينی است که مزد گورکن از آزادی انسان افزون باشد
جستن ، يافتن و آنگاه به اختيار برگزيدن و از خويشتن خویش بارويی پی افکندن
اگر مرگ را از اين همه ارزشی بيشتر باشد حـــاشــــا ، حـــاشــــا
که هرگز از مرگ هراسيده باشم
احمد شاملو متولد 21 آذر 1304 در تهران ؛
شاعر ؛نویسنده؛فرهنگ نویس،ادیب و مترجم ایرانی،
2 مرداد1379 ساعت 9 شب درست وقتی که دکتر او را ترک کرد کنار همسرش آیدا دار فانی را وداع گفت.
شاملو و موسيقی
احمد شاملو شاعر نو آور معاصر که اينک 9 سال از مرگ او می گذرد، فرهنگمردی چند جانبه بود. توانايی او در نثر تا همانجا بود که آفرينندگی اش در شعر، گاه حتی فراتر از آن. برگردان های فارسی او هميشه در طراز اول می نشست.
"کتاب کوچه" کاردانی های او را در قلمرو تحقيق نشان می دهد. در ميان ديگر هنرها، او به نقاشی و بيش از آن به موسيقی عشق می ورزيد. تا آنجا که شايد بتوان گفت، عشق آگاهانه او به موسيقی عامل اصلی در توانمندی های شعری اوست.
شايد اگر اين عشق و آگاهی نمی بود "شعر سپيد شاملويی" پديد نمی آمد. شاملو خود گفته است: "نمی خواهم فقط شاعر شناخته شوم. يکی از کارهايم، شعر است." گوش سپردن به موسيقی و عميق شدن در آن يکی از مهم ترين کارهای ديگر او بود.
اين شور و اشتياق به دوره نوجوانی او بر می گشت. در همسايگی خانه آنها خانواده ای ارمنی زندگی می کرد با "دو دختر رسيده که هر دو مشق پيانو می کردند که نواخته های آنها" چون نقش سنگ در ذهن آماده او ماند. و بعد ها دانست که "اتودهای شوپن" بوده است. اين تمرين ها او را "يکسره هوائی و ديوانه موسيقی" کرد.
آن پس راهی به پشت بام پيدا کرد و ساعت ها و ساعت ها "به ريزش رگباری اين موسيقی" تسليم می شد. از همان زمان دلش می خواست آهنگساز شود ولی فقر مادی و فرهنگی خانواده اين امکان را به او نمی داد. با اين همه دو سالی از عمر خود را صرف آموختن "هارمونی و کمپوزيسيون" کرد، تا دست کم شنونده بهتری برای موسيقی باشد.
شاملو تا پايان عمر هم شعر خود را عقده سر کوفته موسيقی می دانست. "باری از حسرت و ناتوانی و ياس" بر دلش بود، "ياس از وصل موسيقی". "بعد از آن ديگر رو نيامد"..."بچه درس خوانی نشد" و "سوخت"!
اين حرف ها آئينه ای است که شور و شوق توفنده شاملو را در برابر موسيقی باز می تاباند. البته منظور آن موسيقی است که دارای کمپوزيسيون هنرمندانه است، يعنی کلاسيک غربی يا به گفته شاملو "موسيقی جهانی".
شاملو و موسيقی سنتی ايرانی
شاملو برای موسيقی سنتی ايران پشيزی قائل نبود و می گفت اين موسيقی، "بر خلاف شعر و نقاشی ايران که نياز به پوست انداختن" را عميقا احساس کرده، "همين جور گرفته ته بن بست نشسته و دلش را به کمانچه کشيدن خوش کرده است!"
شاملو آن قدر موسيقی ايرانی را بی توان می دانست، که هيچ تحولی را هم در آن ممکن نمی ديد. با اين همه می پذيرفت که هستند موسيقيدان هائی که صميمانه می خواهند- با تاکيد بر ميراث سنتی -"آثاری در خود انسان معاصر و در سطح جهانی" عرضه کنند. ولی به نتيجه کار و کوشش آن ها اميدوار نبود، در نگاه اول به دو دليل: "مونوفونيک"(تک صدائی) بودن ساختاری موسيقی سنتی" و "محدوديت صوتی سازهای اصلی آن."
نگاه شاملو به موسيقی سنتی از اين بابت که قرن ها در جا زده و نتوانسته خود را به کاروان موسيقی معاصر برساند، نادرست نيست ولی نفی ارزش های ذاتی اين موسيقی که می تواند دستمايه ای غنی برای آفرينش های "جهان فهم" هنری شود، ناپذيرفتنی است.
بسياری از سرزمين های سنتی ديگر از اوائل قرن بيستم چنين کردند و اينک از دستاوردهای موسيقی ارزنده برخوردار شده اند.
شاملو در جای ديگری غير مستقيم از اين توان بالقوه ياد می کند: "موسيقی ما برای بيرون جستن از اين بن بست نيازمند نگاهی است که کهنگی و اندراس را با همه وجودش حس کند و با جسارتی انقلابی تمام قد جلو آن بايستد."
شاملو در تحقير موسيقی سنتی گاه از اين ها نيز فراتر رفته است. يک بار در گفتگوئی دوئل وار با "محمد رضا لطفی" همه خشم فرو خورده خود را نثار موسيقی سنتی کرد: "حقيقت اين است که روزی نسل بدبختی غم جانش را در مادرچاه قناتی گريسته است و شما در طول قنات تاريخ اين زنجموره ننه من غريبم را چاه به چاه در اعصاب ملتی فرو کرده ايد که برای قيام بر جهل و ظلم و سياهی نيازمند شادی و نور و جرئت است!"
شاملو با وجود طرد ارزش های موسيقی سنتی و نا اميدی از موسيقی نو آورانه ای که به همت نسل جوانتر با تکيه بر آن ارزش ها پديد آمده، گاه به گاه به آن ها نزديک شده است! اسفنديار منفردزاده، با نهادن موسيقی بر دو سه تا از "شبانه" های او که "فرهاد مهراد" آنها را خوانده، چند ترانه ماندگار فراهم آورده است.
ز سوی ديگر شاملو در سالهای پنجاه خورشيدی تصميم گرفت که از "موهبت صوتی" خود نيز بهره بگيرد و با صدای گرم و گوشنواز خود، نمونه هائی از شيوه درست خوانی شعر را به يادگار بگذارد. او نه تنها شعرهای خود که غزليات حافظ و مولوی، رباعيات خيام و شعرهائی که از نيما را همراه با موسيقی نو آورانه آهنگسازان ايران، خوانده و به ضبط درآورده است.
شعرهای خود او با موسيقی فريدون شهبازيان و مرتضی حنانه همراه شده وغزليات حافظ و مولوی را موسيقی "فرهاد فخرالدينی" همراهی کرده است. گفتنی است که در رباعيات خيام( با موسيقی شهبازيان) صدای گرم شاملو را صدای گرم ديگری نيز همراهی کرده است: محمدرضا شجريان، خواننده برجسته موسيقی سنتی ايران!
احمد شاملو در جائی گفته است:"در زمان ما آنجا که سخن باز می ماند، شعر آغاز می شود، البته موسيقی، صورت ديگری از شعر نيز می تواند به حساب آيد..."!
یاد و خاطره ی احمد شاملو گرامی باد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)