با سلام
من مدت 4 ساله که ازدواج کردم و فرزندي هم ندارم ، همسرم بسيار بي مسؤوليت است، به طوريکه مثلاً اگر يک لامپ در منزل سوخته باشد شايد يک سال بگذرد و او هيچ کاري نکنداصلاً با وظايفش آشنا نيست يا اگر ماشين خراب بشه و از کار بيفته مهم نيست به جاي اينکه به دنبال درست کردنش باشه مي گذارد همون جوري باشه تا اينکه يکي پيدا بشه و ببره درستش کنه فکر مي کنه اون فقط کار مي کنه من هم خودم شاغلم و ساعت کاريم هم از اون بيشتره و ... همين مسأله باعث شده ديگران خصوصاً پدرش در زندگي ما به شدت مداخله کنند اصلاً حوصله هيچ کاري رو نداره، براي خريدن يک قلم جنس کوچولو بايد از صدها نفر مشاوره بگيره و اصلاً نظر و سليقه خودش ويا من مهم نيست ... همين ها باعث شده که حتي افراد مثلاً در مورد زمان بنزين زدن به ماشين هم براش تصميم گيري کنند،دائم هم سر خانواده اش با من مشکل داره قبل از ازدواج هميشه از خانواده اش و اينکه اصلاً تحويلش نمي گيرند براي من مي گفت اما الان اونا شدن فرشته و من ديو و هميشه به خاطر اونها زندگي و يه روز تعطيل رو به کام من و خودش تلخ مي کنه اصلاً قدرت تصميم گيري از خودش نداره
نمي دانم چنين فردي که خيلي هم بدبين است با وجود گذشت زمان 4 سال آيا بهتر مي شه؟ آيا ارزش داره من بازهم تحمل کنم ؟ مثلاً خيلي راحت به خانواده اش اجازه مي ده به من توهين کنند من يک مهندسم و توي خانواده خوبي بزرگ شدم آيا ارزش داره که تحمل کنم؟ نمي دانم از طرفي از آينده مي ترسم و زندگي مو دوست دارم ولي ديگه نمي تونم تحمل کنم راستش از لحاظ فرهنگي خيلي با هم تفاوت داريم... خواهش مي کنم اگه راهنمايي به نظرتون مي رسه دريغ نکنيد! متذکر مي شم که پيش مشاور هم نمي ياد .....بسيار بسيار هم به همه چيز بدبينه .....
علاقه مندی ها (Bookmarks)