ما در ارتباطات خود گنجایش مشخصی داریم.
بعضی ها با روشهایشان حتی گنجایش ما را بالا می برند و گاهی بعضی افرادی كه در بالا اشاره شد سریعا سعی در پر كردن ظرفیت و گنجایش ما می كنند. و سریع به یك مرحله ای می رسیم كه نمی توانیم تحمل كنیم. در واقع می گوییم كاسه صبرمان پر شده است.
چگونه با كسانی كه با حرفها و رفتار خود آرامش ما را به هم می ریزند مواجه شویم؟
1 - ابتدا نوع ارتباطمان را با شخص مشخص كنیم. این فرد:
- یك رهگذر است كه با او برخورد كردیم
- همكار ماست
- دوست ماست
- همسایه ماست
- فامیل ماست
- همسر ماست
- والدین ماست
- فرزند ماست و ....
2 - پس از آن نیاز داریم به اهمیت این ارتباط بپردازیم. گاهی اصلا نیاز به تحمل و بررسی و انرژی گذاشتن نیست. یك فروشنده ، یا یك رهگذر شاید نیاز نباشد كه انرژی زیادی روی تغییر او بگذاریم. در اینگونه موارد حذف او از دایره ارتباطاتمان و یا فاصله گرفتن عقلانی ترین روش به نظر می رسد. اما اگر فرد ارتباط تنگاتنگی با ما دارد باید مراحل دیگر را بگذارنیم.
3 - اگر اهمیت ارتباط بالا بود مثلا نزدیكان درجه یك ما، باید بررسی كنیم كه آیا مشكل فرد در حد اختلال هست، و با مشورت با روانشناسان و روانپزشكان میزان تغییرات آن را پیگیری كنیم.
اگر این فرد به گفته روانشناسان اختلال روانی یا شخصیت دارد. باید نوع آن مشخص شود و شدت آسیب رسانی آن به خودمان یا خودش را ارزیابی كنیم.
4 - در مرحله بعد باید روشها و نحوه تعامل با چنین افرادی آموخته شود. و بسته به میزان نزدیكی ما به او اقدام كنیم.
شاید اگر در مورد همسرمان باشد و اختلال به گفته روانپزشكان غیر قابل تغییر باشد و آسیب زا باشد حتی جدایی هم یك گزینه قابل بررسی باشد. اما اگر همین مورد در مورد والدین یا فرزندمان باشد دیگر جدایی در دایره انتخاب ما قرار نمی گیرد. اینجا مرزبندی و شناخت وظایف خود در رابطه و گاهی كم كردن آن می تواند جزء انتخابهای ما باشد.
5 - اما بسیاری از مشكلات رابطه ای به این شدت نیست. آری فرد مشكل دار هست. اما او نیز ناآگاه هست. و مشكلاتش حاد نیست. در اینگونه موارد آموزش مهارتهای ارتباطی اولین گام در رابطه است كه حتی می تواند منجر به تغییر فرد مشكل دار شود.
6 - اما در مورد تحمل، گاهی نیاز هست كه ما به جای برخورد های خشن ،تكانشی و سریع، صبوری كنیم و با تجزیه و تحلیل و متانت كار را پیش ببریم. اینجا مهارتهای دیگری نیاز هست كه زیر ساخت مهارتهای ارتباطی هست.
یعنی باید آموزشها و تمرین هایی داشته باشیم كه بدینوسیله گنجایش خود را افزایش دهیم و با كوچكترین بی انصافی و محركی به هم نریزیم. و از طرفی وقتی به درون خود می بریم جنبه آسیب زایی نداشته باشد و صرفا جهت بررسی آنرا در خود حبس می كنیم.
ما غالبا صاحب چنین تحملی در مورد فرزندانمان شده ایم. یعنی با درك زیادی كه نسبت به فهم و شعور و توانایی های یك كودك داریم بسیاری از اعمالش را می توانیم در خود بریزیم و كنترل كنیم. اینها به خاطر آگاهی ما از كودكان هست. پس راهكار عملی در مورد بند 6 اینست:
هر چه در مورد خصوصیات فرد مشكل دار، علتهایش، تشدید كننده هایش، كنترل كننده هایش، استمرار دهنده هایش، و مسائل و رفتارهای همراهش بیشتر اطلاع داشته باشیم و آنها را از درون خودشان بشناسیم. درك و تحمل آنها برایمان ساده تر است و به تبع آن قدرت تاثیر گذاریمان بر آنها افزایش می یابد.
7 -( این بند اگر چه آخرین بند هست، اما از نظر اهمیت مهمتر از 6 بند نخستین هست)
در بسیاری از موارد ارتباطی، مشكل در گیرنده هست(یعنی خود ما) ، لطفا به فرستنده كاری نداشته باشید.
یعنی سطح توقعات ، انتظارات و خودمحوری های ما و همچنین زودرنج بودن ، حساسیت ها و سایر مشكلات ما منجر می شود كه تحت تاثیر یك رابطه معمولی ، برداشت های مخربی را داشته باشیم. و دست به تفاسیر منفی و آسیب رسان از رویدادها بزنیم.
معمولا اگر وقتی دچار مشكل ارتباطی شدیم با یك مشاور خانواده یا یك روانشناس مشورت كنیم و توضیح و مصداقهایی از رابطه دهیم سریعا او به ما خواهد گفت كه بخش عمده مشكل مربوط به خود ماست.
یك معیار مهم كه می تواند در این تشخیص به ما كمك كند اینست كه:
آیا ما با یك فرد یا 2 فرد دچار چنین تنشهای ارتباطی هستیم؟آیا تصور می كنیم كه غالب افراد مشكل دار هستند؟ آیا در رابطه با اكثر آدمها احساس خوبی نداریم؟
اگر شما تصور می كنید كه اكثریت آدمها در ارتباط با شما مشكل دار هستند، شك نكنید كه مشكل عمده ارتباطی متوجه شماست. لیكن اگر صرفا با افراد معدودی دچار مشكل شده اید، و با افراد زیادی رابطه خوب بر قرار كرده اید ،احتمال اینكه مشكل از شما باشد ،كاهش می یابد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)