دوستهای گلم سلام، راستش بعد از ایجاد تاپیک قبلیم با نام " موضوع مهمیه، لطفا کمکم کنید" می دونید وقتی نظرات دوستان رو شنیدم و خوب فکر کردم به این نتیجه رسیدم که مشکل عمده از خود منه و این من هستم که باید تغییر کنم. همسرم به اندازه ی خودش تغییر کرده و همچنان هم داره سعی خودش رو میکنه اما من شاید هنوز خیلی تغییر نکردم، راستش اون روز نشستم و از ویژگیهای خوب خودم شروع کردم و رسیدم به معایبی که دارم. می دونید پایین برگم چی نوشتم: فوق العاده حساسم و زودرنج، هر حرفی سریع بهم برمی خوره و ناراحت میشم، زیاد گریه می کنم، بعضی موقع ها هم یه چیزی رو اون قدر تحمل می کنم که حد نداره، یکدفعه منفجر می شم، یه موقغ هایی هم زود از کوره در میرم.
نمی دونم چرا این جوری هستم، دوست دارم که شاد باشم و بخندم، دلم می خواد این شادی از وجود خودم باشه و به عوامل بیرونی مثل شوهرم وابسته نباشه، دلم نمی خواد هر به شوهرم بگم: یه لطیفه ی بامزه تعریف می کنی بخندم؟ یا یه حرف با مزه! بر عکس به این نتیجه رسیدم که باید خودم شاد باشم، تا بتونم شوهرم و محیط خونم رو هم شاد کنم، همسرم مرد خیلی خوبیه، درسته! یه سری ویژگیهای بد اخلاقی و بی احترامی ها داشت اما الان خیلی خیلی بهتر شده و این باعث شده که بیشتر دوستش داشته باشم اما می دونید چیه؟ دیگه خسته شدم از اینکه توی خونه هم مثل یه دانشگاه هی به فکر یادگیری و ملاحظه و رعایت ادب و فلان و فلان باشم، دوست دارم توی خونمون با شوهرم همش بخندیم، اما من و شوهرم خیلی خیلی کم با هم می خندیم و تازه این موضوع رو هم خوب می دونم که مردها هیچ وقت زنی رو که دوست نداشته باشند ترک نمی کنند، ولی اگر نتونن زن مورد علاقه شون رو خوشحال کنن حتما یه روزی ترکشون می کنن!
بچه ها کمک می کنید که خوشحالی و شادی رو در درون خودم نهادینه کنم!
ممنون و مچکرم
علاقه مندی ها (Bookmarks)