سلام. من پسری 28 ساله هستم که به ازدواج به دید منطقی نگاه میکنم. به نظر من نه تنها باید طرفم از نظر اخلاقی تحصیلی و فرهنگی نزدیک به چیزی باشه که میخوام. بلکه باید خانواده هامون هم به هم بیان و من هم در شرایط ازدواج باشم.
دختری هست که به من خیلی علاقه داره اما علاقه من به او اونقدر نیست چون من تفکری دارم که میگه باید اروم اروم جلو رفت. چند ماه باهم دوست هستیم و از نظر اخلاقی خیلی به هم نزدیک هستیم. به طور مستقیم و غیرمستقیم از من خواسته تا رابطه جدی شه و اینجا بود که من قبول نکردم تصمیم آره یا نه بگیرم. هرچند ظاهرش خوبه اما نکات ریزی هست در ظاهر اون من نمی پسندم. بعلاوه اعضای خانوادش از نظر سنی خیلی از من بزرگتر هستند و عملا من رابطه نزدیک نمیتونم برقرار کنم. مهمتر از همه اینکه من برای خودم برنامه داشتم که زیر 32-33 ازدواج نکنم تا هم اندازه کافی جوونی کنم و هم اینکه از نظر مالی و کاری به ثبات برسم.
می خواستم بدونم کسی تو شرایط مشابه من بوده؟ تصمیم چی گرفته؟ من احساس میکنم این خانم گزینه منطقی خوبی هست اما نه دقیقا چیزی که من میخوام. احساس میکنم اگه با دل چرکینی یا با عدم اطمینان جلو برم ممکنه چند سال دیگه سرد شم. واسه هیمن میخوام از ایشون بخوام تنها دوست بمونیم و اون اگه میخواد بتونه به گزینه های دیگه هم فکر کنه و من اونو متوقف نکرده باشم.
فکر میکنم باید صبر کنم تا کسی رو پیدا کنم که از ته دل دوستش داشته باشد تا در این روزگار پر وسوسه بتونم همیشه درکنارش و از انتخاب کردنش آرامش داشته باشم. دلم نمیخواد از روی وابستگی یا فشار عاطفی تصمیم بگیرم. اما گاهی میگم نکنه زیادی سخت میگیرم و نکنه این مورد خوبیه و نباید از دست بدم.
نظر شما چیه؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)