[align=justify]بازم سلام
راستشو بخوايد تمام اميد من به اين سايت خوبه در رابطه با مشكلاتم البته شايد براي بعضيها كه مطالب منو ميخونن اين حرفام مشكل نباشه اما من ميگم هركسي اندازه خودش مشكل داره
نميدونم دوستاي خوبم كه تا اينجا كمكم كردند و راه درستو در پيش روم قرار دادن يادشون هست كه من چه مشكلاتي داشتم يا نه خواستم بگم هنوز مشكل وجود داره و موضوع جديد به وجود آمده اينه
2روز پيش خانه مادر شوهرم بودم اون جاريم كه گفته بودم پشت سرم حرف ميزنه و ميگه طرز لباس پوشيدنش درست نيست و ميخواد يه جورايي منو خراب كنه پيش مادر شوهرم و خواهر شوهرهام
بازم اين كارو كرد(( دوست خوبم تو همين سايت بهم گفت بهش اهميت نده نگذار بفهمه تو رواين زمينه ناراحت ميشي تا تو رو بيشتر اذيت كنه )) سعي كردم همين كارو بكنم
اما 2شب پيش خواهر شوهرم اومد پيشم وقتي تنها نشسته بودم بهم گفت از اين به بعد طرز لباس پوشيدنتو عوض كن منم گفتم مگه چشه گفت جاريت همش ميگه چرا هديه اينطوري لباس ميپوشه چرا مثل بقيه نيست
منم كلي عصباني شدم و رفتم پيش جاريم و بهش گفتم اونسري تلفني بهت گفتم لباس پوشيدن من به تو ربطي نداره اونم گفت من حرفي نزدم و زد زيرش و خلاصه دعوامون شد نامزدم صدارو شنيد و اومد تو اتاق و وقتي از جريان با خبر شد رفت خواهرشو آورد ببينه واقعا حرف جاريم هست يا نه خواهر شوهرم گفت آره ولي اون قبول نميكرد بعد خواهر شوهرم گفت هديه تا حدودي جاريت راستم ميگه ما تو خانوادمون اصلا اين كه بلوز شلوار بگرديم نداريم من گفتم من از اول همينطوري بودم و نميتونم خودمو عوض كنم نامزدمم اينجوري رو قبول داره و مشكلي باهاش نداره بحث ادامه پيدا كرد تا اينكه 2تا دامادها و 1جاريم و مادر شوهرم و خواهر شوهرم امدن توي اتاق نميدنيد چه قوقايي بود خلاصه ميكنم كه حرفام سرتونو درد نياره تا اينكه به جايي رسيد كه يكي از خواهر شوهرهام از مادر شوهرم پرسيد مامان تو از طرز لباس هديه خوشت مياد اونم گفت : واقعيتش هديه اوايل نامزديش لباس استين كوتاه و بلوز خيلي كوتاه ميپوشيد وقتي بهش گفتم اونم رعايت كرد و آستين بلند پوشيد و بولوزشو كمي بلند كرد اندازه اي كه 10 تا 12 سانت از زانوم بالاتر بود
خداييش مادر شوهرم راستو گفت خوشم اومد از حرفش بعد خواهر شوهرم كه مثل اينكه بازم از اين مدل پوشيدن من بازم راضي نبود گفت اينجوري كه الان ميگرده چي خوبه مادر شوهرم گفت : بقيش شوهرش ميدونه هرطوري باشه پاي شوهرش به من ربطي نداره خيلي كيف كردم از حرفش اما كاملا تو چشماش اينو حس ميكردم كه اونقدرام راضي نيست چون خودش خيلي مومن هست
اين حرفارو زدم تا بدونيد سوال من چيه با اين اوضاع من چه بايد بكنم
1) هم دلم ميخواد عروس خوبي باشم تا همه منو دوست داشته باشن و ازم راضي باشن چه مادر شوهرم چه خواهر شوهرهام
2)اصلا از اينكه بخوام حرفشونو گوش كنم وو لباس پوشيدنمو عوض كنم راضي نيستم احساس ميكنم اگه اين كارو بكنم حرف اونهارو به كرسي نشوندم و امكان داره از اينكه من گوش كردم سو استفاده كنن و هر روز يه نظر بدن كه من براشون انجام بدم
از تون ميخوام راه نمايي كنيد من چه كنم [/align]
علاقه مندی ها (Bookmarks)