به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 فروردین 88 [ 12:49]
    تاریخ عضویت
    1386-10-30
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    4,372
    سطح
    42
    Points: 4,372, Level: 42
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 178
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    16

    تشکرشده 16 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    تردید و دودلی که هر اطمینانی را از من دور می کند

    سلا م
    سال نو مبارک امیدوارم که همگی سال پر بار و خوبی داشته باشید
    تا به حال خیلی از مشکلاتم با کمک شما عزیزان حل شده
    اما یه موضوعی هست که هر بار در در موردش به اطمینان می رسم بازهم یه دودلی به جونم می افته و مثل خوره مغرم و می خوره.
    من قبلا یه تاپیک باز کردم و راجع به این موضوع که آیا انتخاب همسرم ( که برای دومین بار هست ) درسته یا نه یا اینکه فقط به تجربیات اکتفا کنم . البته جوابم را هم از این تاپیک گرفتم و واقعا من و به ادامه راه امیدوار کرد . ولی متاسفانه این دو دلی که همیشه در وجود من هست بازهم به سراغ من اومده و من را از ادامه راه باز میداره .
    من قبلا با شخص دیگری نامزد کردم و اون شخص بخاطر مشکلات خودش خواست تا به خارج از کشور بره . من هم به خاطر علاقه ای که به این شخص داشتم خواستم تا همراه ایشون برم . ایشون هیچوقت قصد ازدواج با من نداشتند اما شرایط کاری کرد تا این وضعیت پیش بیاد. ما باهم پولی را فراهم کردیم البته پولی که ایشان گذاشته بود خیلی بیشتر از من بود .
    و تصمیم به رفتن گرفتیم . این آقا همیشه در کادو خریدن خیلی خوب بودند حتی در خارج نیز مناسبتهارا خوب به خاطر می سپرد اما ما همیشه سر مسائلی چه کوچیک چه بزرگ دعوا می کردیم و قهر می کردیم برای مدتهای طولانی.
    تا اینکه او رفت و با هم تصمیم گرفتیم تا ایشان برود و بعد هم که توانست زندگی در آنجا دست و پا کند من بروم .
    بعد از رفتن او هر با ر که زنگ می زد احوال پرسی ساده ای می کرد و کارش را می گفت و قطع می کرد کار به جایی رسیده بود که هر با که زنگ می زد من استرس می گرفتم . و کمکم به خاطر رفتار هایش من احساس کردم که اصلا فرد مناسبی نیست اصلا کسی نیست که من بتونم تحملش کنم و سعی کردم ماجرا را کمک به انتها برسونم .
    و در حالی که با خاتمه دادنه ماجرا مشغول بادم شخص دیگری سر راهم قرار گرفت که از گذشته اورا می شناختم همان کسی که در تاپیک دیگر راجع به او صحبت کردم . با تجربه ای که سر اون فرد قبلی داشتم با دبدن رفتار های ایشان احساس کردم که خیلی فرد مناسبتری نسبت قبلی بوده . و از اول اشتباه کردم که ایشان رو انتخاب نکردم .
    تمام ماجرا را برای این اقا تعریف کردم و بعد از فهمیدن همه چیز بعد از مدتها و صحبتهای که داشتیم با هم تصمیم به ازدواج گرفتیم . در پرسش و پاسخ قبلیم مطمئن شدم که این آقا شخص مناسبی هستن.
    ولی الان که هر بار به ائفاقات فکر می کنم همش احساس می کنم که نکنه دارم اشتباه می کنم نکنه سر نامزد قبلیم عجولانه تصمیم گرفتم نکنه مسائل کوچیکی بین ما بوده و من اونهارو خیلی بزرگ کردم . نکنه حالا که او را رها کردم و می خواهم با این آقا ازدواج کنم به مشکل بر بخورم. نکنه اگر با او می رفتم خوشبخت تر می شدم تا کسی الان در کنارم هست .
    به این سخص که الان در کنارم هست خیلی اعتماد دارم ولی فقط می ترسم که نتونه پول کافی برای آغاز زندگیمون جمع کنه .
    نکنه بعد از ازدواج خوشبخت نیشم و خانواده تردم کنه .
    من حتی الان هم اگر بخوام می تونم برم پیش نامزد قبلیم ولی حتی از این راهم می ترسم.
    تازه حتی اگر خواستم برگردم این مردی که تا الان با من همراه بوده و خیلی کمک کرده رو چکار کنم دوست ندارم لطمه ای به او بزنم دوست ندارم آزارش بدم چون ایشان تا به حال یک بار هم امید مرا نا امید نکرده یکبار هم آنطور که اون آقا دلم و شکسته نشکسته .
    من چیکار کنم خواهش می کنم من هر کار می کنم از این دودلی در نمیام.
    خودم احساس می کنم که این دو دلی بیشتر بخاطر وضعیت مالی این آقا هست . ولی با خودم می گم این خیلی بی انصافیه.
    خواهشمند راهنماییم کنید . شاید باورتون نشه ولی همش در حال فال گرفتم که چیکار کنم .که البته اونم بیشتر برای آروم کردنه دل خودمه.
    من کلا آدم دو دلی هستم هیچوقت تا بحال نتونستم به راحتی تصمیم بگیرم حتی در هنگام یک خرید ساده .
    (می ترسم آخر اینقدر بیام اینجا سوال کنم تا همه از دستم شاکی بشن:D بعدم دیگه جوابم و ندن
    ولی ترا خدا این کارو نکنیدا:D آخه اینجا بعد از خدا تنها امیدمه.)
    متشکرم

  2. #2
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: تردید و دودلی که هر اطمینانی را از من دور می کند

    عزیزم تو باید با خودت و خواستهای خودت کنار بیایی و خواستهایت را هم درست شناسایی کنی کسی نمی تواند به تو بگوید چهکنی و کدام را انتخاب کنی چون کسی شناخت کافی از تو و طرفین تو ندارد و تنها دانسته هایمان به همان چیزهایی که شما عنوان می کنید محدود می شود ولی چیزی که پیداست شما از یک تردید در تصمیم گیری رنج می بری و به نظرم باید نظر کارشناسانه بگیر ی و مشاور ان کارآزموده تنها کسانی هستند که می توانند به تو نازنین کمک کنند.

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 فروردین 88 [ 12:49]
    تاریخ عضویت
    1386-10-30
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    4,372
    سطح
    42
    Points: 4,372, Level: 42
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 178
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    16

    تشکرشده 16 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تردید و دودلی که هر اطمینانی را از من دور می کند

    نمی دونم یعنی من واقعا درباره نامزد اولم اشتباه کردم . احساس می کردم جون می دونست بخاطر اینکه می دونست من می تونم تو راهی که داره می ره می تونم کمکش کنم خواست که با من باشه.
    چرا یکبار نخواست حتی کوچکترین رفتارهاش که من و آزار می داد تغییر بده . چرا همش از من می خواست تا عوض بشم . چرا ؟
    جرا بخاطره اینکه می خواست تا کاری رو براش انجام بدم بهم دروغ می گفت . خودش راهش و انتخاب کرد و من فقط باهاش همراهی کردم و هر کاری که از دستم بر می آمد براش انجام دادم . ولی حالا که گیر کرده بین خانواده خودش و فامیلهای من پرکرد که من مجبورش کردم تا این راه رو بره و خیلی راحت می گوید که من هیچ کاری نکردم .و همش می گه چرا گوشه ای از این زندگی رو نمی گیری .
    خیلی قهر قهر و بود سر کوچکترین چیزی قهر می کرد دعوا می کرد این رفتارش خیلی آزارم می داد. آخه دوست نداشتم تا تمام عمرو در منت کشی از این آقا بگذرونم .
    تو یکی از بحثها خیلی راحت برگشت گفت تا 7 ماه پیش علاقه چندانی بهت نداشتم اما بعد از اینکه بهتر شناختمت به تو علاقه مند شدم و جالب که این حرف رو بعد از 5 سال آشنایی و در کنار هم بودن زد.
    به خانوادم به ویژه مادرم خیلی توهین می کرد . همیشه می گفت برای من خانواده ها اصلا مهم نیستن پس باید برای تو هم مهم نباشن فقط خودمون مهم هستیم . البته در مورد خانواده خودش این قضیه فقط در حد حرف بود .
    نمی دونم وقتی فکر می کنم به کاراش می بینم که اصلا نمی تونستم تحملشون بکنم ولی حالا که از اون ماجرا گذشته همش می گم نکنه که اشتباه از منه .
    البته بگم در اکثر موارد هر اتفاقی که می افته من خودم رو محکوم می کنم .
    ای کاش چند تا سوال بود که می شد با استفاده از اونا فهمید که یک شخص مناسب هست یا نه . سوالهایی که بشه از خوده افراد پرسید و با جوابهایی که میدن راجع به آنها قضاوت کرد .

  4. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 مرداد 89 [ 17:00]
    تاریخ عضویت
    1386-11-09
    نوشته ها
    103
    امتیاز
    4,299
    سطح
    41
    Points: 4,299, Level: 41
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    23

    تشکرشده 23 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تردید و دودلی که هر اطمینانی را از من دور می کند

    عزیز من اگه این جور که می گی فکر کنی و به این طرز تفکر ادامه بدی بگذار بهت صریح بگم من فکر می کنم تو با هر کدوم که بری بدی هاشو می گذاری کنار خوبی های اون شخصی که انتخاب نکردی. و وقتی یه مشکل کوچیک با طرف پیدا کنی بلافاصله با اون یکی مقایسش می کنی و فکر می کنی اشتباه کردی. و این خیلی بده . شما باید اول رو خودت کار کنی ببینی چی واست مهمتره این که تو رفاه مالی باشی ولی بعضی وقتا دلت بشکنه ویا.... الان فقط و فقط خود تو می تونه بهت کمک کنه . با توجه به شناختی که از طرفت داری و مشکلاتی که به طور طبیعی در اینده پیدا می کنی

  5. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 فروردین 88 [ 12:49]
    تاریخ عضویت
    1386-10-30
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    4,372
    سطح
    42
    Points: 4,372, Level: 42
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 178
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    16

    تشکرشده 16 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تردید و دودلی که هر اطمینانی را از من دور می کند

    سلام متشکرم
    صحبت شما کاملا درسته اما می دونید . اولی هم چندان وضع مالی خوبی نداشت .
    مادرم بس که تو گوش ما خونده که داماد من باید پست و مقام دار باشه باید با کلاس باشه همین حرفهای مادرم باعث می شه که این تردید تو دلم بیفته یک روز میگه پسر خوبیه یه روز می گه نه من روم نمیشه بگم که این داماد منه اصلا براش مهم نیست که یه کسی چه اخلاقی داره براش مهم اینکه یکی پولدار باشه و یه جوری باشه که همش تو فامیل بگه که داماد من اینطوره اونطوره و به قول معروف پز بده .
    همین باعث میشه که همش فکر کنم که نکنه روی حرف مادرم بایستم و با این شخصی که خودم فکر می کنم که شخص خوبی هست و من و خوشبخت میکنه ازدواج کنم و خدایی نکرده به مشکل بخورم اونوقته که فقط دلم از خدا مرگ می خواد .
    دیگه نمی دونم چی درسته چی غلط . شاید باید حرف مادرم رو گوش بدم و برم پیش همون نامزده اولم اونوقت ببینه که داماد با کلاس چه طوری یا اینکه با دخترش چه طور رفتار می کنه . وقتی هم که بهش می گم باشه می رم سریع می گه نه من نمی گم تو برو خودت می دونی .
    ی روز هم می گه وایسا تا یه کارخانه دار بیاد خواستگاری. خدای من .
    ولی شما راست می گویید با این وضع من پیش هر کدام که برم با کوچکترین مشکلی احساس می کنم که راه اشتباه را انتخاب کردم . فکر کنم بهتر اینکه اصلا قیدش رو بزنم . اصلا ازدواج چه واجبه یا اصلا شاید یه روزی یه کارخانه دار یا همون داماد مورد علاقه مادرم اومد خواستگاریییییی.
    متشکرم

  6. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 فروردین 88 [ 18:36]
    تاریخ عضویت
    1388-1-08
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    2,872
    سطح
    32
    Points: 2,872, Level: 32
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تردید و دودلی که هر اطمینانی را از من دور می کند

    چرا من همیشه اینطوریم
    چرا باید به ازدواج فکر کنم یعنی واقعا من به این کار احتیاج دارم یا فقط به خاطر اینکه دوست دارم این اتفاق در زندگیم بیافته یا اینکه دوست دارم تجربه اش کنم دارم برای ازدواج تلاش می کنم
    الان که بهتر فکر می کنم می بینم که اصلا کلا بباید تجربه اولم را فراموش کنم جون واقعا دیگر از او خوشم نمی آید چه رفتارهای من درست بوده باشه چه اشتباه به هرحال کارها و اخلاقهای او باعث شده تا از او بیزار باشم .پس وقتی از کسی بیزار باشم او چطور می تونه من را خوشبخت کنه .
    ولی در مورد نفر دوم نمی دونم چرا دارم عجله می کنم . خودم احساس می کنم که اون بهترین کسی هست که تا بحال دیدم ولی خوب از نظر اخلاق بهترین کس هست .
    من فکر می کنم که او بهترین کسی هست که من می تونم با او کنار بیایم .
    ولی گفته های مدام مادرم باعث می شه تا حتی به تصمیم خودم هم شک کنم . با این همه من دیگر به او اعتماد دارم چون جوابم رو در مورد این آقا گرفتم چون به قول آقای مدیر همدردی محترم ارزشش را دارد .
    جالب هر با رکه سعی کردم تا مادرم رو پای کامپیوتر بنشونم که جوابها رو در مورد این آقا بخوند اما افسوس که حاضر نمی شود و زیر بار نمی رود .
    فقط هیمن هارا تکرار می کند : نمی خواهم گرسنگی بکشی . من در فامیل با این داماد آبروم می رود . فامیلی اش بد است. خوشگل نیست من روم نمی شود تا او را داخل خانواده ببرم .
    با او تو خوشبخت نمی شوی چون هیچ صنعتی ندارد چون اگر از کار ی که الان دارد به هر دلیل بیرون بیاید کار دیگری نمی تواند انجام دهد . تحصیلات ندارد و هیچوقت در زندگی پیشرفت نمی کند . پس بدرد نمی خورد. منتظر یک کارخانه دار و تحصیل کرده بگرد . با این همه زیبایی و تحصیلات و هنری که داری چرا می خواهی زن همچین کسی بشی . باید با شخص با موقعیت بهتری ازدواج کنی..
    یعنی مادرم باعث دودلی من می شود یا ای اشتباه من و حرفهای درست مادرم باعث دودلی من می شود .
    اگر الان می دونستم می تونستم که می تونستم اورا طوری رها کنم که به او آسیبی نرسد او را رها می کردم تا به زندگی خودش برسد و وقتش را طلف کسی مثل من که نمی داند چکار می خواهد بکند نکند .
    و اینکه به خودم و مادرم خیلی چیزهارا ثابت کنم . اگر کس بهتری با اخلاق خیلی خوب که مرا خوشبخت کند آمد خودم را سرزنش کنم .
    ولی اگر کسی نبود به مادرم بگویم که او اشتباه کرده.
    خدایا من چکار باید بکنم چرا اینقدر بدشانس.
    اینقدر خودم رو درگیر فال و پرس و جو راجع به این موضوع کردم که خدا می داند . آخر هم تنها می مانم
    شیطونه میگه . اصلا دل رو بزنم دریا برم زنش بشم هرچه بادا باد .
    بخدا بعد از اینکه جوابم رو در تاپیکی که باز کرده بودم گرفتم سرسخت پشت این کار را گرفتم تا الانم پیش اومدم هنوزم جا نزدم چون اون جواب خیلی دلم رو قرص کرد ولی نمی دونم که این چه اخلاقی هست که من دارم چرا وسط کاری اینهمه ازش مطمئن شدم و دارم پیش می برمش اینقدر دو دل شدم .
    آخه چرا این کار اینقدر سخته .
    حالا فعلا که دارم به راهم ادامه می دم و دنبالش می کنم تا ببینیم چی پیش میاد . ولی واقعا ارزشش و داره چون واقعا توی بدترین شرایط مثل یه کوه پشتم هست و به من کمک می کند حتی حرفهاش بهم دل گرمی می دهد .وقتی با او هستم خیلی آرامش دارم .ای کاش این مشکل مالی و تحصیل نبود اونوقت ....
    خیلی مرده خدا حفظش کنه .
    مامانم اینقدر تو گوشم حرفهاشو خونده که خودم هم گاهی اوقات او را با شوهر های دیگران مقایسه می کنم . چه کار بدی.
    آخه این شخص چی کم داره که مادرم به قول خودش نمی تونه باهاش پوز بده . آیا اینکه اینهمه دختر شو دوست داره و بهش خیلی می رسه کاری که حداقل خیلی از مردهای دورو بر خودمان اینطور نیستند نمی گم که محبت ندارند خدایی مثل ایشان محبت و علاقه ندارند .آیا اینکه هر کاری که از دستش بر می آید و برای من انجام می دهد و از هیچ لحاظ برای من کم نمی گذارد برای مادرم کافی نیست واقعا این خصوصیات رشک برانگیز نیست .از همه مهمتر چقدر ارزش و احترام برای مادرم قائل است واقعا با مادرم درست مثل مادر خود رفتار می کند .
    مطئنم که همه به ما حسادت خواهند کرد .اصلا چه مهمه که دیگران راجع به ما چه فکر می کنند مهمه اینکه در کنار هم خوش باشیم . این چشم رو هم چشمی ها دیگه چیه؟
    ولی حتی اگر بخواهیم به این مسائل هم توجه کنیم چرا مادرم فکر می کنه که او شخص مناسبی نیست.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:34 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.