به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 شهریور 91 [ 20:13]
    تاریخ عضویت
    1387-9-17
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    3,315
    سطح
    35
    Points: 3,315, Level: 35
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    +شاید تکراری... ولی خواهش می کنم کمک کنید

    سلام
    من چندی پیش توی سایت مشکلم رو گفتم و تا حدودی کمک گرفتم
    ولی حالا مشکل جدید


    داستانم رو از اول می گم

    من توی دانشگاهمون عاشق یه دختر خانمی شدم
    البته این خانم هم برخورد خوبی با من داشت که باعث شد که من باهاش ادامه بدم
    منظورم اینه که از لحاظ برخورد با من مهربون بود
    من اهل شهرکردام و اون اهل ایلامه وهر دو دانشگاهمون توی اصفهانه

    خلاصه
    من 22 سال سن دارم و لیسانس کامپیوتر
    کار که ندارم
    پول هم همین طور
    خونه و ماشین هم ندارم
    ولی با تلاش همه اینا را بدست میارم
    از سربازی هم به خاطر چشمام معافم
    دو تا داداش بزرگتر از خودم هم دارم که ازدواج نکردن
    نمی خوام که الان ازدواج کنم
    فقط نمی خوام از دستش بدم
    من می خوام یه دوسال دیگه عروسی کنیم و طی این مدت یه سرو سامونی به خودم بدم
    خودم می دونم که کار احمقانه ایه که یه دختر را اسیر خودم بکنم
    ولی فکرش از ذهنم بیرون نمی ره
    خودخواهی کامله مگه نه ؟

    بعد از مدتی تحقیق از بچه های کلاس که نامزد نداره رفتم جلو
    و در زمینه درسی یه خورده بهش نزدیک تر شدم تا بیشتر بشناسمش
    باهاش بعضی مواقع به بهونه درس تماس داشتم
    با چند تا از دوستام در موردش حرف زده بودم و بهشون گفته بودم که من عاشقشم
    حتی با پسر عمه و خانمش هم مشورت کردم


    حدود یک ماه پیش
    به سرم زد که از سنش خبر دار بشم
    پیش خودم می گفتم که 66 هست راستش 67 هم بهش می اومد

    بعد از کمک گرفتن از دوستم و یکی از خانم های توی آموزش دانشگاه فهمیدم که متولد 63 هست و من هم که 66 بودم و دیگه انگار آتیش گرفته بودم....
    سه سال بزرگتر باورم نمی شد

    دوست داستم که دیگه از فکرش بیام بیرون و خیلی خوشحال از این اتفاق


    خلاصه....

    از فهمیدنم چند ساعت که گذشت دیگه دیونه شدم
    تا به حال اینطور نشده بودم
    فکر فراموش کردنش دیونم می کرد
    البته هنوز هیچ چیز معلوم نیست که کیا مخالف هستن شاید کسی مخالف نباشه
    حتی نمی دونم خودش راضی که با یه کوچکتر از خودش ازدواج کنه؟

    نوروز امسال هم که بهم زهر شده


    هیچ موزیکی هم بهم آرامش نمی ده

    دوست دارم با مامانم در موردش صحبت کنم ولی تا به حال حرفی نزدم

    از طرف مامانم که هیچ مخالفتی نداره و اگه ببینه دختر خوبیه حتی کمکم می کنه
    ولی بابام خیلی سخت گیره

    اصلا نمی خوام با لج بازی بهش برسم و با خانوادم دعوا بکنم و اگه بابام راضی نشه .سعی می کنم تا راضی بشه و حتما این کار رو می کنم


    من وضعیت خوبی برای ازدواج ندارم
    ولی فکرش نمی زاره

    لحظه ای قیدش رو می زنم
    و چند لحظه بعد اشک میاد توی چشام و نمی تونم فراموشش کنم

    وجودم رو پوچی فرا گرفته



    من فقط راه حل می خوام....

    من سرو پا عاشق هستم و این حسم رو نمی تونم باز گو کنم
    24 ساعت شبانه روز رو به فکرشم و ذهنم مشغوله
    حتی دیگه نمی خندم
    یعنی چیزی واسه خوشحال بودن نیست
    اگه هم بخندم زورکیه
    قبلا زبان انگلیسی هم می خوندم که دیگه اصلا سراغش نمی رم
    ویولون هم تمرین می کردم وکلاس ویولن هم می رفتم که دیگه نه کلاس می رم و نه دست به ساز می زنم
    صبح ها هم ساعت 12 از خواب بیدار می شم

    حالا موندم و این زندگیه نامرد
    الان مشکل من اینه که سنش ازم بیشتره و من توی آرزوهام به کسی هم سن خودم فکر می کردم

    من فقط کمک می خوام که یه وقت کاری نکنم که باعث پشیمونی بشه
    یا به اشتباه جلو برم و چند سال بعد خودم را نفرین بکنم و
    یا این عشق رو از دست بدم و یه عمر غصه بخورم که فقط به خاطر سنش از دستش دادم
    جمله : دختر فراونه و حالا خیلی بچه ای ...خوره روحم شده

    ممنون اگه راهنمایی کنید

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مرداد 94 [ 18:18]
    تاریخ عضویت
    1387-8-04
    نوشته ها
    1,150
    امتیاز
    16,194
    سطح
    81
    Points: 16,194, Level: 81
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 156
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    1,211

    تشکرشده 1,247 در 437 پست

    Rep Power
    132
    Array

    RE: شاید تکراری... ولی خواهش می کنم کمک کنید

    سلام
    نظر من رو میخوای بهتره این مورد ( ازدواج با ایشون ) رو خیلی جدی نگیری .
    اما برای اینکه خیالت راحت بشه به مادرت بگو یه زنگ بزنه خونشون و شرایط تو رو بگه و نظرشونو بدونه . البته شماره تلفن را باید ازش بگیری . بگو واسه یه امر خیر میخوای .
    موفق باشی

  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 17 شهریور 91 [ 18:32]
    تاریخ عضویت
    1387-2-12
    نوشته ها
    292
    امتیاز
    7,139
    سطح
    55
    Points: 7,139, Level: 55
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    157

    تشکرشده 160 در 86 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: شاید تکراری... ولی خواهش می کنم کمک کنید

    سلام و عرض تبریک؛

    سن نمی تونه مسئله ای مطلق به حساب بیاد تو امر ازدواج،
    اما نوع درک وفهم و سن عقلانی و واقعی طرف شما ملاک اصلی برای انتخاب هست و نباید زیاد با هم تفاوت داشته باشید،که این مسئله رو هم شما و اطرافیان نزدیک و مشترکتون میتویند بررسی کنید،
    ضمن این که با یه گشت وگذار ساده در تالار میتونید اطلاعات خوبی رو کسب کنید.
    امیدوارم بهترین انتخا ب رو انجام بدید.
    شاد و موفق باشید

  4. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 آبان 91 [ 18:30]
    تاریخ عضویت
    1387-5-30
    نوشته ها
    535
    امتیاز
    9,023
    سطح
    63
    Points: 9,023, Level: 63
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    450

    تشکرشده 476 در 164 پست

    Rep Power
    69
    Array

    RE: شاید تکراری... ولی خواهش می کنم کمک کنید

    سلام آقا احسان
    راستش نميدونم چي بگم ! اگه مسئله سن هستش كه در رابطه با سن كلي مطالب توي سايت هست كه اگه بري به قسمت مربوط به تفاوت سنی در ازدواج و يه گشتي توي مطالبش بزني ، ميتوني تا حدي جواب سوالت رو بگيري !و مقالات خوبي هم داره !
    ميفهمم چي ميگي چون من هم تا چند وقت پيش هم عاشق بودم و هم عشقم يك سال از خودم كوچيكتر بود ، اولش خيلي واسم سخت بود كه قبول كنم ازم كوچيكتره ولي بعد از مدتي واسم عادي شد و ديگه مهم نبود !!! فكر ميكنم مسئله ي سن خيلي واسه دختر مهم تر باشه تا پسر ! حالا شما هم با خودت كنار بياي بايد ببيني اون خانم قبول ميكنه يا نه !!!!
    در مورد عاشقي گفتي ، كاملا دركت ميكنم ولي از دست دادن عشق پايان دنيا نيست!! من هم يه دختر احساساتي بودم و عاشق و فكر ميكردم كه نميتونم ! ولي تونستم !!!شايد حتي الان فكر فراموشي اون دخترهم آزارتون بده ولي گاهي آدمها مجبور ميشن!
    شما اگه نتوني در رابطه با سن با خودت كنار بياي به نظر من بايد بي خيال اين ازدواج بشي ! جدا ميگم!
    براتون آرزوي موفقيت ميكنم

  5. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 آبان 90 [ 20:18]
    تاریخ عضویت
    1387-12-28
    نوشته ها
    99
    امتیاز
    3,332
    سطح
    35
    Points: 3,332, Level: 35
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    27

    تشکرشده 26 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: شاید تکراری... ولی خواهش می کنم کمک کنید

    سلام احسان جان.یواش یواش.تند نری که از دستش بدی.
    دخترها رو باید خیلی نرم باهاشون برخورد کرد.این مشکل نیست بلکه رحمته.
    در رابطه با اینکه گفتی فکر احمقانه> بدون تعارف و با کمال پر رویی بهت میگم برو دهنتو آب بکش.
    چرا ما ایرانیها تا حرف ازدواج و خواستگاری میاد وسط سریع میگیم احمقانه ، نفهم بازی و از این قیبل کلمات قبیح رو بزبان میاریم.
    کی سنت محمد رسول الله احمقانه بود؟کی ازدواج نفهم بازی شد؟
    شما رو به محمد رسول الله قسم میدم دیم و ایمان و اعتقادات پاک اسلامی رو زیر سوال نبرید.
    اگر یک کار درست در زندگی انسانها هست ، اون پیروی از سنت پیغمبره.چی بهتر از ازدواج.اگر ازدواج بد بود انقدر پیامبر سفارش نمیکرد.
    دوستت دارم که اینطور باهاتون صحبت میکنم.شما برادر من هستید والا خیلی راحت مثل دیگران یه نگاه مینداختم بعد هم میخندیدم و رد میشدم.ولی ما مسلمانان در برابر هم مسئولیم.

    برو 2 رکعت نماز شکر بخون مثل نماز صبحه.آرمات میکنه.حالا 3 سال بزرگتر باشه یعنی کفر میشه.
    اصل تفاهمه.یک تنه نرو جلو.بگو خدایا اگر خیر و صلاح من در این پس بسم الله، کمکم کن اگر هم در این نیست برمن رحم کن و د تمام مراحل زندگی مثل همیشه کمکم کن.

    به پیغمبر (ص) که باورت کنه دارم یادم چند روز پیش خودم میفتم.ناراحت نشو عزیزم.در نا امیدی بسی امید است // پایان شب سیه ، سپید است.
    حالا مکه نشد ، مدینه.
    یعنی شاید این دختر قسمت شما نباشه خوب خدا برات میرسونه بهترشو انشالله.
    ما بهبهانی ها یک ضرب الثمل داریم که میگه : دختران پل اندو مردم رهگذر.

    عجله نکن.شاید نتونه برای همسری شایسته باشه البته انشالله هرچی قسمت خداست اون بشه ولی شاید دوست خوبی برای همدیگه توی دوران تحصیل باشین.

    من هم امسال پای سفره هفتسین ننشستم.خوب بزرگترین خرییته سالم بود دیگه.باز هم از دوستان عذر میخام.من آدم راحتی هستم و حرفمو رک میزنم.

    با مامان گلی صحبت کن ببین چی بهت میگه ، گل پسر.
    ولی دو پای مادرتون رو توی یک کفش نکنید که الا و بلا همین دختر.

    بهترین دوست شما مادر شماست.خجالت رو کنار بگذار.بگو مامانی یه مسئله ای هست که منو رنج میده و کسی صمیمی تر از شما پیدا نکردم که حرف دلمو بهش بزنم.به درد دلام گوش میدی مامان گلم؟

    دعوا نکنید با خانواده ولی برای رسیدن به عشق واقعیتون مبارزه کنید.اگر واقعا فکر میکنی عشق واقعی شماست.بطور خصوصی با مدیر سایت همدردی هم صحبت کنید.ایشون انسان بزرگواری هستند.

    حرفات جالبه ، کاش کنارم بودی ، می بوسیدمت شاید نارحتیت کمتر میشد.اولین تجربه عاشق شدن ، پدر آدمو درمیاره.محکم باش پسر جان ، فردای روزگار باید زنتو اداره کنی.
    میخای با ای بچه بازیها و ضعف زندیگتو اداره کنی.مطمئن باش همسر آیندت از آدم ضعیف خوشش نمیاد.تازه دوست داره بعنوان یک تکیه گاه محکم به شما تکیه کنه.بخند و برو سراغ مامان گلی.

    اهل دل هم که هستی برادر.سازتو ول نکن.من هم اهل تنبور هستم.آیین مستان.
    آواز تنبور در کنج اتاق تنهایی خوش است // همدردی با او و یاد یاران خوش است.
    این اشعار از خودمه.تقدیم به شما.
    این هم برای خط آخر که نوشته بودی.الله وکیلی خط به خط خوندم و جواب دادم.مشکلی بود بی صبرانه در خدمتگذاری حاضرم.
    فدای قلب پاک تمام ایرانیان.

    دوست داشتن از عشق برتر است.


    عشق يك جوشش كور است و پيوندي از سر نابينايي


    اما دوست داشتن

    پيوندي خودآگاه و از روي بصيرت روشن و زلال.

    اول و آخـــــر یــــــار

  6. 2 کاربر از پست مفید iman-unicorn تشکرکرده اند .

    iman-unicorn (سه شنبه 02 آذر 89)

  7. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 اسفند 94 [ 11:19]
    تاریخ عضویت
    1387-7-01
    نوشته ها
    1,948
    امتیاز
    22,799
    سطح
    93
    Points: 22,799, Level: 93
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 551
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,205

    تشکرشده 4,459 در 1,179 پست

    Rep Power
    210
    Array

    RE: شاید تکراری... ولی خواهش می کنم کمک کنید

    با تشکر از دوستان که دلسوزانه راهنمایی کردند...
    بنده نمی توانم حال شما را درک کنم ....به اعتقاد بنده هیچ کس دیگر هم نمی تواند.
    خودت یک بار دیگر نوشته هایت را مرور کن و از دل نوشته هایت کلمات را انتخاب کن و روی آنها کلیک کن و تمرکز را به سوی آنها جلب کن...
    جملاتی که باید روی آنها تمرکز کرده و موشکافی کنی اینا هستند:
    1:من توی دانشگاه عاشق یه دختری شدم...دانشگاه:محیطی است که بخاطر رابطه نزدیک دختر و پسر بایکدیگر عموما یک رابطه احساسی هم میان آنها ایجاد می شود که این رابطه اکثرا بدور از منطق و آینده نگری خاصی هست...بخوصوص اینکه این محیط دست کمی از محیط مجازی ندارد و افراد در دانشگاها چهره واقعی خود را نشان نخواهند داد.

    2:من 22سال سن دارم ...کار ندارم..خانه و ماشین هم ندارم...اما با تلاش آنها را بدست می آورم:22سال برای یک پسر سن سرنوشت سازی هست ...سنی که هنوز او نمی تواند کاملا بر احساسات خود کنترل داشته باشد(البته نه همه پسران)....هنوز باید تجربه های زیادی کسب کند....همین نداشتن کار خود عاملی محسوب می شود که ما تصویر درستی از آینده نداشته باشیم... چون مسولیتی نداریم

    3:از سربازی هم که معاف هستید::سربازی یکی از دوران مهمی است که عقاید و افکار پسران را تحت تاثیر قرار داده و پرورش می دهد....این یک عامل دیگر برای تصمیم نادرست

    4:الان نمی خوام ازدواج کنم فقط نمی خوام از دستش بدم::بر خلاف عقاید دیگران معتقدم(همان گونه که خود اشاره کردید) این دوست داشتن خودخواهی است چون او را فقط برای خود می خواهید و می خواهید با در هر شرایطی و با تمام مشکلات بدستش آورید.خوشحالم که خود این را درک می کنید.

    5:سه سال از من بزرگتره و شما هم می خواهید هم سن خودتان باشد::البته بالا بودن سن دلیلی بر ناموفق بودن ازدواج نیست حتی خانوم های که از همسرانشان بزرگترند زندگی بادوام تری دارند.پس این باور غلط را از خود دور کن....اما این را هم لحاظ کن فردا اگر مشکلی در زندگی مشترکتان پیش آمد فکر خواهی کرد که چون سنش از من زیاده اختلاف داریم...پس اول نظرتو عوض کن بعد به فکر ازدواج باش.
    6:جمله دختر خیلی فراونه و هنوز بچه ای خوره روحم شده::چرا فکر می کنی خوره روحت شده: چون واقعا این گونه ای(یعنی هنوز در تشخیص دوست داشتن و عشق دچار اشتباهی) و چون می دانی اینگونه هستید دائم به این فکر می کنید که آیا من واقعا بچه ام.....نمی دانم ولی یک جورایی حدس می زنم می خواهید با ازدواج کردن رشد کنید ...در حالی که کاملا در اشتباه ...هیچ کسی با ازدواج کردن کامل نمی شود...بلکه باید اول خود را کامل کند و بعد مسولیت یک فرد دیگر را بپذیرد.

    با توجه به توضیحات شما ....اصلا عجله در این کار صلاح نمی دانم و معتقدم هنوز راه های نرفته ای زیادی پیش رو دارید که عقایدتان را شکل خواهد داد و قطعا منقطی تر فکر می کنید..
    من مشکلی با ازدواج کردن ندارم ولی با آماده نبودن برای یک ازدواج کاملا مخالفم...شما آمادگی ندارید...
    امیدوارم سال خوبی داشته باشید و در تمام مراحل بخصوص ازدواج موفق باشید.
    اما اگر حرف های مرا قبول ندارید بهتر است برای ازدواج کردن ....حتما موضوع را با خانواده مطرح کنید و نگذارید این احساس در درون شما باقی بماند و مانند خوره شما را نابود کند

  8. 3 کاربر از پست مفید حسین پور تشکرکرده اند .

    حسین پور (سه شنبه 02 آذر 89)

  9. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 15 شهریور 89 [ 20:34]
    تاریخ عضویت
    1389-5-06
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    2,003
    سطح
    27
    Points: 2,003, Level: 27
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 4 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: +شاید تکراری... ولی خواهش می کنم کمک کنید

    سلام اگه هنوز نظر بخواهی بهت مییگم که منم شرایط تورو دارم اما من دختر هستم و از پسری 2 سال بزرگترم به عقیده من ابتدا باخودش صحبت کن نظر خودشو درباره ی خودت بدون ببین تورو میخاد با تو و سنت کنار میاد در وحله ی اول خودتون دو تا مهم هستید نه کسی دیگر نکته ی دیگه اینکه تو با کسی که ازت کوچکتره میتونی زندگی کنی یا نه بنابراین اول با خودت و شرایط خودت کنار بیا بعد با اون صحبت کن اگر کنار اومدید با هم انشا ا... بنابراین تمام سعیت رو بکن که بهش برررررررررررررررررررررررس ی پس به هیچکس جز خودش اول نگو

  10. 2 کاربر از پست مفید موج تشکرکرده اند .

    موج (یکشنبه 17 بهمن 89)

  11. #8
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,001 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array

    RE: +شاید تکراری... ولی خواهش می کنم کمک کنید

    موج عزیز

    باز کننده تاپیک 5 ماه پیش طرح موضوع نموده و دیگر مراجعه نداشته ، لطفاً به تاریخ تاپیکها و آخرین پستها توجه کنید در صورتی که زمان زیادی کذشته نیاز به پاسخ دهی نیست ،( البته غیر از تاپیکهای محتوایی )


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:02 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.