RE: دوست تو .... خدا
امشب دلم هواي يار دارد !بي خوا ب و بي تابم .!
نگاهم ،زير نور مهتاب ،با موسيقي غمبار، اهم مي رقصد.نگاهم،از تاريکي شب دوري مي جويد ولي توان رسيدن به مهتاب را ندارد .مي خواهم مثل
شاپرک ،دلم را پرواز دهم .تاروي شب بوهاي سجاده اي که از تلاءلومهر محبوب مي درخشد، بنشيند. وسر روي شانه ي نسيم ارامش بگذارد.
اما.....
مي ترسم!مي ترسم ان قدر بوي رخوت بدهم که شب بوهاي سجاده دلم را نپذيرند.مي ترسم ان قدر اشفته وشوريده حال باشم که نسيم ارامش ازدلم دوري جويد.
اه ،اي محبوب من!مي دانم که اسير افسون عنکبوت جهل شدم.ولي اگر نبود بي کرانه ي لطف تو،چگونه مي توانستم درميان تاريکي ترديد،تابش مقدس مهتاب مهرت را ببينم تومرا از نا بينايي رها نيدي تا حداقل قدرت ديدن مهتاب را داشته باشم.!
.اگر نباشد اين تابش مقدس مهتاب مهر تو ،چگونه با فانوس زخم خوردي اميدم در جاده ي تاريک راهم،بعداز غروب غمبار زندگي به مقصد برسم!
هيچ کس از حنجره ي من صدايي نمي شنود ،اما تو صداي مرا مي شنوي که از عذاب کابوس هايي که حکايت از روز مرگي هايم دارد ضجّه مي کنم .وتوگدازه هاي اتشفشان سينه ام را مي بيني که ازدرد دوري تو به سراسر بدنم و به تمام ذرات وجودم فوران مي کند.
ايا؟
ايامرا از طعم شيرين لحظه ي باراني با توبودن محروم مي کني ؟،يا ازمن روي برمي گرداني تا تاب رسيدن به سجاده ي نيايش را نداشته باشم؟نه هرگز چنين نخواهي کرد،پس مرا با قطرات باران مهربانيت از خواب خاکستري غفلت بيدار کن و زانوهاي سست مرا نيروي بلند شدن بده و حلقه حلقه هاي دنيا دوستي را از پاهايم برهان و دوبال از جنس دلدادگي به من عطا کن تا از کوچه هاي تنگ خيال بگذرم و به افق پرواز کنم .وروي رنگين کمان ،سجاده ام را بگسترانم و روبه سوي تو نماز عشق بگذارم .
الله اکبر ،را مي گويم واوهام پريشان خود را به دست بادمي سپارم.وبا دلي تهي از اشفتگي روزگار به سوي عبوديت مي پويم.
بهترين من!اينک مشتاقانه با تو گفت و گو مي کنم .چرا که تو کانون دلم را سر شار از عشق خود ساخته اي وعطر خوش،محبتت را ميهمان خانه ي دل من گردانيده اي .احساس با تو بودن!قناري روح مرا به اواز واداشته .
پس صدايم را بشنوکه مي گويم:
بسم الله الرحمن الرحيم»
«الحمدالله رب العالمين »
و.......
به رکوع مي روم تا درحوالي مهر تو مالامال از ارامش شوم .
به سجده مي روم تا قصيده ي بلند تسبيح تورا زمزمه کنم و دره ذره وجودم ، به عشق تو متبرک شود.
دستانم را بلند مي کنم ودر قنوت شيفتگي ،همراه شوق در تلا لومهرت مي تپم.
شهادت مرا بشنو !اي شنواترين شنوايان ،که الوهيت تورا شهادت مي دهم و نبوت محمدت (ص)را .
ودر اخر ،سلامي لطيف به لطافت نوازش سرخ رنگ گل هاي رز مي دهم .
معبود من!نمازم را بپذير!
نااميد نيستم
كه چرا هنوز پرواز نكرده ام
آغاز خواهم كرد
پرواز خواهم كرد
شوقم مرا پرواز خواهد آموخت
علاقه مندی ها (Bookmarks)