سلام دوستان.من علی هستم(فعلا از تهران,چون واسه کار باید برم دوبی).من 21 سالمه دختریم که عاشقشم 22 سالس!!
مشکل اصلی ما عقیده این خانم بر اینه که: چون از من کوچکتری نمیشه ازدواج کنیم.اینم بگم که هم من هم ایشون به شدت به هم علاقه داریم و اخلاق و علایقمون بسیار به هم نزدیکه.از نظر خانوادگی هم بسیار به هم شبییه هستیم.ولی ایشون بسیار بر این عقیده هست کسی که باید باهاش ازدواج کند باید دنیا دیده تر باشد و به قول ایشون (من رو بزرگ کند!!!)(اینم بگم که اخلاقیات و رفتار من از هم سن و سالام خیلی بزرگتر نشون میده).با همه این احوال نه من نه ایشون قادر به دل کندن از هم نیستیم!!(دبی رفتن منم شده قوز بالا قوز!).من تمام تلاشم رو تو این 1 سال و 5 ماه کردم که ایشون نظرش عوض بشه ولی ایشون بهانه این رو میارن که من نمونه زنده این رابطرو تو فامیل و دوستام دیدم که به جایی نرسیده وما هم میشیم مثل اونا!!بارها بهش گفتم که ما زندگی خودمون ر میسازیم نه اون آدمهای نا موفق!!بگذریم!این خانم شده جزیی از وجود من , لحظه ای قادر به فراموش کردنش نیستم حتی اون رو از خودمم بیشتر دوست دارم!!! تا الان سعی کردم بهش اثبات کنم که شده همه چیزم(و خواهد بود) ولی تا وقتی که دوستان و آشنایانش هستن تمام تلاشم بی حاصل خواهد بود(چون ایشون مشاورهاشون آدم های نا موفق و کوته بین هستن!)با اینکه ایشون از من بسیار باهوش تر هستن ولی در این یک مورد(شانس منه!!) حاضر به گوش دادن به صدای دل خود نیستن و بسیار از این ازدواج هراس دارند! اینم اضافه کنم که اگه ایشون چراغ سبزی(حتی کمرنگ)به من نشان بدهند تمام تلاش خودم رو خواهم کرد که به شرایط ایدال ایشون و نیازمند تشکیل یک خانواده موفق و شاد برسم !ولی چه کنم که موانع ذهنی ایشون واسه تصمیم گیری زیاده!!خواهشن بگین من چه باید بکنم ؟؟؟؟؟! چون واقعا فشار روانی و عاطفی داره منو از پا در میاره!!دارم پیر میشم!!دیگه تحمل پا در هوا موندم ندارم!!بگین من چکار کنم
علاقه مندی ها (Bookmarks)